فرهنگ نیمه‌پنهان جوانان در برابر فرهنگ رسمی حکومتی

قرار آب‌بازی گروهی از جوانان تهرانی در بوستان آب و آتش در تابستان ۱۳۹۰/ پلیس در آن زمان شماری از جوانان را بازداشت کرد و نسبت به تکرار این قرارها هشدار داد.

جنجالی که در ایران بر سر پخش آهنگ ساسی مانکن و شادی و رقص نوجوانان یک مدرسه از سوی شماری از مسئولین و روحانیت به وجود آمد، گوشه کوچکی از جنگ فرهنگی گسترده‌ای است که سال‌هاست در ایران به گونه‌ای آشکار و پنهان ادامه دارد.

این واقعیت مهم که نوجوانان و جوانان آهنگ‌ها، رقص‌ها و شادی‌هایی را می‌شناسند که هیچگاه نشانی از آنان را نمی‌توان در رسانه‌های حکومتی و یا در فضای نهادهایی رسمی یافت موضوعی نیست که بر کسی پنهان باشد. برخوردهای خصمانه با موسیقی و رقص در فضاهای آموزشی چیزی نیست جز بازتاب همزیستی پرتنش و نامتعارف دو دنیای فرهنگی بسیار متفاوت زیر سقف یک کشور.

ده‌ها سال است که مسئولین رسمی و روحانیون به جنگ تمام‌عیار فرهنگ‌های غیرحکومتی و نیمه‌پنهان جامعه رفته‌اند و همه دستگاه‌های تبلیغی و آموزشی کشور را هم علیه آن به کار می‌گیرند. برخلاف بخش بزرگی از کشورهای دنیا جوانان حتی برای گوش دادن موسیقی، شادی و رقص و دیگر فعالیت‌های فرهنگی از داشتن فضاهای عمومی محرومند و جشن‌های جوانان در فضای خصوصی هم می‌تواند مورد هجوم مأموران انتظامی قرار گیرد.

نتیجه این رویارویی فرهنگی فرسایشی را در زندگی اجتماعی امروز ایران می‌توان مشاهده کرد. جوانان تشنه شادی و لذت از زندگی کودکی و جوانی با وجود همه محدودیت‌ها و بمباران تبلیغات دینی در مدرسه و جامعه موفق می‌شوند راه خود به این دنیای ممنوعه پیدا کنند. این همان معمایی است که چهار دهه است مسئولان از درک و حل آن بازمانده‌اند.

فرهنگ غیررسمی در برابر فرهنگ حکومتی

تنش و جنگ فرهنگی در ایران داستان امروز و دیروز نیست. از همان ابتدای انقلاب و شکل‌گیری حکومت دینی نوعی دوگانگی فرهنگی پرتنش آغاز شد که دامنه آن هر روز گسترده‌تر شده است. از یکسو ما با فرهنگ حکومتی سر و کار داریم که شب و روز از سوی نهادها و رسانه‌های رسمی تبلیغ می‌شوند. دستگاه‌های فرهنگی و آموزشی کشور که به گونه‌ای انحصاری در اختیار حکومت دینی قرار دارند همه توان خود را برای ترویج و تحمیل فرهنگ حکومتی از بالا و به گونه‌ای یکسویه به کار می‌گیرند. در مقابل فرهنگ حکومتی، جامعه و به ویژه جوانان با دستان خالی و با وجود محدودیت‌ها فرهنگ‌ها و یا پاره‌فرهنگی‌های دیگری را شکل داده‌اند که از آنها می‌توان به عنوان مجموعه فرهنگی نیمه‌پنهان و غیررسمی یاد کرد.

خمیر مایه اصلی فرهنگ حکومتی سنت‌های روحانیت شیعه، ایدئولوژی اسلام سیاسی و حکومت دینی است که خواهان حضور دین حداکثری در همه عرصه‌های زندگی خصوصی و فضای عمومی است. تکیه این فرهنگ بر دین، سنت‌های شیعه و اسلام سیاسی از آن پدیده‌ای عبوس، پرخاشجو، رو به قهقرا، ضدشادی و گذشته‌گرا ساخته است. عناصر این فرهنگ پیش از انقلاب ۱۳۵۷ هم در جامعه ایران حضوری پررنگ داشتند. اما آن زمان نه حکومت دینی وجود داشت و نه نیروهای مذهبی می‌توانستند به دنبال تحمیل آمرانه آن از بالا به دیگران باشند. انقلابیون اسلام‌گرای آن زمان هم از حق انتخاب برخوردار بودند و برای خود حسینیه، مراکز و انجمن‌های دینی رنگارنگ و مدرسه داشتند.

