جشنواره فیلم الگونا در شهر الجونه مصر که در سومین دورهاش در حال برگزاری است، به یکی از مهمترین جشنوارههای خاورمیانه بدل شدهاست.
این جشنواره با جایزه نقدی قابل توجه سیصد هزار دلاری، امسال در بخش مسابقه فیلمهای مستند، میزبان فیلمی است به نام «کابل شهری در باد» ساخته ابوذر امینی.
فیلم کنکاشی است در فقیرترین قشر جامعه در کابل و حاشیههای شهر که امرار معاش مردمش به سختی میسر است. این مردم در عین حال با یک پدیده تلخ و دردناک روبهرو هستند که زندگی رومزهشان را تحت تاثیر قرار میدهد: بمبگذاری و حملات انتحاری.
پیرمردی در یک قهوهخانه در گپهای معمولش با دیگران، یادآوری میکند که خبر بمبگذاری و جانباختن دهها نفر، چطور به یک خبر عادی و معمول در کابل بدل شده و گویی که اتفاق خاصی نیفتاده است.
فیلم سعی دارد این روند «عادی شدن» و زندگی در کنار آن را به تصویر بکشد. دو شخصیت اصلی فیلم در زندگی روزانهشان مورد تعقیب قرار میگیرند و ما خیلی زود با مشکلات آنها آشنا میشویم: یک راننده اتوبوس که برای فرار از پرداخت قسطهای اتوبوسش، آن را ساقط کرده و پسری به نام افشین که با سفر پدرش، مسئولیت خانواده را به عهده میگیرد.
بخش مهمی از فیلم را رابطه افشین با برادر کوچکترش شکل میدهد؛ برادری که به یکی از جذابترین چهرههای فیلم بدل میشود و میتواند به راحتی تماشاگر را با خود همراه کند. دنیای کودکانه او در تضاد با خشونت هولناک اطرافش قرار میگیرد و آوازهایی که او میخواند طعم تلخ جنگ را با خود به همراه دارد.
سفر این دو برادر به مرکز شهر برای خرید مایحتاج زندگی، بخش مهمی از فیلم را شکل میدهد که در آن شاهدیم که چطور خشونت تحمیل شده از شرایط، با اعمال فشار برادر بزرگتر بر کوچکتر به درون جامعه تسری مییابد.
مهمترین مشکل فیلم طولانی بودن آن است و حدود پانزده دقیقه از فیلم به راحتی قابل چشمپوشی است تا با فیلمی روانتر روبهرو باشیم که تماشاگرش را خسته نکند. اما جز این، انبوه صحنههای جذابی که به طور طبیعی شکل گرفته -با دوربینی که مشخص است مدتهای مدیدی شخصیتهایش را تعقیب کرده- ما به راحتی درگیر احوال شخصیتها میشویم.
یکی از جذابترین بخشهای فیلم زمانی است که شخصیتها در نماهایی بسیار نزدیک رو به دوربین قرار گرفتهاند و حرفهای خود را بیپرده بر زبان میآورند: راننده اتوبوس به کاری که کرده اعتراف میکند و بچههای فیلم از رویاها و ترسهایشان میگویند. عجیب این که این رویاها و ترسها به هم پیوند میخورد و به شکلی سرنوشت این شخصیتها را به یکدیگر مربوط میکند. حرفهای بریده بریده برادر کوچکتر با تصویر بسیار درشت صورت او، دنیای کودکی را برای ما بازمیگوید که بازیهای کودکی اش با مفهوم مرگ و جنگ پیوند خوردهاند. صحنهای که او به شمارش قبرهای کشته شدگان بمبگذاریها میپردازد و در واقع بازی کودکانهای را در یک گورستان تلخ شکل میدهد، نمونه روشنی است از این تقابل؛ تقابلی که مساله اصلی فیلم را شکل میدهد.
و بادهایی که دائم در این محله پرارتفاع میوزند و شخصیتهای فیلم را دربرمیگیرند، نشان از وضعیت غبارآلود شهری دارند که همانطور که در عنوان کنایی فیلم آمده، شهری است در باد؛ با پلههایی بینهایت که گویی تمامی ندارند و هر بار لغزندگی وضعیت این کودکان را بر این بلندی به نمایش میگذارند، با این ترس دائم تماشاگر که مبادا سقوط کنند؛ که در نهایت تمثیلی است از وضعیت پرخطر و در آستانه سقوط این بچهها در این شرایط غیرانسانی و در واقع مرثیهایست برای کودکی از دست رفته.