فرمودند: حشدالشعبی بی‌خودی کتک نمی‌زند!

"عرض کردم: قربان، تنها من نیستم که گاهی از فرمایشات گهربار جنابعالی سر در نمی‌آوردم. از روز چهارشنبه که برای فرماندهان ارتش و نیروی زمینی فرمایشات فرمودید، بعضی‌هاشان یواشکی با من تماس می‌گیرند می‌پرسند معنی این عبارت رهبری چیست..."

خاطرات وحیدالعظما، علمدار آقا (۲۰)

امروز حضرت آقا قدری دور از جانشان کلافه بودند. فرمودند:
«میدانی علمدار؟ آدم تکلیف خودش را با این مردم نمی‌داند. حشدالشعبی را نیاوری، می‌گویند چرا حشدالشعبی را نیاوردی؟ حشدالشعبی را بیاوری، می‌گویند چرا حشدالشعبی را آوردی؟»

عرض کردم جسارت است ولی به خاطر نمی‌آورم مردم تقاضای حشدالشعبی داشته باشند. فرمودند: مثلش را می‌گویم. منظورم اینست که آدم نمی‌داند با این مردم چکار کند. حالا می‌گویند حشدالشعبی را آورده‌اید که مردم را کتک بزند. آخر مگر حشدالشعبی مرض دارد بی‌خودی شما را بزند؟ چرا از خودتان شک دارید شما؟ مرض دارید مگر شما مردم؟ نه خیر، شما آدم باشید حشدالشعبی نمی‌زند شما را.

پکی زدند و فرمودند «اینها آمده‌اند به خاطر زلزله. آمده‌اند به زلزله‌زده‌ها کمک کنند.» عرض کردم «منظورتان سیل و سیل‌زدگان است؟» با دلخوری فرمودند «سیل بود یا زلزله؟ ...... همان سیل»
بعد با خشم فرمودند «حالا چرا تو ملانُقَطی شدی برای ما؟ مصیبت، مصیبت است، چه زلزله، چه سیل، چه آتش‌سوزی. شما ببین، همین کلیسای پاریس که آتش گرفته، شما خیال می‌کنی اگر آقای مکرون الان از حشدالشعبی دعوت کند بروند فرانسه؟ آنها راه می‌افتند؟ نه خیر، می‌گویند بفرما.»
آقا شصت مبارکشان را گرفتند توی چشم من: «می‌گویند چکار کردی برای ما؟ کدام پول را فرستادی؟ کدام دلار را دادی؟ کدام طلا را هبه کردی؟ ..... حالا هم خودت برو مردم خودت را بزن!»

آقا پکی زدند و فرمودند:
«یک فیلمی از چارلی چاپلین من دیدم که یک پلیس هیکلمندی می‌خواست چارلی را بزند، اما چارلی چاپلین جا خالی داد و بعد یک ماهیتابه بزرگ را برداشت کوبید توی سر آن پلیس قلچماق، او هم حالا غش کرد، یا مرد، نمی‌دانم، ولی افتاد. حالا شما فرماندار گُمیشان را ببین چه جوان چهارشانه هیکلمندی است. او گفته است که مردم سیل‌زده سه بار او را کتک زده‌اند. مردم ما اینطوری هستند، فرماندار گیرشان بیاید، می‌زنند. تکلیف در مقابل اینها چیست؟ باید درد مردم را فهمید، باید درکشان کرد. متوجه شدی؟»
عرض کردم «خیر» آقا با تغیّر فرمودند «یعنی چه خیر؟» عرض کردم «آقا والله به حضرت عباس ارتباط چارلی چاپلین را هم با فرماندار گمیشان نفهمیدم.»

حضرت آقا خیلی ناراحت شدند. پا شدند در اتاق قدم زدن. من برای اینکه شریک جرم داشته باشم، عرض کردم:
قربان، تنها من نیستم که گاهی از فرمایشات گهربار جنابعالی سر در نمی‌آوردم. از روز چهارشنبه که برای فرماندهان ارتش و نیروی زمینی فرمایشات فرمودید، بعضی‌هاشان یواشکی با من تماس می‌گیرند می‌پرسند معنی این عبارت رهبری چیست که فرموده اند «هر کاری که دشمن را عصبانی کند، خوب است و در مقابل، هر کاری که دشمن را جَری کند، بد است.» آنها تکلیف خود را در برابر این دستورالعمل حضرتعالی نمی‌دانند. فرق عصبانی شدن و جَری شدن دشمن را نمی‌توانند تشخیص بدهند.

حضرت آقا که در حالا قدم زدن تشریف داشتند از وسط اتاق برگشتند به طرف من و فرمودند عبارت را دوباره بخوان. خواندم برایشان. پرسیدند «حرف من است؟» عرض کردم فرمایش حضرتعالی‌است.
قدری تأمل فرمودند بعد توضیح دادند: «ببین علمدار، در آن قطعه چارلی چاپلینی، او پلیس را عصبانی کرده، که این کار خوبی است، اما قبل از اینکه یارو جری شود، با ماهیتابه کوبیده توی ملاجش. .... فهمیدی؟ ... ما ایمان و اعتقادمان، یعنی آن دست برادری زیبایی که ارتش به سپاه داده، این چیست؟ عرض کردم ماهیتابه. فرمودند بعله، این چیزها ماهیتابه ماست.

