تحریم پسته در عید دیدنی آقا

خاطرات وحیدالعظما، علمدار آقا (۱۷)

از یک هفته به نوروز مانده افرادی که امسال اسمشان برای تبریک به آقا درآمده بود، دانه دانه، شرف دخول پیدا می‌کردند و ممتازهاشان کاندیدِ خَمبوسِ دست آقا می‌شدند. آقا فرموده بودند آجیل‌آلات را دسته‌بندی کنیم. وزرا و نمایندگان مجلس و اهل سپاه هر کدام درجه‌ای از تنقلات داشتند. بیشتر مجلسی‌ها، تخمه آفتابگردان، تا برسد به سرداران سپاه که بادام و فندق و روحانیونی که توفیقِ حضور می‌یافتند اذن مشت کردن توی ظرف آجیل و صید مغز بادام و پینات (پسته شامی علیه‌السلام) داشتند.

حضرت آقا به خاطر ساده‌زیستی، پسته را حذف فرموده بودند. شاید هم نمی‌خواستند ایام عیدی یاد اکبر بیفتند. چپه شدن یکی از تریلی‌های کاروان پسته که به سوریه و عراق می‌رفته هم بدجوری حال آقا را گرفته بود، عوضش مردم محل حال کرده بودند. خبرش بود که تا چند کیلومتر اهالی روستاهای منطقه با سطل و کیسه و قابلمه، جاده را پاکسازی کرده‌اند، کلی به راننده انعام داده‌اند، این هفته هم می‌خواهند برایش بزرگداشت بگیرند.

مراسم عید دیدنی با حضرت آقا این طوری بود که جماعت در سالن مشغول چریدن می‌شدند. آقا که وارد می‌شدند، من برپا می‌گفتم، همه بلند می‌شدند غیر از آقای جنتی که قدری بیشتر فرو می‌رفت توی خودش و توی مبل و تنها چیزی که نمایان از ایشان باقی می‌ماند، دستی بود که از اعماق مبل به کنکاش و حفاری در ظرف آجیل مشغول بود با ساندافکت ناله مخلوط با خور و پف. همین دست بیرون آمده ضمناً باعث می‌شد کسی به دنبال مبل خالی، غفلتاً روی آقای جنتی ننشیند.

طرز برخورد و استقبال آقا با آمدگان چهار درجه داشت: بشّاری، پوتینی، رئیسی‌ای و متفرقه. متفرقه‌ها که از دومتری حق جلو رفتن نداشتند بیشترینه از نمایندگان مجلس بودند تا دکتر ولایتی که آقا با او شوخی دارند و معمولاً در پایان مراسم انگشتی میرسانند زیر چانه‌اش، می‌فرمایند «چطوری بی‌غیرت؟».

من دستبوس‌ها را جدا می‌کردم و تعظیمی‌هایی که جلوی آقا باید صاف بشوند و تعظیمی‌هایی که تا پایان مراسم باید دولّا بمانند را تعلیم می‌دادم.

دقت کردم که برخلاف آقایانی که در انتظار حلول آقا از اتاق مجاور ثانیه‌شماری می‌کنند، بعضی از حضرات آیات و طلبه، دلشان نمی‌خواست آقا به این زودی‌ها بیایند تا آنها نسل شیرینی و آجیل و میوه روی میز را براندازند. دو نفر در هیئت نماینده ایلات و عشایر مأمور کرده بودم مواظب باشند کسی از روحانیون چیزی به جیبش منتقل نکند. آنها با دیدن چنین صحنه‌های قریب‌الوقوع، با صدای بلند سرفه می‌کردند و همین، مثل طنین آژیر و آلارم، طرف را از ادامه عملیات تهاجمی منصرف می‌کرد.

