حکایت محمود احمدینژاد و همراهانش جالب و جالبتر میشود. گروهی که کارنامه مدیریتی هشتساله ایشان با وجود برخورداری از حدود ۶۰۰ میلیارد دلار، با پرسشها و انتقادهای بنیادین روبرو شده است.
احمدینژاد از نیمه دوم دولت دوماش، فاصلهگیری محسوس از رهبر جمهوری اسلامی را بهگونهای فزاینده آغاز کرد. چالش البته پیش از آن، و در موضوع معاون اولی مشایی، کلید خورده بود (تیر ۱۳۸۸)؛ اما خانهنشینی (قهر) یازده روزه احمدینژاد (بهار ۱۳۹۰) در ماجرای برکناری وزیر اطلاعات مورد تأیید و حمایت آیتالله خامنهای، و بعدتر نزاع علنی او با برادران لاریجانی در جلسه علنی و مشهور مجلس (بهمن ۱۳۹۱) نشان داد که روند «گریز از مرکز» احمدینژاد واقعیتر از گمان است.
داستان «احمدینژادیها» پس از پایان دولت دوم وی (که با کودتای انتخاباتی ۱۳۸۸ گره خورده بود) وارد مدار جدیدی شد. آنها ـ که در مظان اتهامهای گسترده درخصوص حیفومیل و سوءاستفاده از منابع دراختیار بودند ـ انتقادهای خود علیه دستگاه قضایی و برادران لاریجانی را بهصورتی محسوس افزایش دادند. این، همزمان بود با نقد فزاینده دولت روحانی.
بعدتر، احمدینژاد در اقدامی غیرمنتظره و جسورانه، توصیه علنی شخص اول نظام را در مورد عدمنامزدی در انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۹۶ نادیده گرفت. واکنش هسته اصلی قدرت، ردصلاحیت رئیسجمهور سابق و عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام توسط شورای نگهبان بود.
از آن پس، احمدینژاد و همراهانش ـ بهویژه مشایی و بقایی ـ ادبیاتی تندتر و انتقادیتر در قبال کانون مرکزی قدرت اتخاذ کردند. مضمون نامههای سرگشاده و سخنرانیهای اینجا و آنجای آنان تقریبا تمامی نهادهای ساماندهنده حاکمیت سیاسی، جز شخص رهبری نظام را هدف نقدهای تیز و حتی اتهام قرار داد.
تحرک میدانی و اجتماعی آنها نیز در قالب «بستنشینی» اعتراضی، وجهی دیگر از تلاش تبلیغاتی کسانی بود که خود را در آستانه زندان میدیدند. اعتراض تبلیغاتیای که با اقبال اجتماعی همراه نشد و به شمار معدودی از نزدیکان احمدینژاد محدود ماند.
در همین راستا، نامه سرگشاده احمدینژاد (عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام) به رهبر جمهوری اسلامی، و درخواست برکناری رئیس قوه قضاییه و برگزاری زودهنگام انتخابات ریاست جمهوری و مجلس، و نیز آزادی تمامی زندانیان سیاسی اقدام غریب و قابل اشاره دیگر بود.
صدها امضاکننده با اسم و مشخصات، و در مضمونی بیسابقه در بین نیروهای همدل با رهبری، اینک پشت احمدینژاد و مشایی و بقایی ایستادهاند. آنهم در زمانیکه بقایی و مشایی در زندان هستند و احمدینژاد بهگونهای فزاینده مورد قهر و بیاعتنایی و انتقاد تند رسانهها و اصحاب حکومت ـ حتی وزرای دولتهای خود ـ قرار گرفته است. از این زاویه است که به نظر میرسد «احمدینژادیها» از سامان یک باند سیاسی به جریانی سیاسی تغییر موقعیت محسوس دادهاند.
صدور و اجرای حکم زندان بقایی، و بعدتر بازداشت مشایی، حلقه تهدید قضایی ـ امنیتی علیه احمدینژاد را به اوج رساند. اقدامهایی که بدون معنا و پیام نبود.