حضرت آقا یک قولوپ چای سر کشیدند و فرمودند «شما این عکس‌ها و فیلم‌ها را ببین. دقت کن که سران ارتش و سپاه و هرکس در مجلس هست، چطوری نگاه حیرت و کنجکاوی به من دوخته‌اند. نه هیچ جا لبخندی، اخمی، تکانی، چشم به‌هم‌زدنی، هرچه من می‌گویم با دقت گوش میدهند، طوری که خیال می‌کنند من الان از آسمان نازل شده‌ام و دارم یک حرف‌های مهم مهمی می‌زنم. یارو سپاهی است، نظامی است، درجه دارد، قُپّه دارد، سردوشی دارد، سال‌ها توی پادگان‌ها، دانشکده‌ها، آموزش دیده، تدریس کرده ولی حالا مثل گوسفند با حیرت چشم به دهان من دوخته، این خودش ارزش دارد.» عرض کردم بعله.

فرمودند «حالا هم من اگر حرفی می‌زنم که کسی سر در نمی‌آورد یا تناقضی تویش هست، اینها چون همانجا جرئت پرسش ندارند، بعداً به شما زنگ می‌زنند. در حالی که اگر بپرسند، یعنی اگر یکی‌شان به خودش جرئت بدهد لااقل سؤال بکند، قبل از اینکه من بگویم این مردک را بیندازید بیرون، همان رفقا و همکاران خودش درجا یکجوری به او نگاه می‌کنند که همانجا پشم‌هایش و سردوشی‌هایش و پاگون‌هایش، یکجا می‌ریزد.» عرض کردم الله اکبر.

فرمودند «من پریروز یک عکسی دیدم که یک سرهنگ ارتش خم شده، چهارپایه شده، که یک پیرمردی پا روی پشت او بگذارد سوار کامیون شود. به همین هم در نطقم اشاره کردم و تشویق کردم. میدانی همین حرف من به عنوان فرمانده معظم کل قوا، چه اثر خوبی بین نیروها خواهد داشت؟» عرض کردم بعله، از فردایش همه سردارها و سرهنگ ها شروع میکنند چهار دست و پا راه رفتن بلکه یکی از رویشان رد شود. فرمایشات حضرتعالی معمولاً اینطوری در سپاه یا هرجای دیگر مطاع میشود. فرمودند «البته اگر سرهنگی بی‌خود و بی‌جهت چهار دست و پا شد باید با او به شدت برخورد شود.»

عرض کردم: اشاره‌ای به آتش‌سوزی کلیسای نتردام پاریس فرمودید. خیلی از رهبران دنیا پیام همدردی برای دولت فرانسه فرستاده‌اند.
فرمودند «البته حداد عادل می‌گوید ما اگر پیام بفرستیم باید پیام هم‌سوزی بفرستیم که بهتر معنی می‌دهد. خصوصاً اینکه طبق روایاتی که هست و تحقیقاتی که شده مادر گرامی حضرت امام رضا علیه السلام فرانسوی بوده. یعنی اگر ما خوب به این موضوع فکر کنیم و دولت فرانسه، فرانسوی بودن مادر گرامی امام هشتم را لحاظ کنند، برای بازسازی کلیسای نتردام، باید مقاطعه‌کاریش را به سپاه پاسداران ما بدهند. میدانی که اینجا همه سفارشات و قراردادهای ما قوم و خویشی است. ولی خوب، حالا که آقای ترامپ اینجوری کرده، احتمالاً فرانسوی‌ها زیر بار نمی‌روند.»

فرمودند: روحانیت مشهد خیلی از اینکه همسر امام موسی کاظم و مادر حضرت امام رضا از فرانسه آمده خوشحالند. حتی شنیده‌ام سیدهایشان که خود را عقبه امام رضا می‌دانند، صبح‌ها به جای صَبَحَکُم الله بالخیر، به همدیگر «بونژور موسیو» می‌گویند.

عرض کردم صحبت فرانسه شد، یک دختر ایرانی به عنوان اولین بانوی مشت‌زن ایران در مسابقات بوکس فرانسه موفقیت حاصل کرده ولی به ایران ممنوع الورود شده. فرمودند «در اسلام بوکسور زن معنی ندارد، زن از نظر فقهی فقط می‌تواند کیسه بوکس باشد. شتر در خواب بیند پنبه دانه»

بعد اضافه فرمودند: «یادم می‌آید در مشهد روضه‌خوانی داشتم. اتفاقاً ظهرش با زنده‌یاد مهدی اخوان ثالث بودم. بعد رفتم روضه‌خوانی. وقتی می‌آمدم یک زنی توی کوچه جلوم را گرفت که فقیرم، بچه‌ام مریض است، شوهرم بیکار است، قدری پولی را که گرفته‌ای به من بده! گفتم نمی‌دهم. اینهمه زحمت کشیده‌ام، روضه خوانده‌ام، امام حسین کشته‌ام، یزید لعنت کرده‌ام، اشک درآورده‌ام، چرا بدهم به تو؟ از او اصرار و از من انکار، یک مشت خواباند تخت سینه‌ام که هنوز گاهی جایش درد می‌کند. تا آنجایی که من می‌دانم اولین زن مشتزن ایرانی، آن خانم است نه این دخترک.»

آقا شروع کردند سینه مبارکشان را مالیدن. من تلفن یکی از حشدالشعبی‌ها را جواب دادم که می‌پرسید فحش هم بدهیم یا فقط بزنیم؟