دکتر ولایتی تقریباً در تمام روزهای عید دیدنی حضور داشت. دو سه تا دکتری هم که مواظب دستگاه قلب آقا هستند، همیشه به‌طور ناشناس و با ظاهر بقال و چقال، در فاصله نزدیکی از محل نزول آقا بین جمعیت می‌لولند و در فرصت مناسب توی شلوغی یکیشان دست می‌برد لای عبای آقا و دستگاه قلب را چک می‌کند. معمولاً دومی هم که می‌خواهد این کار را بکند، آقا عصبانی می‌شوند و با دست می‌زنند توی سینه‌اش، ردش می‌کنند.

بعد از نماز میّت که آقا بر تابوت رفسنجانی فاتحه‌اش را برای همیشه خواندند، صحنه بالا پیش آمد. آقا تا چند روز نگران بودند که این ماجرا از تلویزیون پخش شده و دستگاه لو رفته و ممکن است دشمن هک کند و قلب آقا را از کار بیندارد. این بود که فردایش دکتر مخفی‌ها را صدا کردند و بعد از دعوا، مدتی با آنها برای مواقع و مراسم بعدی تمرین فرمودند.

در یکی از دیدارهای نوروزی، همه که رفتند، دکتر ولایتی ته‌نشین شد و بعد از انگشتِ «چطوری بی‌غیرتِ» آقا، عرض کرد خسته شدم از بیکاری. یک شغلی، محض عیدی نوروزی بی‌زحمت ... آقا فرمودند سی و هفت تا بس ات نیست؟ عرض کرد تنوع ندارد. یک شغل درست و درمان می‌خواهم.

آقا نشستند، یک انگشت سمنو به دهن گذاشتند فرمودند: «این رسم هفت‌سین هم از آن مسخره‌بازی‌هاست. بنده نمی‌فهمم معنی‌اش را. اهل بیت گفتند به خاطر نوه‌ها» بعد یک انگشت دیگر سمنو میل فرمودند، ظرفش را جلوی دکتر ولایتی گرفتند: «بخور، خوشمزه است!»
دکتر ولایتی یک سنجد برداشت پیچ داد توی سمنو، گذاشت دهنش، انگشت‌هایش را لیسید و عرض کرد: شغل سراغ ندارید؟
آقا تکیه دادند، فکری کردند، فرمودند:
«یک آخوندی را اخیراً خلع لباس کرده‌اند، قدری سرسختی نشان داده. در خبر بود از خبرگزاری‌ها که مقاومت می‌کرده لباسش را نمی‌کَنده.»
دکتر گفت «حسن آقامیری»
آقا ادامه دادند «دیدم در اینترنت که اون سادات اشکوری هم شرح خلع لباسش را نوشته بود که او هم زیر بار نمی‌رفته. شلوارش را درنمیاورده. گفته زیرشلواری به پا دارم. .....»

دکتر ولایتی عرض کرد «بعله، خواندم. آخرش تلفن می‌زند به خانمش که از منزل شلوار برایش بفرستند.»
آقا فرمودند «دکتر چرا اینطوری حرف می‌زنی؟ ..... صدایت عوض شده.»
دکتر هسته سنجد را از دهنش درآورد، توی تنگ ماهی انداخت گفت «ببخشید.» آقا با همان طنز مخصوصشان فرمودند «حالا صدای ماهیه عوض میشه!».

حضرت آقا دنباله حرفشان را گرفتند:
- داشتم فکر می‌کردم اگر بعد ازین یک آخوندی موقع خلع لباس، بیش از این مقاومت کرد و زیر بار نرفت، چی برای ما می‌ماند؟ .... دشمن چه می‌گوید؟ تیتر روزنامه‌های دشمن چه می‌شود: «آخوند خلع لباسی حاضر نشد لباس خود را در بیاورد!» .... افتضاح بین‌المللی می‌شود.

دکتر ولایتی کنجکاو بود که آقا چه نتیجه‌ای می‌خواهند بگیرند. آقا فرمودند:
- دکتر شما بیا یک سازمانی بده که اینطور موقع‌ها، با یک تلفن بازپرس، اینها بروند شلوار طرف را در بیاورند بپیچند لای عمامه و عبایش، بیاورند تحویل شما بدهند. این شغل جدید!

