چین و اشباحی که نباید بیدار شوند

  • آرش گنونی

لوکلزیو در بیست‌ویکمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب لیما در سال ۲۰۱۶

«کتاب‌ها تنها دارایی‌های ارزشمند ما هستند. آن‌ها فقط شاهدان گذشته نیستند، بلکه مجرای انکشاف هم هستند که به ما اجازه می‌دهند جهان اطراف‌مان را بهتر درک کنیم. با خواندنِ «بر لب آب» [نوشته شی نائی ئان، نویسنده چینی قرن چهاردهم] یا «چهار نسل زیر یک سقف» [نوشته لائو شی، نویسنده چینی قرن بیستم]، من به فرهنگ دیگری سفر می‌کنم و در آن‌جا واقعیت‌های متفاوتی از خودم را پیدا می‌کنم. این سفر یک سفر درونی هم است که موجب می‌شود وجه چینی خودم را که در دورنم است، بیابم.»

این بخشی از کتاب «پانزده گفتار در چین؛ سفر شاعرانه و مبادلات ادبی» نوشته ژان ماری گوستاو لوکلزیو، نویسنده فرانسوی برنده جایزه نوبل ادبیات، است که به‌تازگی انتشارات معتبر گالیمار در پاریس آن را منتشر کرده است.

این نویسنده که چند ماه دیگر هشتادساله می‌شود، بار دیگر خوانندگانش را در حس و دانشی که از سفرهای بیرونی و درونی خود اندوخته، شریک کرده است.

توجه به زیبایی «دیگری»

لوکلزیوی جوان در ۱۹۶۳؛ او در ۲۳ سالگی با چاپ اولین رمانش، خود را به عنوان یک نویسنده جدی و توانا مطرح کرد.

لوکلزیو در ۲۳ سالگی با چاپ اولین رمانش به نام «صورت‌جلسه»، خود را در کشوری که رقابت برای نویسندگی بسیار دشوار است، به عنوان یک نویسنده جدی و توانا مطرح کرد. این کتاب که یکی از شاهکارهای لوکلزیو به شمار می‌رود، از نظر فرم در قالب رمان نو و از نظر محتوا رمانی هستی‌شناسانه قلمداد می‌شود.

او خیلی زود با رمان‌هایی که پی‌درپی منتشر کرد، به صدایی متفاوت در ادبیات معاصر فرانسه تبدیل شد که اوج آن را می‌توان در رمان «صحرا» (۱۹۸۰) [در ایران با عنوان «بیابان»] شنید؛ رمانی که جایزه آکادمی فرانسه را نیز به دست آورد.

لوکلزیو با نبوغی که در نوشتن دارد، در همان نیمه دوم قرن بیستم -چند دهه پیش از آن که برنده جایزه نوبل شود- جزو معدود نویسندگانی شد که در زمان حیاتش به کتاب‌های تاریخ ادبیات راه یافت.

صرف‌نظر از زیبایی‌های زبانی و ادبی آثارش، آن‌چه لوکلزیو را از دیگر نویسندگان هم‌عصر خود متمایز می‌کند، رگه‌های پررنگ انسانی در آثارش است؛ به ویژه توجه به «دیگری».

توجه لوکلزیو به «دیگران» از جنس توجهی نیست که پیشتر برخی نویسندگان اروپایی‌ها به مردمان «غیرخودی» داشتند. علاقه این نویسنده به شناخت فرهنگ‌ها و تمدن‌های دیگر، از موضعی برابر و عدالت‌خواهانه و حتی در دفاع از آنان است. به همین دلیل است که خرده‌فرهنگ‌ها، تمدن‌ها و فرهنگ‌های رها یا فراموش‌شده و به ویژه اقلیت‌ها در آثار او نمود فراوان دارند و حتی دستاویز خلق ادبی شده‌اند.

لوکلزیو برای خوانندگان ایرانی نیز نامی آشناست. حتی پیش از آن‌که در سال ۲۰۰۸ برنده جایزه نوبل ادبیات شود، کتاب‌هایی از او به فارسی ترجمه شد، اما این جایزه موجب شد که آثار بیشتری از او ترجمه و منتشر شود.

این نویسنده پس از دریافت نوبل همچنان مثل سابق به خلق ادبی ادامه داده است. او در این سال‌ها دو رمان و دو مجموعه‌داستان دیگر منتشر کرده که در آن‌ها نیز روال سابق نویسندگی او ادامه دارد: نوعی سفر ادبی به چهارگوشه جهان.

سفر شاعرانه به چین

کتاب جدید لوکلزیو نیز گرچه رمان یا مجموعه‌داستان نیست، در چارچوب کتاب‌های پیشین قرار می‌گیرد.

