«هیچ را از من بگیری ای حبیب
هستی محض آوری بیرون ز جیب
دیدن بگذشتنی بگذاشتند
آنچه را بایستشان برداشتند»
کتاب «زنی آرایش روزگار؛ در حالات شعری طاهره قرةالعین» نوشته رضا فرخفال، نویسنده ایرانی، پژوهشی درباره «راز ناگشودنی» یک شاعر مقتول به دست حکومت است که در گذر تاریخ ایران، با قتل دیگر شاعران، تکرار شده است.
این کتاب که به تازگی از سوی بنیاد تسلیمی در آمریکا و در وبسایت نشریه اینترنتی آسو وابسته به این بنیاد منتشر شده، در همان ابتدا، طاهره قرةالعین را از دل تاریخ به زمان حال میآورد و بر این راز مشترک تأکید میکند:
«باید بگویم که قتل شاعری دیگر، محمد مختاری، در زمان ما که درست به همان صورتِ قتل طاهره انجام گرفته بود، من را به یاد طاهره و کلمات آخر او انداخت. این دو شاعر در چند قدمی مرگ چه کلماتی را با خود زمزمه میکردهاند؟ ... آیا هرگز این راز را میتوان در متن شعرشان بازگشود؟»
فرخفال ۷۲ ساله که دههها پیش جزو نویسندگان «جُنگ اصفهان» به شمار میآمد، در دهه شصت با مجموعه داستان «آه استانبول» در میان اهل کتاب به شهرت رسید و اکنون در آمریکا زندگی میکند.
او علاوه بر کار نوشتن، به ترجمه و تدریس در دانشگاه نیز مشغول بوده و پیشتر در حوزه نقد ادبی، آثاری چون «حدیث غربت سعدی» و «در حضرت راز وطن؛ ایران و ایرانیت در متن ادب پارسی» را منتشر کرده است.
در جستوجوی یک شاعر
عنوان کتاب «زنی آرایش روزگار» از بیتی سروده فردوسی شاعر حماسهسرای قرن چهارم ایران گرفته شده است: «زنی بود آرایشِ روزگار، درختی کزو فر شاهی ببار».
تصویر روی جلد کتاب نیز نقاشی چهره یک زن اثر لطفعلی صورتگر شیرازی، نقاش دوره قاجار است که در پسزمینه دستخط خود طاهره قرةالعین در یکی از نامههایی که از او برجای مانده، قرار داده شده است. تصویر کامل این نامه و همچنین تصاویری دیگر را میتوان در داخل کتاب مشاهده کرد.
فاطمه برغانی قزوینی معروف به طاهره قرةالعین (۱۲۳۳ تا ۱۲۶۸ ق) از نخستین پیروان علیمحمد شیرازی در دوران قاجار و از چهرههای تأثیرگذار و شجاع جنبش بابی در ایران است که در راه اعتقاداتش جان خود را از دست داد.
علاوه بر اهمیت تاریخی و مذهبی، طاهره قرةالعین با اقدامش در کنار زدن حجاب، نقش عمده و پیشرویی در جنبش رهاییبخش و آزادیخواهی زنان در ایران معاصر داشته است.
به همین دلیل، تاکنون هم بهاییان و هم غیربهاییان مقالات و کتابهای بسیاری درباره او نوشتهاند که یکی از بهترین و جامعترین این نوشتهها، مقاله «طاهره قرةالعین: براندازنده حجاب» نوشته عباس امانت، پژوهشگر و مورخ ایرانی است.
فرخفال نیز برای نگارش کتاب جدید خود از آنها استفاده کرده است؛ مقالات و کتابهایی چون «چهار رساله تاریخی درباره طاهره قرةالعین»، «طاهره و آزادی در اسارت» و «طاهرا یا طاهره».
اما آن طور که نویسنده «زنی آرایش روزگار» در مقدمه کتاب اشاره کرده، با وجود این که درباره ابعاد مختلف زندگی و تأثیرگذاریهای طاهره قرةالعین بسیار نوشته شده، در بیشتر این نوشتهها حتی در نوشتههایی که از سوی مخالفانش منتشر شده، چهره او همچون یک شاعر «در سایه فرو رفته است».
