اردشیر زاهدی و «وابستگی خارجی» در سیاست ایران

عکس اردشیر زاهدی روی جلد کتاب «پنجره‌ای رو به ایران مدرن»

یادداشتی از علی افشاری: اردشیر زاهدی از کارگزاران بلندپایه حکومت پهلوی دوم هفته پیش، ۲۷ آبان، در سن ۹۳ سالگی در سوئیس با زندگی وداع کرد. او از سیاستمداران اثرگذار و دیپلمات‌های بانفوذ و در عین حال جنجالی در تاریخ معاصر ایران بود. زاهدی مدتی داماد محمدرضا شاه پهلوی بود و تا آخرین لحظات زندگی واپسین شاه ایران هم رابطه نزدیکی با او داشت.

به زندگی و میراث سیاسی زاهدی از زوایای گوناگونی می‌توان نگریست، اما این یادداشت به‌اختصار به نقد نگرش غالب نسبت به وابستگی خارجی در سیاست ایران در چارچوب بررسی مواضع نوسانی زاهدی، از اتکا به غرب برای رشد سیاسی و حکمرانی در ایران به آمریکاستیزی در دوران متأخر، می‌پردازد.

عرصه سیاسی ایران بعد از شکست سنگین در جنگ‌های دوازده ساله با روسیه تزاری در دوره سلطنت فتحعلی شاه قاجار عملاً تحت نفوذ عمیق دو امپراتوری بزرگ وقت دنیا، بریتانیا و روسیه، قرار گرفت. از این دوره تا پایان پادشاهی پهلوی‌ این دو دولت عملا در شکل‌گیری و تثبیت سلطنت شاهان بعد از فتحعلی‌ شاه اثرگذار بودند و به متغیرهای مهمی در سیاست ایران تبدیل شدند.

بیشتر در این باره: اردشیر زاهدی، وزیر خارجه پیشین ایران، درگذشت

البته دولت‌های فرانسه و آلمان نیز در مقاطعی کوتاه امکان نقش‌آفرینی پیدا کردند، ولی این نقش‌آفرینی به هیچ‌وجه در سطح این دو کشور نبود. این فضا باعث شد در مورد چگونگی دخالت نیروهای خارجی در سیاست و دربار ایران گرایش‌های متعددی به‌وجود آید. همچنین شکاف وابستگی و استقلال در عرصه سیاسی ایران واجد معنا شود. البته این نکته را باید متذکر شد که ایران هیچ‌وقت مستعمره نشد و استقلال نسبی خود را حفظ کرد اما تحت‌تاثیر قدرت‌های جهانی و منازعات پایان‌ناپذیر آن‌ها بود.

علاوه بر دو دسته «روسوفیل» و «انگلوفیل»، جریان‌های قائل به استقلال کامل و مشی بینابینی برای دفع شر مداخلات خارجی نیز شکل گرفت. اما در این میان این موضوع دستمایه رقابت‌ها و حرکت‌های تخریبی شد که آفتی را در عرصه سیاسی ایران پایه‌ گذاشت که تا کنون باقی است. محصول آن بازار اتهام‌زنی را بر بستر تئوری توطئه و نگاه مکانیکی، انزواگرایانه و یا یوتوپیایی داغ ساخته است.

البته برخی از سمت‌گیری‌ها و استقبال از نقش‌آفرینی خارجی‌ها در چارچوب ایدئولوژی‌ها و گفتمان‌های جهان‌شمول نیز رخ داد که آرمان برابری و آزادی را بر فراز مرزهای ملی جستجو می‌کردند. همراهی با بریتانیا در نهضت مشروطه، با شوروی بعد از انقلاب اکتبر، و برخی از اسلام‌گراها با دولت‌های سوریه، لیبی و مصر در پیش از انقلاب، عمدتاً در این چارچوب انجام شد. البته در عمل معلوم شد که «کشورهای برادر و مادر» هدف در نهایت منافع ملی و برتری‌طلبی خود را بر ملاحظات ایدئولوژیک و گفتمانی برتری می‌دادند. اما انگیزه اغلب نیروهای یادشده وابستگی نبود بلکه باور داشتند که در یک جنبش بین‌المللی فعالیت می‌کنند.