«پانزده گفتار در چین»، همانطور که اسمش گویاست، مجموعه‌ای است از سخنرانی‌های لوکلزیو که در آن با زبانی صمیمی و روایت اول‌شخص، از رابطه‌اش با کتاب و ادبیات و سیاست و جهان می‌گوید.

او پس از دریافت جایزه نوبل و نائل شدن به شهرت جهانی، در فاصله سال‌های ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۷ سخنرانی‌هایی را در شهرهای مختلف چین ایراد کرد که حالا در این مجموعه گرد هم آمده است.

لوکلزیو به هنگام دریافت جایزه نوبل در سال ۲۰۰۸

«شهر نویسندگان»، «کتاب و جهان ما»، «دانشگاه ادبیات»، «کتاب، مجرای انکشاف»، «درباره نویسنده در عصر عسرت»، «رابطه علم و ادبیات»، «درباره ادبیات در عصر کنونی»، «ملاقات با ادبیات چین»، «ادبیات و جهانی شدن»، «ادبیات و زندگی»، «تخیل و حافظه»، «طبیعت، ادبیات»، «ادبیات امروز»، «رؤیاپردازی، جست‌وجوی حادثه» و «آموزش» عناوین این پانزده گفتار است.

لوکلزیو این سخنرانی‌ها را در جاهای گوناگون ایراد کرده است، از نمایشگاه کتاب شانگهای و دانشگاه نانکینگ تا شهر ووهان و دانشگاه پکن.

شو جون، مترجم چینی آثار لوکلزیو، مقدمه‌ای بر این کتاب نوشته که در آن به چگونگی آشنایی با این نویسنده پرداخته است. در واقع، سخنرانی‌هایی که لوکلزیو در چین ایراد کرده و حتی انتشار این کتاب، به‌گونه‌ای، مرهون تلاش این مترجم است.

شو جون که از مترجمان ادبی معتبر چین است و آثار بسیاری از نویسندگان بزرگ جهان به‌ویژه نویسندگان فرانسوی را ترجمه کرده، در مقدمه کتاب توضیح می‌دهد که چگونه اولین بار در سال ۱۹۷۷ در فرانسه، وقتی دانشجو بود، با خواندن رمان «صورت‌جلسه» دنیای ادبی لوکلزیو را کشف کرد. بعدها نیز با رمان «ستاره آواره» [در ایران با عنوان «ستاره سرگردان»] مجذوب نثر «شاعرانه» و در عین حال «خونسردانه» لوکلزیو شد.

علاقه شو جون به آثار لوکلزیو منجر به ترجمه این آثار به زبان چینی شد که با استقبال مخاطبان چینی نیز مواجه شد و برخی از ترجمه‌های او در چین جوایزی را هم به دست آورد.

اما این مترجم در مقدمه کتاب، به غیر از ویژگی‌هایی که برای آثار لوکلزیو برمی‌شمرد -که حاصل ۴۰ سال آشنایی و خواندن این آثار است- نکاتی را نیز درباره شخصیت خود لوکلزیو آورده که از دیدارها و گفت‌وگوهایش با این نویسنده به دست آمده است.

او در ابتدا، از علاقه شدید لوکلزیو به خواندن می‌گوید، به‌ویژه آثاری که این نویسنده در کودکی‌اش خوانده است. شو جون تأکید می‌کند که خوانده‌های لوکلزیو بن‌مایه نوشته‌های اوست.

دومین ویژگی که این مترجم برای شخصیت لوکلزیو برمی‌شمرد، آماده بودن این نویسنده برای «شنیدن دیگری» است. شو جون می‌نویسد: «این یک فضیلت اخلاقی والاست که به دیگران گوش فرادهیم.»

لوکلزیو در آستانه دریافت جایزه نوبل در سوئد/ پاییز ۲۰۰۸

سومین ویژگی «ماجراجویی» لوکلزیوست. شو جون دلیل تمایل این نویسنده به کسب تجربه و سفرهای گوناگون را نفرت از «تکرار» در خلق ادبی می‌داند: «او [لوکلزیو] همیشه در حال عبور از مرز خود است.»

«شیفتگی به انسانیت و عدالت»، «عشق به زندگی و طبیعت» و در نهایت «سادگی» -که حتی در ظاهر لوکلزیو نیز مشهود است-، از دیگر ویژگی‌هایی است که مترجم چینی آثار این نویسنده بر آن تأکید می‌کند.