روند مزبور توصیف و ارزیابی احمدینژادیها (شامل شخص وی، مشایی، بقایی و جوانفر) را بهمثابه یک «باند» سیاسی واقعبینانه میساخت. اما اتفاقی مهم، پرسشهای جدی در برابر این توصیف از احمدینژادیها (یعنی: باند) قرار داده؛ انتشار نامهای سرگشاده و بیسابقه خطاب به رهبر جمهوری اسلامی با امضای ۳۰۰ فعال دانشگاهی و حوزوی همدل با احمدینژاد و مشایی که بخش قابل توجهی از آنان در تشکلهای وابسته به اردوگاه اصولگرایی مسئول بودهاند یا همچنان هستند. قابل اشاره اینکه شمار امضاکنندگان نامه مهم مزبور بعدتر از ۸۰۰ نفر گذشت.
آیا احمدینژادیها همچنان یک باند سیاسی هستند یا به جریانی سیاسی تبدیل شدهاند؟
باند فکری ـ سیاسی یا جریان؟
باند سیاسی توصیف جمعی از افراد است که فاقد گستردگی و عقبه مشخص و نیروی اجتماعی حامی هستند و دیدگاهها و برنامههای سیاسی و سامان رهبری خود را تا حد امکان پنهان میکنند.
در نقطهای متفاوت، جریان سیاسی ضمن برخورداری از تشکلهای همراه و مقوم و حامی، متکی است بر مبانی فکری و نیروهای اجتماعی همراه، و افزون بر اینها از اندیشه سیاسی مشخص و رفتار سیاسی قابل پیشبینی و کنش متناسب با آن سود میجوید.
«احمدینژادها» تا چندی پیش حلقهای بسته و محدود از چند اسم بودند؛ او، اسفندیار رحیم مشایی، حمید بقایی، و علیاکبر جوانفکر معدود چهرههای شناختهشده این جمع بودند. بروز و ظهور میدانی و حتی تحصن و بستنشینی پرهیاهوی آنان، با اقبال اجتماعی معناداری همراه نشد. اما پس از نامه سرگشاده چند صد همدل احمدینژادی به رهبر جمهوری اسلامی، به نظر میرسد باید از زاویهای متفاوت به ارزیابی این حلقه و باند بسته و محدود پرداخت. بهویژه آنکه نامه مزبور، مکتوبی بیسابقه در جمهوری اسلامی محسوب میشود. صدها همدل هسته اصلی قدرت در جمهوری اسلامی به شکل علنی از مهمترین نهادهای سیاسی انتقاد کردهاند؛ نه فقط سه قوه (مجریه، قضاییه و مقننه) که شورای نگهبان، مجلس خبرگان، صداوسیما، بسیج و سپاه، امامان جمعه و حتی حوزه نیز هدف نقد تند همراهان احمدینژاد قرار گرفتهاند.
در میان امضاکنندگان نامه نیز از اعضای بسیج دانشجویی و برخی نهادهای دانشجویی همسو با کانون مرکزی قدرت (مانند جنبش عدالتخواه دانشجویی و جامعه اسلامی دانشجویان و مجمع دانشجویان عدالتخواه) گرفته تا رئیس ستاد مردمی رئیسی در انتخابات ۹۶ و امام جماعت و مسئول حوزه نمایندگی ولی فقیه و پایگاه بسیج مسجد و مدرس حوزه و دانشگاه وجود دارد.
آنان بیتعارف و پروا، در داوری کاملا متفاوتی با ارزیابی رهبر جمهوری اسلامی ـ که در سخنرانی ابتدای سال نو وی ابراز شد ـ تاکید کردهاند که «کلیت نظام روزبهروز به پیکری بیجان و از درون شکننده شبیهتر شده»، و کشور «نیازمند آغاز اصلاحات اساسی و بنیادین» است.
صدها امضاکننده همدل با احمدینژاد و مشایی و بقایی، در نامه سرگشاده خود به رهبر جمهوری اسلامی تصریح کردهاند که «عدالت، آزادی، مردمسالاری و حتی بعضاً استقلال، امروز در کشور ما در وضع ناشایستی به سر میبرند».
اینکه «احمدینژادیها» از «مواضع خام» خبرگان رهبری و ائمه جمعه انتقاد میکنند؛ یا حوزه را «خموده» و گرفتار «تفوق گفتمان ولایتمداری» میخوانند؛ یا شورای نگهبان را «مولد چرخههای حاکمیتی بسته» میدانند؛ یا از «گستره نفوذ بیحساب سازمان اطلاعات سپاه در کشور» بهصراحت انتقاد و آن را «عامل اختلال در امور» توصیف میکنند؛ یا بسیج را «مجموعهای بینشاط، کمعمق، ضعیف، و بدون ابتکار عمل» و «استحالهشده» مینامند؛ جملگی محورهایی هستند که کیفیت انتقاد در میان نیروهای وابسته به نظام را به سطحی بیسابقه ارتقاء دادهاند.
