انتشار پیام ویدئویی آیتالله خامنهای درباره بحران شیوع کرونا، موج تازهای از گمانهزنیها درباره وضع سلامتی رهبر جمهوری اسلامی را دامن زد.
این موضوع درباره خامنهای تازگی ندارد. پانزده سال پیش، مایکل لدین، تحلیلگر سیاسی و پژوهشگر بنیاد برای دفاع از دمکراسیها خبر از مرگ خامنهای داد، ده سال پیش ادعایی دوباره او دستمایه گزارش روزنامه گاردین درباره احتمال مرگ خامنهای شد، از پنج سال پیش گزارشهایی درباره وجود بدل خامنهای به نام «میرطاهر» شبکههای اجتماعی فارسیزبان را درنوردیده است. خبرهای متعددی درباره ابتلای او به سرطان منتشر شده است.
علاوه بر این موضوع سلامت رهبرانی چون خامنهای که کنترل امور یک کشور را در سطح گسترده و عمیقی در اختیار دارند، نیز عجیب نیست.
هرگونه تغییر در وضع سلامت او میتواند تأثیر عمیق،گسترده و فوری بر مناسبات کلان داخلی بگذارد، مسئله جانشینی را برجسته کند، شکافهای تازه سیاسی را دامن بزند و حتی در تحلیل و رفتار کشورها و قدرتهای خارجی تاثیر مستقیم بگذارد، کما اینکه چهل سال پس از سقوط محمدرضا شاه، رابطه بیماری او با سالهای آخر قدرتش و رفتار کشورها و قدرتهای خارجی، یک مؤلفه بحثبرانگیز تاریخی و سیاسی است.
با وجود این اهمیت، تمرکز بیش از اندازه بر وضعیت سلامتی و جسمی رهبرانی چون خامنهای میتواند مانند یک گرداب توجه افکار عمومی و تحلیلگران را از مولفههای مهمتری چون الگوی حکمرانی او، گفتمان سیاسی و مهرهچینیهایش منحرف کند.
رهبر جمهوری اسلامی در آستانه ۸۱ سالگی است، مرگ او در این سن پدیده عجیبی نیست. از قضا در سالهای اخیر دستگاه تبلیغاتی حکومت با نشان دادن تصاویر او در تخت بیماری، اندکی به عادیسازی احتمال مرگ او کمک کرده است ولی این اتفاقات، از تمرکز رسانهای و اجتماعی توأم با وسواس و غیرعادی پیرامون مرگ او نکاسته است.
باید اضافه کرد که خشم و نفرت بخشهایی از جامعه ایران از عملکرد رهبر جمهوری اسلامی هم در شکلگیری این فضا مؤثر بوده است. در این زمینه میتوان به نمونه مواجهه عمومی با احتمال مرگ جنتی و مرگ خامنهای توجه کرد. عمده مواجهات با مرگ جنتی توأم با جوک و شوخی است ولی درباره مرگ خامنهای توأم با ابراز نفرت و خشم است.
در چنین فضایی قابل درک است که نوعی مسابقه پزشکی بین تحلیلگران سیاسی در رصد نشانههای سلامت رهبر جمهوری اسلامی شکل بگیرد، ولی رفتارهایی چون بدلسازی، ردیابی نشانههای بیماری، پیگیری برای یافتن دستگاههای پزشکی، خبرسازی و میل وافر به دانستن پشتپرده سلامت خامنهای، میتواند یک فضای پر از ابهام، شایعه و گمانه غیرمستند را بسازد و هالهای پیرامون خامنهای شکل دهد که حتی به درد حکومت هم میخورد.
دستگاه سیاسی-رسانهای پیرامون خامنهای با تمرکز روی همین شایعات و گمانهزنی، هر چند وقت یکبار میکوشد ساختار تحلیل و گفتمانی رسانهها و گروههای مخالف را بیاعتبار کند. روال کار هم ساده است: روزهای متوالی درباره سلامت خامنهای بحث میشود، نشانهیابی میشود، گمانه و شایعه اوج میگیرد، بعد خامنهای در یک سخنرانی عمومی ظاهر میشود، از یک مراسم نظامی سان میبیند یا در یک مراسم عمومی شرکت میکند و تصاویری که نشان میدهد آقا سر حال است، منتشر میشود.
چه علی خامنهای در این ویدئو یا آن فیلم بوده و چه شخصیتی جعلی به نام میرطاهر، ما با این واقعیت مواجه هستیم که کماکان نیروهای نظامی ایران بهويژه سپاه پاسداران در حداکثر هماهنگی و همفکری با او هستند، او قدرت کنترل نسبی بر نیروهای محافظهکار را دارد، تعیینکننده اصلی مناسبات سیاست خارجی ایران است، چه وقتی که عقبنشینی میکند، چه زمانی که لجبازی میکند، به طور گسترده در حال مهرهچینی و گماردن نیروهایی است که آنها «جوان مؤمن انقلابی» میداند و ماشین تولید گفتمان و کلیدواژههایش متوقف نشده است.
ممکن است بسیاری از مفاهیم او تکراری و خستهکننده شده باشند، به سرعت فراموش شوند، برخی پروژههای مهمش شکست بخورد، یاران کلیدی مانند قاسم سلیمانی را از دست بدهد ولی ارزیابی کلی این است که در الگوی کلی رفتار و حکمرانی او که مبتنی بر توطئهانگاری عمیق، بدبینی نهادینهشده به غرب، تضعیف نهادهای قانونی، ساخت گفتمان و شبکههای وفادار داخلی، سرکوب سیاسی عمومی، انحصار کانونهای قدرت و ثروت و راهاندازی بازوهای مذهبی-نظامی خارجی است، تغییر خاصی ایجاد نشده است.
این رویکردها به ویژه نمونههایی مثل سرکوب قوی داخلی و تسویه حساب با مخالفان را اگر با نمونههای سالهای پایانی عمر آیتالله خمینی مقایسه کنیم، شاید به نتیجه برسیم که سرعت یافتن حرص و میل خامنهای برای سرکوب و یکدستسازی منابع قدرت، خود نشانهای است از نزدیکشدن او به پایان عمرش ولی موضوع مهمتر دامنه تأثیراتی است که او با رفتارهای آخر عمرش، دارد بر جای میگذارد. میراث خامنهای از خامنهای مهمتر است.