از آن سو، لوکلزیو نیز مؤخره‌ کتابش را به مترجمش اختصاص داده و در آن چگونگی آشنایی با مترجم چینی آثارش را توضیح می‌دهد و از خلال آن شیفتگی خود را به فرهنگ چین نشان می‌دهد: «از زمانی که خیلی جوان بودم، احترام خاصی برای فرهنگ و تمدن چین قائل بودم که حتی شامل تناقضات‌شان در دوران انقلاب این کشور نیز می‌شود.»

لوکلزیو ۹ ساله بود که انقلاب چین روی داد. او در سال‌های جوانی‌اش همچون شماری دیگر از روشنفکران می‌دید که این انقلاب چگونه امیدهایی را برانگیخته و حتی خارج از مرزهای این کشور نسلی را مجذوب خود کرده بود؛ گرچه بسیاری از این روشنفکران بعداً به اشتباهات خود در این زمینه اعتراف کردند.

در هر صورت، لوکلزیو که تازه کار معلمی را آغاز کرده بود، خیلی علاقه داشت از بورسی که آندره مالرو (نویسنده فرانسوی که آن زمان وزیر فرهنگ بود) راه انداخته بود، استفاده کند و برای تدریس به چین برود. اما نامزدی او را نپذیرفتند.

لوکلزیو با وجود ستایش فرهنگ چین، از برخی از حوادث این کشور، مثل «انقلاب فرهنگی»، شدیداً انتقاد می‌کند. او در این زمینه به لائو شی، نویسنده بزرگ قرن بیستم، اشاره می‌کند که بنا بر اعلام رسمی خودکشی کرد. اما مرگ او در دوران انقلاب فرهنگی چین، یکی از لکه‌های سیاه به‌جامانده از آن دوران است. لوکلزیو حتی به دریاچه‌ای که منابع رسمی اعلام کردند جسد لائو شی در آن پیدا شده بود رفت و با همسرش گفت‌وگو کرد، اما «وقتی که چیزهای افراطی در دوره‌هایی در کشوری رخ داده، تلاش می‌شود اشباح بیدار نشوند.»

لوکلزیو می‌گوید که کشورهایی مثل چین نمی‌توانند الگوهایی برای دموکراسی باشند، اما در این کشور «هر روز» برای یافتن راه‌حل مشکلات تلاش می‌شود: «شبیه کاری که طبیعت می‌کند.»

با این حال او، به‌طعنه، از برخی سیاست‌های محیط زیستی چین انتقاد می‌کند: «آدم‌ها وقتی خود را به طبیعت می‌سپارند ستایش‌برانگیزند، اما وقتی برای تخریبش تلاش می‌کنند، خطرناک می‌شوند.»

لوکلزیو در نشستی خبری در حاشیه نمایشگاه کتاب لیما در سال ۲۰۱۶

لذت و خطر نوشتن

لوکلزیو، در گفتارهای مختلف این کتاب، علاوه بر نظراتش درباره رمان‌ها و نویسندگان گوناگون، از خودش و نیز مسیری که در نویسندگی دنبال کرده سخن می‌گوید.

«عناصر زندگی من چهره‌ها، کلمات و بوهایی که در عمق وجود من در جعبه‌ای جادویی به هم پیچیده‌اند، فقط با نوشتن می‌توانند دوباره ظاهر شوند. هیچ دلیل دیگری برای نیاز نوشتن نیست.»

یا در جای دیگر، «حافظه آینده» را به عنوان محرک نوشتن معرفی می‌کند: «از اولین کتابم فهمیدم که در زمان آینده می‌نویسم یا در فاصله با واقعیت. انگار داشتم با حافظه آینده می‌نوشتم. این چیزی است که همیشه در ادبیات در جست‌وجویش بودم، چه ادبیات خودم چه ادبیات دیگران... در صفحات کتاب، من در کمین چیزهایی هستم که از من می‌گریزند، چیزهایی که با آن‌ها به جلو می‌جهم.»

همچنین لوکلزیو در یکی از این گفتارها می‌گوید: «نوشتن به من این احساس را می‌دهد که روزهایی به زندگی‌ام اضافه می‌شود...» او به «شعف باورنکردنی» نوشتن در سکوت شب اشاره می‌کند که احساسات و دلمشغولی‌های روزانه مانع آن است.

اما صرف نظر از تجربه و لذت نوشتن، این نویسنده نسبت به «خطرات ادبیات» نیز هشدار می‌دهد، زمانی که در محدوده یک منطقه جغرافیایی یا یک ایدئولوژی خاص باقی می‌ماند: «تنها آرمانی که هنوز دست‌نیافتنی می‌نماید، ایجاد یک نظام چندفرهنگی است.»