هرچند راهحل بیانیه ـ بهشکلی قابلحدس ـ به «احمدینژاد» ختم میشود، و دغدغه دموکراسی و لوازم آن ندارد، اما مستقل از راه خروج از بحرانی که امضاکنندگان نامه نشان میدهند، بخش مهمی از مکتوب آنان شامل انتقادهای تند از زیرمجموعههای رهبری نظام است. آنان ـ همچون شخص احمدینژاد ـ بدون انتقاد از شخص اول نظام، تمامی نهادهای مرتبط با رهبری را هدف نقدهای رادیکال قرار میدهند.
مستقل از ادبیات نامه، بخش مهمی از مواضع آن، تفاوتی با انتقادهای اپوزیسیون ندارد؛ اهمیت نامه اما در آن است که امضاکنندگان تا چندی پیش از همراهان هسته سخت قدرت در جمهوری اسلامی بودهاند؛ کسانیکه ـ بهعنوان نمونه ـ در قبال جنبش سبز، موضعی منفی داشته و همسو با رهبری نظام عمل کردهاند.
صدها امضاکننده با اسم و مشخصات، و در مضمونی بیسابقه در بین نیروهای همدل با رهبری، اینک پشت احمدینژاد و مشایی و بقایی ایستادهاند. آنهم در زمانیکه بقایی و مشایی در زندان هستند و احمدینژاد بهگونهای فزاینده مورد قهر و بیاعتنایی و انتقاد تند رسانهها و اصحاب حکومت ـ حتی وزرای دولتهای خود ـ قرار گرفته است.
از این زاویه است که به نظر میرسد «احمدینژادیها» از سامان یک باند سیاسی به جریانی سیاسی تغییر موقعیت محسوس دادهاند. اگرچه اکثریت بسیارمهمی از طبقه متوسط فرهنگی همدلی با احمدینژاد ندارد و اقبالی به وی نشان نمیدهد، اما واقعیت آن است که احمدینژادیها از جمع همدلان حکومت، بخشی از لایههای نابرخوردار ـ که خاطرات خوبی از ریختوپاش دولت وی دارند ـ و نیز بخشی از ناراضیان اقتصادی، سامان یافتهاند.
آنان اگرچه هنوز بازیگری مؤثر در تحولات سیاسی ـ اجتماعی ایران نیستند ولی بهنظر میرسد که درحال تعریف و تثبیت خود بهمثابه نیرویی مطرح هستند؛ نیرویی که ایبسا در «بزنگاه» ها خودنمایی کند.
اینکه «احمدینژادیها» از «مواضع خام» خبرگان رهبری و ائمه جمعه انتقاد میکنند؛ یا حوزه را «خموده» و گرفتار «تفوق گفتمان ولایتمداری» میخوانند؛ یا شورای نگهبان را «مولد چرخههای حاکمیتی بسته» میدانند؛ یا از «گستره نفوذ بیحساب سازمان اطلاعات سپاه در کشور» بهصراحت انتقاد و آن را «عامل اختلال در امور» توصیف میکنند؛ یا بسیج را «مجموعهای بینشاط، کمعمق، ضعیف، و بدون ابتکار عمل» و «استحالهشده» مینامند؛ جملگی محورهایی هستند که کیفیت انتقاد در میان نیروهای وابسته به نظام را به سطحی بیسابقه ارتقاء دادهاند.
به نظر میرسد که طیفها و جریانهای سیاسی مختلف ایران (از راست رادیکال و افراطی تا اصولگرایان عملگرا و محافظهکار، از اصلاحطلبان میانهرو تا تحولخواهان و سبزها، و از اپوزیسیون ملتزم به قانون اساسی تا اپوزیسیون غیرملتزم به قانون اساسی) دیگر نمیتوانند در تحلیلهای خود، «احمدینژادیها» را از منظر یک «باند سیاسی» مورد ارزیابی قرار دهند.
-------------------------------
یادداشتها و مقالهها بیانگر آرا و دیدگاههای نویسندگان خود هستند. آنها بازتابدهنده نظری از سوی رادیو فردا نیستند.