رباعیاتی از سر امید؛ با رفتنتان دلم خنک خواهد شد

خواهم به دیار خویشتن برگردم/ با پای شکسته به وطن برگردم/ یعنی مُحتَمل که اینها بروند؟/ یعنی محتمل که من برگردم؟

پایان شما سرخوشی کشور ماست
عمّامه که رفت، تاج گل بر سر ماست
با رفتنتان، زندگی آغاز شود
چون مرگ شما، تولد دیگر ماست

***

با مرگ شما وطن جوان خواهد شد
از هر سو زندگی روان خواهد شد
بلبل به سراپرده گل خواهد رفت
با شور و شعف نعره زنان خواهد شد

***

با مرگ شما زندگی آغاز شود
دل‌های مصیبت‌زده‌مان باز شود
آن مرغ طرب که سال‌ها در قفس است
نامبر وانِ رشته پرواز شود

***

با رفتنتان باز شود روی وطن
شاداب شود چهره بانوی وطن
تشویق کنم نسیم آزادی را
چون می‌پیچد در خم گیسوی وطن

***

با رفتنشان، به خانه برمی‌گردم
با طنز و گل و ترانه برمی‌گردم
ای مام وطن، اگرچه پیرم امّا
با شادی کودکانه برمی‌گردم

***

برمی‌گردم، به خوشدلی، خوشحالی
با صیغه‌ای از ماضی استقبالی!
خواهم بروم با دو قران پول خودم
حلوا ارده بگیرم از بقّالی!

***

در سوگ شما، جان وطن می‌خندد
در برزن و کوی، مرد و زن می‌خندد
واندر پس سال‌های دوری، یک روز
آن کوچه بن‌بست به من می‌خندد

***

آن کوچه بن‌بست چنارش زیباست
پاییزش هم مثل بهارش زیباست
آن روز که می‌رسم به این کهنه چنار
یک سلفی داغ در کنارش زیباست

***

خلوتگه ما خانه ماران شده است
هر کله خری سرخر یاران شده است
آن کوچه که میعادگه ما می‌بود
پاساژ سپاه پاسداران شده است

***

خوابم پُر خاطرات دور است هنوز
نوستالژیِ من کوچه نور است هنوز
زان کوچه هنوز دختری اُرمک‌پوش
با قابلمه در حال عبور است هنوز

***

با رفتنتان زمین تکان خواهد خورد
انگشت تلنگر به زمان خواهد خورد
یک سنگ عزیز کز فضا می‌آید
بر فرق امام جمکران خواهد خورد

***

با رفتنتان مملکت آباد شود
از جور شما ملتی آزاد شود
باید که اقلّیت ظالم برود
تا خاطر اکثریّتی شاد شود

***

از اهل قلم، اهل سخن، می‌ترسید
از «هالو»ی طنّاز وطن، می‌ترسید
طرح تروری که آبروریزی شد؛
یعنی که شما ز شعر من می‌ترسید

***

نه از پیِ‌تان فحش روان خواهم کرد
نه کوچه و خانه‌تان نشان خواهم کرد
در کشتن من شما موفق نشدید
من نیز شما را ولِ‌تان خواهم کرد

***

با رفتنتان دلم خنک خواهد شد
اشعارم گولّه نمک خواهد شد
خواهد شد روزگار ما خوش؟ آری
با همّت ما، بدون شک خواهد شد

***

خواهم به دیار خویشتن برگردم
با پای شکسته به وطن برگردم
یعنی مُحتَمل که اینها بروند؟
یعنی محتمل که من برگردم؟

***

تصویر برای من وطن نیست که نیست
غربت‌شکن و غصه‌شکن نیست که نیست
از تکنولوژی بهره گرفتم، امّا
اسکایپ حریف دل من نیست که نیست

***

در کار خود این رژیمِ بد، درمانده
همچون فلجی به خاک کشور مانده
این بر اثر مبارزات من و توست
ای هموطنان، یک هُل دیگر مانده