منِ علمدار جسارت کردم پرسیدم حضرت آقا، مگر چند تا آخوند قرار است در آینده خلع لباس شوند؟ فرمودند «خدا می‌داند. سرش که باز شود، معلوم نیست چند تا. از حالا باید جلوش را گرفت. روی آخوند جماعت نمی‌شود حساب کرد.»

دکتر ولایتی خریت کرد یکهو گفت «بلانسبت شما!».
حضرت آقا خیلی ترش فرمودند. ولایتی فهمید چه غلطی کرده. از فرط ناراحتی یک سنجد دیگر سمنوپیچ کرد گذاشت دهنش.

آقا رو کردند به من:
- ببین علمدار. محمدرضا شاه اینهمه به آخوندها باج داد، حقوق داد، منزلت داد، آخرش زدندش زمین. زمان شاه اگر آخوندی کار خلافی می‌کرد، معمولاً تجاوز به زنی، بچه‌ای می‌کرد، روزنامه‌ها اسمش را می‌گذاشتند «روحانی‌نما». آخوند احترام داشت. شاه مملکت سفر خارج که می‌رفت امام جمعه را خبر می‌کرد که در فرودگاه دعا بخواند فوت کند به هواپیما. خرافاتی هم بود بنده خدا. اعتقاد مذهبی هم داشت. بدبخت نمی‌دانست به آخوند نمی‌شود اعتماد کرد.

آقا با عصبانیت فرمودند: آخوند ناتو را باید خلع لباس کرد، چه یکی چه هزار تا. یعنی آخوندی که بخواهد زر زیادی بزند، اینستاگرام زیادی بزند، ایراد بگیرد، کودتای فقاهتی بکند، روحانیت را زیر سؤال ببرد، زیرآبش زده است. تازه الان محترمانه است. در آینده آخوند خلع لباسی را مجبور می‌کنیم جلوی جماعت استریپ‌تیز کند.

فرمودند: سابقاً خلع لباس طوری انجام می‌شد که آخوند سرما نخورد. (خنده آقا) از مرحوم شریعتمداری بگیر تا احمد منتظری و کروبی و خاتمی و کدیور به سمی فینال رسیدند. کدیور خودش حیا کرد لخت شد.
ما این دوره به اینها گفتیم ضمن اشاعه خرافات و ائمه و معجزات و اینجور حرف‌ها، گاهی یک حمله هم به دولت بکنید منباب سوپاپ. بعضی‌هاشان هوا برشان داشت شروع کردند تخته گاز رفتن. به اصطلاح توهین به مقدسات. کم‌کم داشت توهین به رهبری هم باب می‌شد. مردم خوششان آمد، اینها هم جوّگیر شدند. تذکر دادم، مواجب قطع کردیم، ممنوع‌المنبر کردیم، فعلاً حبس و انفرادی و خلع لباس، اعدامشان هم می‌ماند انشاالله دسته‌جمعی با هم در رژیم بعدی زیر نظر جان بولتون و پُمپئو. (آقا شدید خنده فرمودند.)
دکتر ولایتی نخندید. به نظر می‌رسید توی ذهنش دارد دنبال یک بیت حافظ می‌گردد که از دل آقا دربیاورد، یادش نمی‌آمد.

آقا فرمودند: الان اوضاع حساس است. آخوند که برگردد، بسیجی می‌گوید من چرا برنگردم؟ نیروی انتظامی می‌گوید من چرا برنگردم؟ فلان سردار .... اما حالا پخش خبر، خودش اثر دارد. روزنامه‌ها تیتر می‌زنند:
«رهبر معظم دکتر ولایتی را به ریاست گروه ضربت خلع لباس روحانیت منصوب فرمودند.»

دکتر ولایتی عکس‌العمل بیرونی نشان نداد، اما نمی‌دانم از هول بود یا هیجان که احساس کردم هسته سنجد را قورت داد.