به همین دلیل، کتاب «زنی آرایش روزگار» تلاشی جدید برای کنار زدن حجاب از وجه شاعرانگی چهره طاهره قرةالعین است.
این تلاش از آنجا «جدید» است که پیشتر آثاری درباره وجه شاعرانگی طاهره قرةالعین منتشر شده، کتاب «طاهره: چهرهای در شعر»، نوشته امین بنانی و کتاب «حجاب و کلام» نوشته فرزانه میلانی از آن جملهاند.
همچنین در عالم هنر، نیلوفر بیضایی، نویسنده و کارگردان، در یک اثر نمایشی زندگی و تأثیرهای اجتماعی طاهره قرةالعین و فروغ فرخزاد را به عنوان دو شاعر سنتشکن و پیشرو ایران روایت کرده و شبنم طلوعی نیز مستند «خاک، شکوفه، آتش» را دﺭباره ﺯندگی طاهره قرةالعین ساخته است.
با این حال، فرخفال تأکید کرده که «بیشتر نوشتهها درباره شعر طاهره، در واقع پرداختی به زندگی شاعر بوده است تا اصل شعر او».
در جستوجوی اصالت شعرها
اما چه شد که فرخفال به سراغ شعرهای طاهره رفت؟ این نویسنده خود گفته که «شعر طاهره و خود او همچون یک پرسش» مدتها ذهنش را به خود مشغول کرده بود.
فرخفال برای پاسخ به این پرسش، تحقیقش را به سه فصل تقسیم کرده است: «شبح یک نام»، «لاشه پار» و «توسنیهای تن» که هر سه همچون قطعاتی از یک پازل، تصویر چهره طاهره قرةالعین به عنوان یک شاعر را تکمیل میکنند.
با این که تاکنون اشعار طاهره قرةالعین از جمله در دیوانی به کوشش سام واثقی و سهیلا واثقی از سوی بنیاد کتابهای سوخته ایران در سال ۱۳۸۵ منتشر شده و فرخفال نیز در فهرست گزیده منابع خود در پایان کتاب به آن ارجاع داده است، اما این نویسنده معتقد است: «همه آنچه از شعر طاهره اکنون در دست داریم، اوراق پراکندهای است که گویی پس از توفانی مهیب از سر اتفاق به دست ما رسیده و مشکل بتوان به آنها در مجموع نام دیوانی مدون شامل کلیات آثار یک شاعر را داد.»
فرخفال تأکید میکند که ما «در اینجا با آثار شاعری به مفهوم متعارف روبهرو نیستیم».
این پژوهشگر پیش از آن که به سراغ بررسی ادبی شعرهای طاهره و جایگاه آنها در تاریخ ادبیات معاصر ایران برود، به این موضوع پرداخته که اساساً شعرهای برجای مانده از طاهره قرةالعین، از خود این شاعر است یا نه.
به همین دلیل، فرخفال در فصل اول کتاب خود به مسئله «اصالت» این شعرها پرداخته و در این زمینه کوشیده «شعر طاهره را نه از آغاز آن، که از پایان و از بیت مقطع یا تخلص بحثانگیز او» بخواند.
این تلاش محققانه فرخفال، برای یافتن ربط تخلص شعری طاهره قرةالعین به عنوان یک «امضا»، با «هویت شاعری» اوست. در واقع، فرخفال کار پژوهش درباره اصالت شعر طاهره را با بررسی اصالت تخلص او آغاز کرده است.
او پس از مروری مفهوم «تخلص» در عرف شعر فارسی و تاریخ و تحولات آن، همچنین به بررسی تخلص در شعرهای طاهره از جمله غزل معروف او به نام «قماش دل» میپردازد و مینویسد: «برای شعرهای طاهره در مجموعهای که از این شاعر در دست داریم، مشکل بتوان قالب یا قالبهای مشخصی یافت، اما میتوانیم بگوییم که پارهای از شعرهایش، به ویژه آنها که تخلصی را با خود دارند، در قالب غزل سروده شده و مابقی را به لحاظ مضمون میتوان تغزلهایی پراکنده دانست و نه لزوماً غزل به معنای دقیق صناعی کلمه».
