۳۰ سال پیش، هنگامی که آیتالله علی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی شد، سایه دو چهره ارشد سیاست ایران یعنی اکبر هاشمی رفسنجانی و احمد خمینی بر رهبری او سنگینی میکرد؛ یکی معتمد خمینی بود و نفر دوم نظام، و دیگری فرزند خمینی و چهره پشتپرده نظام در دوران پدرش.
پنج سال پس از رهبری خامنهای، مرگ احمد خمینی یکی از این سایهها را کم کرد و خیال طیف خامنهای راحتتر شد.
اگر سایه مجتبی خامنهای بر سر رهبر آینده را همسان سایه احمد خمینی بدانیم، سایه قاسم سلیمانی بر سر رهبر آینده میتوانست مثل هاشمی رفسنجانی باشد. مرگ او سنگینی یکی از سایهها را کم کرده و رهبر آینده نظام کار راحتتری در مهرهچینی دارد و قدرت مانورش بیشتر است.
بیشتر در این باره: قاسم سلیمانی؛ از سپاهی ساده تا سردار ماجراجوییبا وجود این، این بحث مهم مطرح است که قاسم سلیمانی در صورت زنده بودن و حضور در سیاست ایران میتوانست همانند هاشمی که به خامنهای برای تثبیتشدن موقعیتش کمک کرد و وزن داد، همین نقش را برای رهبر آینده بازی کند.
گزاره قابل تأملی است؛ سلیمانی محبوب بود، بِرند خامنهای بود، بازی علنی در سیاست داخلی نداشت و زور پشتپردهاش به اندازهای بود که اگر بگوییم در زمان حیاتش نفر دوم نظام بود، اغراق نکردهایم.
با این حال باید توجه داشت که قاسم سلیمانی بیش از اینکه ذوب در ولایت باشد، ذوب در خامنهای بود. مشخص نیست که او همین میزان ارادت و سرسپردگی را که در قبال خامنهای داشت در قبال رهبر آینده داشته باشد.
برای درک بهتر این نکته میتوان علیاکبر ولایتی را مثال زد. او در دورانی که هاشمی زنده بود، بین هاشمی و خامنهای ایستاده بود و تصویر یک فرد میانهرو را از خود بروز میداد که هوای هاشمی و طیفش را هم دارد. ولایتی اما پس از مرگ هاشمی، تمامقد کنار خامنهای ایستاد و مأمور رهبر در تصرف و مصادره دانشگاه آزاد و پاکسازی کل خانواده هاشمی شد. این یک نمونه وضعیت چهرهها پیش و پس از مرگ رهبران را بهخوبی نشان میدهد.
قاسم سلیمانی اگر در دوران پس از خامنهای زنده بود، میتوانست به یک قطب در مقابل رهبر آینده تبدیل شود، کما اینکه احمد خمینی و هاشمی هم اندک اندک قطب شدند و کار را برای خامنهای سختتر کردند. بنابراین در مجموع میتوان گفت نبودِ او به سود رهبر آینده ایران خواهد بود.
مرگ قاسم سلیمانی حتی به سود مجموعه کارتلهای اقتصادی-سیاسیای خواهد بود که رهبر آینده را در کنترل خواهند داشت.
واقعیت این است که سیاست در ایران نسبت به سه دهه پیش شاهد یک تغییر محسوس است که شاید بتوان آن را دستاورد خامنهای هم تلقی کرد.
خامنهای زمانی که رهبر شد، با سایه و حضور چند چهره مهم مواجه بود. نهادهای مقابلش عظیم و مهم نبودند. خامنهای در دهه اول رهبریاش باید توازن قدرت را با چهرههایی چون هاشمی و احمد خمینی انجام میداد یا نقشه میکشید که چطور خاتمی را مهار کند.
با این حال، رهبر آینده در کنار درگیریاش با چهرههای تعیینکننده، باید با چند نهاد قدرتمند نیز هماهنگ باشد.
بیشتر در این باره: چگونه مجتبی خامنهای از فهرست تحریمهای آمریکا سر درآورد؟در طول سه دهه رهبری خامنهای، به سبب میل وافر او به نهادسازی که به تأسیس انبوهی نهاد موازی و قدرتمند شدن نهادهای خارج از کنترل دولت منجر شده، چند نهاد مهم مانند سپاه پاسداران و ستاد اجرایی فرمان امام در کنار نهادهای حاشیهایتر مثل بنیاد مستضعفان و آستان قدس رضوی از قدرت تعیینکنندگی بالایی در اقتصاد، رسانه، سیاست و حتی سیاست خارجی برخوردار شدهاند.
نه تنها رئيسجمهور که رهبر آینده هم باید بخش اعظم سیاستهای خود را با این نهادها هماهنگ کند. قاسم سلیمانی رئيس هیچکدام از این نهادها نبود، ولی به عنوان یک مهره فراقوهای، نقش و قدرت نفوذش تعیینکنندهتر و مهمتر از رؤسای همه این نهادها بود.
در غیاب قاسم سلیمانی، مجموعه مدیران این نهادها کار راحتتری را در هماهنگی با هم و همچنین مدیریت امور و پیشبرد بازیهای سیاسی در کنار رهبر آینده ایران خواهند داشت.
در سطح پایینتر سیاست ایران، چهرههایی مثل محمدباقر قالیباف، اسحاق جهانگیری، صادق خرازی و... وجود دارند که میتوانستند در مواقع مختلف با کارت قاسم سلیمانی بازی کنند و برای خود اعتبار و مقبولیتی یا جایگاهی بخرند یا از طریق او پیامی بفرستند و جوابی بگیرند.
احتمالاً محمدباقر قالیباف در انتخابات مجلس شورای اسلامی از همین بازیها در برنامه دارد. با این حال، در درازمدت، بخشی از لایههای میانی سیاست ایران که دستی هم بر تنور اقتصاد مافیایی دارند، یک کارت بازی خود را از دست داده و کانالشان بسته شده است. مرگ قاسم سلیمانی کار این گروه از سیاستمداران وابسته را دشوارتر خواهد کرد.
بیشتر در این باره: قاسم سلیمانی؛ از بت محبوب قلبها تا هیولای شریک جنایتهااین گمانهزنیها در دوران پس از مرگ قاسم سلیمانی از این جهت معنادار و مهم است که میتواند نشان دهد در فضای سیاست قبیلهمحور و چهرهگرای ایران که جز چند نهاد نظامی و اقتصادی غیرشفاف و غیرپاسخگو، بقیه نهادها سرکوب و منحل شدهاند، کماکان بود و نبود یک فرد میتواند پیامدهای فراتر از انتظار داشته باشد.
مرگ قاسم سلیمانی صرفاً سیاستهای منطقهای ایران و گروههای شبهنظامی وابسته را تحت تأثیر قرار نخواهد داد، گروههای شبهنظامی سیاست داخلی ایران هم روزهای تازهای در پیش دارند.