خمیر مایه اصلی فرهنگ حکومتی سنت‌های روحانیت شیعه، ایدئولوژی اسلام سیاسی و حکومت دینی است و تکیه این فرهنگ بر دین، سنت‌های شیعه و اسلام سیاسی از آن پدیده‌ای عبوس، پرخاشجو، رو به قهقرا، ضدشادی و گذشته‌گرا ساخته است.

از ۱۳۵۷ به این سو اما حکومت به نام مشروعیت قدسی و انقلابی در پی تحمیل فرهنگ دینی خاص از بالا به همه جامعه است. حکومت خود را معلم و قیم مردم در همه زمینه‌ها می‌داند و می‌خواهد به آنها بگوید چه چیزی خوب است و چه چیزی بد، چه چیزی را باید بخواند و چه چیزی را نباید بخواند، چه زمانی و چگونه غمگین یا شاد باشند و یا موسیقی، ادبیات و سینمای آنها چگونه باشد. رقص هم معادل شادی مطلق است و ممنوع.

طرح‌های بزرگ «فرهنگی» دولت مانند اعزام روحانیون و مداحان به مدارس، اردوهای راهیان نور، ایجاد ده‌ها هزار مدرسه قرآنی، تغییر در محتوی کتاب‌های درسی، فعال کردن نیروهای نظامی در مدارس و دانشگاه‌ها، اجباری شدن «زنگ نماز»، اجرای گسترده برنامه «عفاف و حجاب» همگی در خدمت ترویج این فرهنگ قرار دارند.

در دنیای ذهنی دست اندرکاران فرهنگ حکومتی آزادی، استقلال فردی و حق انتخاب بویژه برای نوجوانان و جوانان معنایی ندارد چرا که آنها به نام امر قدسی و انقلاب به خود اجازه می‌دهند «صلاح» جوانان را به تنهایی تشخیص دهند و همگان را حتی با زور به «راه راست» و بهشت هدایت کنند. پیوند تنگاتنگ این فرهنگ با حکومت، سیاست و گفتمان ایدئولوژیک نه تنها به اعتبار فرهنگ دینی لطمه بزرگی زده که در عمل به فقر درونی و شکاف روزافزون آن با دنیای امروز و جامعه منجر شده است.

گریختن جوانان از فرهنگ حکومتی

امروزه میل زیستن جوانی شاد و فارغ از محدودیت‌های سنتی به بخشی از مطالبات فردی جوانان تبدیل شده است. بدین گونه است که مقاومت آنها در برابر فرهنگ حکومتی هم گاه شکلی «غریزی» و یا «ناخودآگاه» دارد و هم بعدی هستی‌شناسانه و هویتی.

فرهنگ‌های نیمه‌پنهان در ایران نتیجه پویایی و مقاومت گروه‌های مختلف جامعه در برابر فرهنگ حکومتی است. حوزه‌های اصلی فرهنگی پیش از ۱۳۵۷ مانند ادبیات، موسیقی، رقص، سینما، نقاشی، تئاتر با استقرار جمهوری اسلامی ناپدید نشدند. مقاومت فرهنگی در برابر سلطه‌جویی و انحصارطلبی فرهنگی حکومت با تکیه بر این میراث فرهنگی و تداوم آن شکل گرفت و به اشکال مختلف و در رابطه با دنیای بیرونی گسترش یافت.

شیوه‌های آمرانه تحمیل فرهنگ رسمی در کنار فقر فرهنگ حکومتی و جذاب نبودن آن سبب شده بخش بزرگی از جامعه از سنین کودکی با فرهنگ‌های پنهان و یا نیمه‌پنهان زندگی کنند. پنجره‌های این سپهر فرهنگی بسیار متنوع که بخشی از آن زیرزمینی و پنهان است به روی دنیای امروز باز می‌شود، افراد در آن حق انتخاب دارند و فضای ذهنی، سبک و پیام‌های این فرهنگ به نیازهای روحی آنها نزدیکتر است.

رقص، موسیقی، سینما مانند شاخه‌های گوناگون هنری دیگر بخش اصلی فرهنگ جوانان در همه دنیا را تشکیل می‌دهد. شادی، لذت بردن از زندگی، رقص و موسیقی، آزادی انتخاب به زندگی کردن جوانی معنا می‌بخشند. بخش بزرگی از جوانان به گونه‌ای طبیعی با فرهنگی که غم‌سالار، کلیشه‌ای، بیگانه با شادی و هیجانات جوانی و مرگ‌پرست است، ناسازگارند و از آن می‌گریزند.

