«فورمن علیه فورمن» که در جشنواره کارلووی واری امسال به نمایش درآمد، مستند تازهای است از هلنا تریشتیکووا و جاکوب هاشنا درباره میلوش فورمن، شناختهشدهترین و «مهمترین» فیلمساز چک که فیلمهای تحسینشدهای چون «مهمانی رقص آتش نشانان»، «پرواز بر فراز آشیانه فاخته» و «آمادئوس» را در دو دوره کاریاش در چکسلواکی و آمریکا خلق کرده است.
فیلم روایت گرم و جذابی است از زندگی پرماجرا و آثار این فیلمساز که از خلال حرفهای خود او در مصاحبهها و تصاویر آرشیوی شکل میگیرد. در نتیجه با نوعی مستند معمول به همراه راوی که زندگی او را برای ما روایت کند روبرو نیستیم؛ برعکس هر چه میشنویم مستقیم از زبان خود اوست و در نتیجه تردیدی درباره صحت و سقم وقایع نداریم؛ فورمن از موفقیتها، ضعفها و مشکلات و همین طور رازهایش برای ما میگوید.
از اولین رازها به ماجرای مادرش در اوایل فیلم بازمی گردد: در دوران کودکی فورمن، نازیها پدر و مادر او را به اردوگاه میبرند و فورمن دیگر هیچ گاه آنها را نمیبیند. زمانی که با ساخت فیلم مشهور میشود، زنی با او تماس میگیرد و میگوید که در اردوگاه همبند مادرش بوده و مادرش رازی را با او درمیان گذاشته تا به گوش فورمن برساند: او میوه یک رابطه مخفیانه با مردی معمار بوده که بعدتر فورمن این بخت را مییابد تا او را در آمریکای لاتین پیدا کند و برایش در این مورد نامه بنویسد، اما آن مرد- پدر واقعیاش- در کارت تبریکی که در جواب برایش میفرستد تنها یک کلمه مینویسد:«متشکرم!»
فیلم هرچند به شکل تاریخی جلو میرود و ما زندگی فورمن را به شکلی کلاسیک از ابتدا تا انتها مرور میکنیم، با این حال شکل تدوین وقایع -جدای از جذاب بودن خود آنها- روایت هوشمندانهای دارد که زندگی خصوصی او را با آثارش به طور همزمان پیش میبرد. فیلم به ما میگوید که چطور زندگی پر فراز و نشیب فورمن، با وقایع سیاسی میآمیزد و روزهای سختی را برای او رقم میزند. او که با فیلمهایی چون «عشقهای بلوند»(۱۹۶۵) به عنوان یکی از چهرههای اصلی موج نوی سینمای چکسلواکی تثبیت شده بود، با فیلم «مهمانی رقص آتش نشانان» در سال ۱۹۶۸ در جشنواره کن شرکت میکند، اما وقایع سال ۶۸، اعتراضات دانشجویی و جنبشهایی که فیلمسازانی چون فرانسوا تروفو را هم به خود جذب کرده بود، به جشنواره کن میرسد و درست پیش از نمایش فیلم او، فورمن هم مجبور میشود به دوستان پرشور و شور فرانسویاش بپیوند و به تحریم جشنواره «بورژوایی» کن ملحق شود.
اما داستان به همین جا ختم نمی شود و بالا گرفتن وقایع سال ۶۸، به اشغال چکسلواکی توسط شوروی در تابستان این سال میانجامد، در حالی که فورمن هنوز در فرانسه به سر میبرد و حالا برایش محرز میشود که دیگر نمی تواند به کشورش بازگردد، در حالی که همسر و فرزندان دو قلویش در پراگ به سر میبرند. روایت جذاب فورمن به ما میگوید که کلود بری، فیلمساز فرانسوی با اتوموبیل نوی فرانسوا تروفو، به همراه دوستش به پراگ میرود و همسر و فرزندان فورمن را از دل پراگ پرهیاهو به پاریس میآورد.
این آغاز سالهای تبعیدی است که بخت جهانی شدن را بهاین فیلمساز بخشید. در طول فیلم به طور مفصل درباره مهاجرت او به آمریکا و سه سال زندگی در هتل دوستش در نیویورک میشنویم و این که سرانجام برای ساخت «پرواز بر فراز آشیانه فاخته» با بازی جک نیکلسون انتخاب میشود و دوران تازهای در زندگیاش رقم میخورد. فورمن به ما میگوید امر و نهیهای درون این آسایشگاه روانی دقیقاً چیزی بود که او در زندگی زیر لوای حزب کمونیست در چکسلواکی میشناخت و به همین دلیل در روایت آن موفق شد.
اما دریافت جایزه اسکار برای آن فیلم هم راه بازگشت فورمن را هموار نکرد. او به ما میگوید که با گذرنامه آمریکایی سه بار تقاضای ویزای چکسلواکی میکند و همه رد میشوند، تا این که بالاخره طلسم با ساخت فیلم «آمادئوس» میشکند و خود رئیس جمهور و رئیس حزب کمونیست موافقت میکند که فورمن به چکسلواکی سفر کند و فیلمش را در آنجا بسازد؛ فیلمی که با دریافت هشت جایزه اسکار، یکی از پرافتخارترین فیلمها در تاریخ جوایز آکادمی محسوب میشود و دومین اسکار بهترین کارگردانی را هم برای فورمن به ارمغان آورد.
فیلم از موفقیت «آمادئوس» به شکست «والمونت» میرسد، اما فورمن صادقانه به ما میگوید طعم شکست فیلمش با موفقیت همزمان واتسلاوهاول، دوست دوران مدرسهاش، در چکسلواکی به کل فراموش شد: «این که یک نمایشنامهنویس بدون شلیک حتی یک گلوله به دیکتاتوری کمونیسم پایان بدهد، یک معجزه است».
موفقیت فیلم را باید در سادگی و خلوص روایتی جستوجو کرد که به راحتی ما را با دنیای درونی یک فیلمساز همراه میکند؛ کارگردانی که صادقانه خودش را یک سالیِری (آهنگساز ونیزی) مینامد که به موتزارتهای زمان نظیر برگمان، فلینی و آنتونیونی رشک میورزد.