بیانیه انتقادی گروهی از سینماگران و هنرمندان با نام «صدای_آبان٩٨»، در واکنش به اتفاقات و اعتراضهای اخیر در ایران با واکنشهای مختلفی روبهرو شده است.
این بیانیه، آشکارا به دنبال انتقادهای برآمده از شبکههای اجتماعی علیه بیتفاوتی گروهی که به نام «سلبریتی» نامیده میشوند، به سرکوبهای اخیر منتشر شد و البته همزمانی نسبی انتشارش با بیانیه ميرحسين موسوی، شائبه همراهی و تاثیرپذیری از آن را برانگیخت.
این بیانیه در کنار بیانیه چند هفته پیش سینماگران در انتقاد از نبود آزادی بیان و وجود محدودیت و موانع در کار فیلمسازی، جدیترین واکنش اعتراضی طبقهای از اجتماع در چهار دهه اخیر است که پس از انقلاب ۵۷، با عرضه آثاری مطابق قوانین و ساختارهای نظام جمهوری اسلامی خواسته یا ناخواسته به نمادهایی فرهنگی از این نظام تبدیل شدهاند.
مسئولان فرهنگی جمهوری اسلامی ایران به دنبال موفقیتهای بینالمللی سینمای ایران شعار سفیر فرهنگی ایران را به سینمای ایران دادند و از آن به عنوان یکی از دستاوردهای فرهنگی نظام یاد میکردند. با آنکه تردیدهای جدی درباره محتوا و مضمون آثار فیلمسازان تقدیر شدهای چون عباس کیارستمی و اصغر فرهادی در همراهی با آموزهها و نگرشهای رسمی جمهوری اسلامی وجود دارد اما آثار آنها زیر یک نگاه کلی، منطبق با چارچوبهای تولید محصولات فرهنگی جمهوری اسلامی ایران ارزیابی شد.
این وضعیت البته در سالهای اخیر با مقاومت چهرههایی چون جعفر پناهی و محمد رسولاف و خروج افرادی چون محسن مخملباف، بهمن قبادی، گلشیفته فراهانی و حالا مهناز افشار از ایران در حال تغییر است.
بیانیه اخیر سینماگران البته با واکنشهای مختلفی همراه شد. گروهی آن را به دلیل نقش هنرمندان در تشویق مردم به رأی دادن به حسن روحانی در سالهای ۹۲ و ۹۶ ناکافی دانستند و گروه دیگری آن را سیاهکاری و عوامفریبی خواندند.
از جمله کارن همایونفر، سازنده موسیقی متن فیلمهایی چون «خاک آشنا»، «جرم» و «بادیگارد» که با انتشار متنی در صفحه اینستاگرامش به شدت از بیانیه سینماگران انتقاد کرد. گرچه اندکی بعدتر این پست حذف شده و او در پست دیگری با اعلام اینکه پست قبلیاش «ریپورت و حذف» شده، از این ابزار تأسف کرد که «حرف حق را بر نمیتابند».
اتفاقات اخیر در صحنه سیاست و اجتماع ایران، دو راهی مهمی در مقابل بدنه اصلی سینمای ایران قرار داده است: همراهی با نظام یا فاصله گرفتن هرچه بیشتر از آن. قرار گرفتن در این دو راهی البته مطلوب این قشر جامعه نیست. گروهی که به روش آزمون و خطا و در سایه سیاست ممنوعیت ورود فیلم خارجی به کشور و نبود تلویزیون خصوصی به گروه مورد نیاز حاکمیت در تولید محصولات سرگرمی ساز (بویژه برای رادیو و تلویزیون حکومتی ایران) تبدیل شدهاند.
دو راهی که سینماگران و اهالی فرهنگ در برابر آن قرار دارند با نسبتی متفاوت در مقابل طبقه متوسط هم گشوده است. اینکه بخواهد به قیمت از دست دادن شرایط مهیا شده برایش با اعتراضها همراهی کند یا در ازای حفظ شرایط موجود از بیم نگرانی از بیثباتی چشم بر آن ببندد.
چنین دوگانهای البته برای تعدادی از نامهای مشهور جریان فرهنگ و سرگرمسازی و نیز بدنه اصلی تولید این محصولات، در حکم تصمیم سرنوشتساز زندگی است. تعدادی از این افراد در همراهی آشکاری با تفکرات ایدئولوژیک نظام جمهوری اسلامی ایران، سازنده و آفریننده برخی محصولات فرهنگی و هنری موردنظر حاکمیت بودند و احتمال هرگونه تغییر در ساختار، میتواند ابهامهایی در مسیر فعالیت آنها ایجاد کند. بویژه که شاهد سرنوشت تلخ ستارههای سینمای قبل از انقلاب هم بودند.
در شرایط فعلی حکومت با آگاهی از لزوم حفظ همراهی سینماگران و نیز به دلیل نیاز به همراهی این صنف در تولید محصولات فرهنگی برای استفاده از آن در رسانههایش، با حداکثر چشم پوشی با بیانیه جدید برخورد خواهد کرد. اعلام معافیت مالیاتی در ساعتهای بعد از انتشار بیانیه، نمونه آشکاری از اقدامات دلجویانه با پیامی روشن بود.
چالش جدی اما با اقدامات عملی آغاز میشود. اقداماتی مانند تحریم دوره پیش روی جشنواره فیلم فجر که اتفاقاً سازمان اوج و فیلمسازان نزدیک به حکومتی چون ابراهیم حاتمیکیا، مجید مجیدی و محمدحسین مهدویان با فیلمهای تازهشان حضور پر تعدادی در آن دارند. اینگونه اقدامات اگر با تحریم همکاری با صدا و سیما ادامه پیدا کند میتواند زمینههای بسیار جدی در ایجاد چالش با حکومت ایجاد کند.
با این همه رجوع به عملکرد معمول بخش زیادی از بدنه سینماگران ایران در سالهای گذشته نشان میدهد زمینه انجام اقدامات عملی دست کم در این مرحله اندک است. مگر آنکه تحولات مهمی در سطح جامعه روی دهد و هزینههای همراهی بیشتر با حاکمیت افزایش یابد.