امروزه میل زیستن جوانی شاد و فارغ از محدودیت‌های سنتی به بخشی از مطالبات فردی جوانان تبدیل شده است. بدین گونه است که مقاومت آنها در برابر فرهنگ حکومتی هم گاه شکلی «غریزی» و یا «ناخودآگاه» دارد و هم بعدی هستی‌شناسانه و هویتی. در این گریز دسته جمعی است که جوانان نه تنها به سپهر فرهنگ غیرحکومتی نوعی مشروعیت اجتماعی می‌بخشند، که با رفتارها و یا خلاقیت خود هر روز بر تنوع و غنای آن می‌افزایند.

جنگ فرهنگی نابرابر

همزیستی پرتنش و جنگ فرهنگی در ایران رویارویی نابرابرست. فرهنگ حکومتی همه ابزارهای اصلی قدرت سیاسی و رسانه‌های سراسری را در دست دارد و تلاش می‌کند عرصه زندگی را بر فرهنگ‌های رقیب تنگ کند. فرهنگ‌های غیرحکومتی اما با دستان خالی به رویارویی دستگاه عریض و طویل فرهنگ حکومتی می‌رود. آنچه جوانان را به این آوردگاه نابرابر می‌کشاند میل سرکش درونی برای مقاومت در برابر فرهنگ تحمیلی و زیستن به گونه دیگر و دفاع از چیزی است که به جوانی آنها معنا می‌بخشد و آنها می‌توانند به این ترتیب حس کنند که وجود دارند و آنچه را می‌پسندند و با دنیای ذهنی آنها سازگار است انتخاب می‌کنند.

برای بسیاری از دست‌اندرکاران حکومتی بویژه روحانیون فرهنگ‌های غیرخودی «مبتذل»، «مخالف دین»، «ضد انقلاب» و یا «وارداتی» است. اما خوانش منفی و یا مثبت از یک رویداد و رفتار فرهنگی بستگی به این دارد که ما چه چیزی را فرهنگ و هنر بخوانیم. اگر قرار باشد مداحی و روضه‌خوانی، مراسم دعای ندبه و توسل و یا سینه‌زنی و به راه انداختن دسته عزاداری و سوگواری و ماتم معیارهای اصلی ما برای داوری پیرامون اصالت فرهنگی باشند، آنگاه زدن برچسب ابتذال به رقص، موسیقی شاد و بسیاری از آفرینش‌های فرهنگی دیگر چندان تعجب‌آور نخواهد بود.

مشکل اصلی در ایران شکاف میان فرهنگ دینی و یا ارزش‌های شیعه با دنیای فرهنگی مدرن و سکولار نیست. این شکاف و دوگانگی از قرن نوزدهم به وجود آمده است و یکی از ویژگی‌های فرهنگی جامعه ایران است. جنگ و گریز فرهنگی کنونی نتیجه مستقیم انحصارطلبی فرهنگی حکومت و به رسمیت نشناختن فرهنگ‌های دیگر و غیرخودی تلقی کردن آنهاست.

این رفتار تنگ‌نظرانه حکومت و نپذیرفتن غیرخودی است که در عمل جامعه ایران را به دو بخش تقسیم کرده است. اقلیتی با در دست داشتن همه امکانات و قدرت فرهنگی با سماجت از پذیرش تنوع و آزادی‌های فرهنگی سرباز می‌زند و عرصه را برای غیرخودی‌ها -حتی کودکان و جوانان- تنگ می‌کند. در چنین شرایطی برای جوانان مانند دیگران چاره‌ای جز مقاومت و زندگی فرهنگی زیرزمینی در سرزمینی که می‌توان بر آن نام امپراطوری ممنوعیت‌ها گذاشت، باقی نمی‌ماند.

این همان پیامی است که کودکان بی‌گناه شش-هفت ساله‌ای که با وجود همه محدودیت‌ها و سخت‌گیری‌ها با یک آهنگ شاد ممنوع -در کشوری که در آن رقص در عرصه عمومی ممنوع است- به این خوبی می‌رقصند برای مدافعان فرهنگ حکومتی دارند.

نظرات طرح شده در این یادداشت الزاماً بازتاب دیدگاه رادیوفردا نیست.