در طول صد و پنجاه سال گذشته با توجه به پدیده ذکرشده در فرهنگ عمومی ایران این تصور شکل گرفت که اگر یک کنشگر سیاسی ایران با نیروهای خارجی همکاری کرده، حتماً او عامل خنثی و آلت دست بیگانه بوده است. این باور نیز قوت گرفت که کشورهای بیگانه علاقه‌مند به مداخله در سیاست و اقتصاد ایران نیروهایی را از ابتدا تربیت می‌کنند تا نقش کارگزار آن‌ها در زمان مورد نظر ایفا کنند و آن‌ها هیچ اختیاری از خود ندارند.

روند تحولات در موضع‌گیری‌های اردشیر زاهدی بطلان این تصور را نشان می‌دهد. البته وجود جاسوس و یا کسانی که صرفا از منظر منفعت‌طلبی کاملا خود را در اختیار کشور خارجی دارای قدرت قرار داده و یا می‌دهند، قابل‌انکار نیست اما در سطح کنشگران سیاسی شناخته‌شده و مطرح ایرانی شمار آن‌ها اندک است.

اردشیر زاهدی همچون پدرش سرلشکر فضل‌الله زاهدی مشکلی برای همکاری و مشارکت دادن دولت خارجی هدف در مسائل داخلی سیاسی ایران نداشت. به عبارت دیگر، آن‌ها خط قرمزی برای دنبال کردن اهداف سیاسی خودشان نداشتند. اما آن‌ها مهره دولت‌های وقت بریتانیا و آمریکا نبودند بلکه پروژه مشترکی را دنبال می‌کردند. همکاری آن‌ها در مقاطعی با دولت‌های بریتانیا و آمریکا در چارچوب هدف و منافع مشترک و یا قرار گرفتن در برابر دشمن واحد بود. سرلشکر زاهدی در جریان جنگ جهانی دوم به دلیل روابط ادعایی با دولت نازی آلمان مورد غضب دولت وقت انگلستان قرار گرفت، اما بعدها به همکاری با آن‌ها برای کسب منصب نخست‌وزیری و ساقط کردن دولت دکتر محمد مصدق روی‌ آورد.

بیشتر در این باره: اردشیر زاهدی: اگر از بیماری شاه خبر داشتم به مردم می‌گفتم

بعد از این‌که توسط محمدرضا شاه پهلوی از قدرت کنار گذاشته شد و محترمانه در قالب انتصاب به‌عنوان نماینده دائمی ایران در دفتر اروپایی سازمان ملل متحد تبعید شد، دیگر رابطه خاصی با دولتمردان بریتانیایی نداشت. دولت وقت بریتانیا نیز در زمان اختلافات بین او و محمدرضا شاه پهلوی در دوران ۱۹ماهه نخست‌وزیری حمایتی از او به عمل نیاورد.

اردشیر زاهدی در همکاری تنگاتنگ با پدرش مسئول ارتباط به نمایندگان سفارت آمریکا در عملیات موسوم به «آژاکس» شد. این رابطه و نقش او در هدایت موفقیت عملیات شبه‌کودتا سکوی رشد او در عرصه سیاسی ایران شد. او همیشه بی‌توجه به وجود اسناد و مدارک مداخلۀ ناموجه دولت‌های وقت بریتانیا و آمریکا مدعی بود که ساقط کردن دولت مردمی دکتر محمد مصدق و بازگشتن شاه به تخت سلطنت یک «قیام ملی» بوده ‌است.

زاهدی در این چارچوب سعی کرد روابط نزدیکی با دولتمردان آمریکایی به‌خصوص حزب جمهوری‌خواه برقرار کند. او این روابط را هم در تحکیم موقعیت فردی خود و هم برای کشور و نظام پادشاهی پهلوی مفید می‌دانست. زاهدی از معماران سیاست خارجی متکی به رابطه راهبردی با آمریکا و تقابل با اردوگاه کمونیسم در دوران پادشاهی محمدرضا شاه پهلوی بود.