نویسنده سپس در بخش «شبح یک نام» در یک بررسی تئوریک با اشاره به نظریات کسانی چون بارت و بکت، این نکته را بسط میدهد که اشاره «چه اهمیتی دارد که این سخنان را چه کسی میگوید؟»
او سپس درباره اشعاری که تخلص طاهره را با خود ندارند، بر «جابجایی خلاف عرف سخن عاشقانه» در آنها اشاره میکند که خود معشوق به ستایش از خود لب به سخن گشوده و همین موضوع به امضایی «در خود شعر» تبدیل شده و نه «در پای شعر».
از زمینه تاریخی تا بررسی نوشتار زنانه
فصل دوم کتاب «زنی آرایش روزگار» به زندگی طاهره قرةالعین و همچنین بستر تاریخی شعرهای او میپردازد.
فرخفال در این فصل، تلاش کرده از میان روایات گوناگون در این زمینه، روایاتی را شاهد بیاورد «که به موضوع مربوط بودهاند». او همچنین بعضی «روایات نامربوط» را نیز که «چهره طاهره را مخدوش» کردهاند، نقد کرده است.
نویسنده در این فصل به «باستانشناسی» تبدیل شده که با بررسی «تکههای بهجامانده از سفالینهای پرنقش و نگار» میکوشد از شعر طاهره قرةالعین چهرهگشایی کند: «سخن شعری در بیزمانی و بیمکانی سروده نمیشود و در بیزمانی و بیمکانی نیز خوانده نمیشود».
اما فصل سوم کتاب «زنی آرایشگر روزگار» به این موضوع میپردازد که «آیا شعر طاهره را میتوان سرآغازی از شعر زنانه به مفهومی متفاوت از شعر زنان پیش از او در تاریخ ادبیات ایران خواند؟»
بیشتر در این باره: روایت «بختیار» از «طایفه آخوند»نویسنده «زنی آرایش روزگار» در این فصل، به برخی از نظریههای ادبی از جمله «نوشتار زنانه» (یا آن طور که خود فرخفال نوشته: «نویسش مادین») پرداخته است: «آیا مباحث نظری من را به صرافت پرداختن به شعر طاهره انداخته یا این شعر طاهره بوده است که من را به بازخوانی آن مباحث برانگیخته است؟ میتوانم بگویم که انگیزه من هر دو بوده است».
جستوجو برای یافتن این وجه از شخصیت طاهره قرةالعین، فرخفال را با پرسشهایی مواجه کرد: «نخستین پرسش [...] این است که از میان روایات متناقض [...] و از متن شعرهای پراکندهای که از او در دست است، چگونه میتوان به خطوطی از چهره شاعری او دست یافت؟ این چهره در تاریخ ادبیات ایران و فرادهش شعر زنان در آن، چه جایگاهی دارد؟»
نویسنده در این فصل استدلال میکند که در دورهای که از رابعه بلخی شروع میشود و تا عصر مدرنیسم و شعر فروغ فرخزاد ادامه دارد، شعر طاهره «چرخشی در سوژگی زنانه و بیانی از آن را در شعر پیشامدرن فارسی باز مینماید».
در کل، با خواندن تازهترین کتاب رضا فرخفال، این نکته بیش از هر چیز دیگه در ذهن میماند که شعر طاهره قرةالعین «صدایی دیگر» بود که زمانهاش نمیخواست به گوش دیگران برسد.
این جمله کلیدی فرخفال بار دیگر خواننده را به یاد محمد مختاری و دیگر شاعران مقتول میاندازد که «این صدا، هم به معنای مجازی و هم به معنای حقیقی کلمه، صدایی خفهشده است».