مرحوم بهشتی تماس گرفت. میگفت سعی کرده با بیت مرحوم حضرت امام تماس بگیرد تا درباره واکنشهای احتمالی برزخ ایران علیه برزخ آمریکا کسب تکلیف کند اما مرحوم احمد آقا گفته امام به طور کلی گفتهاند هر چه ما میکشیم از دست آمریکاست و رفتهاند توی اتاقشان دارند وصیتنامه بعدیشان را مینویسند. کلاً امام توی خرجش نمیرود که دیگر نیازی به وصیتنامه نوشتن نیست و معتقدند یک رهبر همیشه باید یک عالم ربانی باید همیشه یک وصیتنامه جدید توی آستین داشته باشد.
اینجا در برزخ البته تلفن نداریم که آیفون داشته باشیم ولی عجالتاً گزارش شده مرحوم خلخالی و دوستانش دارند در یک حرکت انقلابی زنگ آیفون در خانههای اهالی برزخ را میزنند و فرار میکنند تا مردم توجهشان به اهمیت مسئله جلب شود.
امروز عصر در برزخ بارندگی شدیدی شد و در معابر آبگرفتگی پیش آمد. گزارش رسید که نیروهای هلال احمر که به کمک برزخیهای سیلزده رفتهاند وسطهای کار با مردم درگیر شدهاند و کار به تیراندازی کشیده شده است. از مرحوم ولایتی سؤال کردیم توضیح داد که این نیروهای هلالاحمر نبودهاند و جمعی از سپاهیهای مقیم برزخ بودند که با لباس هلال احمر رفتهاند وسط و کل ماجرا هم سیل واقعی نبوده بلکه سپاه برزخ بحمدالله به توانایی تولید سیل مصنوعی رسیده تا در مانورهای اینچنینی ببینند چقدر لباسهای هلال احمر به نیروهایشان میاید.
بعد از ظهر هم که با سرحوری رفته بودیم مرکز خرید یک آقایی که سرحوری میگفت اسمش میکیموز(که ظاهراً نوعی میوه موز است باید آن را میک زد) است و لباسی شبیه یک موش بزرگ پوشیده بود به سمت ما آمد و احترام نظامی داد. تعجب کردیم. ناگهان به اذن خداوند کلهاش را برداشت و گفت حاج آقا من از سپاهم و ما سعی میکنیم در لباسهای مختلفی در سطح برزخ انجام وظیفه کنیم و به من این لباس افتاده. از میزان خدمتگزاری بچههای سپاه اشک توی چشمهایم جمع شد و سرحوری کمی برایم «اشکاتو کی پاک میکنه وقتی منو نداری خوند» تا آرام بشوم.
مرحوم دکتر حسابی دیدار داشت و کمی اطلاعات درباره این سیاهچاله فضایی جدید کشف شده به ما داد. بحمدالله در ۴۰ سال اخیر در کشور ما به اندازهای سیاهچاله در کشور تأسیس کردهایم که نیاز چند نسل بعد ایرانیان را هم تأمین میکند و این جای مباهات است که فضاییها هم دارند از ما تقلید میکنند. دکتر حسابی از پیش ما رفت به دیدار مرحوم انیشتین رفت و ما هم یک جلد وصیتنامه سیاسی-عبادی حضرت امام را به ایشان دادیم تا به آقای انیشتین تقدیم کند تا بفهمد دانش واقعی یعنی چه.
آخر شب با سرحوری رفتیم سونا تا خستگی روزانه را درکنیم اما هر چه تلاش کردیم در نرفت و آخرش سرحوری مجبور شد با کتک و شلاق و اینجور مسائل کمی از خستگیمان را تخلیه کند. البته وقتی خشن میشود به طور کلی جذابتر هم میشود پدرسوخته!