او در دوران تصدی مسئولیت سفارت ایران در آمریکا با طراحی برنامه‌ها و تدابیر ویژه‌ای که با حاتم‌بخشی از اموال عمومی همراه بود، کوشید روابط نزدیکی با گروه‌ها و افراد اثرگذار در سیاست آمریکا برقرار کند. زاهدی از دیپلمات‌های شناخته‌شده خارجی اثرگذار در تاریخ معاصر آمریکاست که به فنون لابی‌گری و اثرگذاری در سیاست آمریکا تسلط بالایی پیدا کرده بود.

اما بعد از خیزش امواج انقلاب، تغییر سیاستِ از سر ناچاریِ دولت آمریکا در پذیرش نظام جمهوری ‌اسلامی ایران باعث تیره شدن روابط زاهدی با دولتمردان آمریکایی شد. این تیرگی در گذر زمان باعث بروز آمریکاستیزی در نگرش زاهدی شد به‌گونه‌ای که مشابه دولتمردان جمهوری ‌اسلامی ایران ذات آمریکا را معیوب قلمداد می‌کرد و تخاصم بین ایران و آمریکا را اجتناب‌ناپذیر می‌دانست. او در سال‌های آخر عمر از حامیان ماجراجویی هسته‌ای جمهوری ‌اسلامی ایران بود و در مناقشات بین دولت‌های ایران و آمریکا یکطرفه دولت آمریکا را محکوم می‌کرد.

این سمت‌گیری‌های متضاد با دوران اولیه سیاست‌ورزی ارشیر زاهدی واکنشی به عدم پذیرش نظر او از سوی دولت جیمی کارتر در رد مطلق انقلاب ایران در سال ۵۷ بود. زاهدی نیز مانند محمدرضا شاه پهلوی به‌خطا فکر می‌کرد سقوط آن‌ها از قدرت نتیجۀ توطئه دولت وقت آمریکا بوده ‌است.

این سیر نوسانی متضاد که از دوستی همیشگی به دشمنی همیشگی با آمریکا تغییر مسیر داد، فقط در مورد اردشیر زاهدی رخ نداده بلکه سرنوشت مشترک آن دسته از سیاستمداران ایرانی است که نگاه غیرواقع‌بینانه به سیاست دنیا و اصول حکمرانی دارند و برای اهداف سیاسی خود در چارچوب برخورد ابزاری، مداخله نیروهای خارجی در امور داخلی سیاسی ایران را می‌پذیرند.

اردشیر زاهدی وقتی در شبه‌کودتای ۲۸ مرداد با کارگزاران دولت‌های وقت بریتانیا و آمریکا برای سقوط دولت دکتر مصدق فعالیت می‌کرد، حتی اگر اظهارات خودش مبنا قرار گیرد و پذیرفته شود که نیت «ملی» داشته است، باید تصور می‌کرد که آن همکاری جنبه شخصی نداشته و مبتنی بر یک سری عوامل عینی و زمینه‌ای است. همچنین این مداخله فقط نمی‌تواند در مسیر سودمند برای او رخ دهد و در شرایطی می‌تواند به ضرر او شود.

از منظر سیاست‌ورزی واقع‌گرایانه،اردشیر زاهدی از درک این واقعیت عاجز بود که ابرقدرت‌ها بر اساس ملاحظات امنیتی و ژئوپلیتک خود و با توجه به واقعیت‌های روی زمین سیاست‌هایشان را تنظیم و اِعمال می‌کنند. آن‌ها سرنوشت خود را به فرد خاص و یا حاکم در کشور هدف پیوند نمی‌زنند.

در عین حال انصاف حکم می‌کند که تصریح شود زاهدی همچون پدرش مهره و عامل بیگانه نبود. او بر اساس تشخیص فردی‌اش عمل می‌کرد اما قبحی برای مداخله ناموجه دولت‌های بریتانیا و آمریکا در مسیر مورد نظر قائل نبود و الزامات استقلال کشور را رعایت نکرد.

نظرات نویسندگان در یادداشت‌ها لزوماً بازتاب دیدگاه رادیو فردا نیست.