مستندهایی برای روزهای کرونا: «تک‌تیرانداز کوبانی» و قهرمان غمگین

  • محمد عبدی

نمایی از فیلم

جشنواره ‌ایدفا که مهمترین جشنواره فیلم‌های مستند در جهان محسوب می‌شود، حدود سیصد فیلم مستند را که طی سال‌های مختلف در این جشنواره به نمایش درآمده‌اند، به طور آنلاین و به صورت مجانی در اختیار علاقه‌مندان قرار داده است؛ فرصتی استثنایی برای تماشای فیلم‌های مستند در این روزهای کرونایی که بخش زیادی از مردم جهان به اجبار خانه نشین شده‌اند. به تدریج مروری داریم بر برخی از این فیلم‌ها. این بار می‌پردازیم به «تک‌تیرانداز کوبانی» (The Sniper of Kobani) ساخته ربر دوسکی.

***

مستندهای ساخته‌شده درباره وقایع سوریه و حضور داعش کم نیستند؛ از فیلم‌هایی که سعی دارند تاریخ مبارزه‌های مردمی و شورش علیه بشار اسد را به تصویر بکشند، تا فیلم‌هایی که در نزدیک‌ترین جای ممکن به محل حضور نیروهای داعش تصویربرداری شده‌اند تا تصویری واقعی‌تر از جنگ را ثبت و ضبط کنند.

«تک‌تیرانداز کوبانی»، مستند کوتاه و جمع و جوری است که نه می‌خواهد تاریخچه جنگ را با ما در میان بگذارد و نه شرحی است در رثای قهرمانی جنگجویان علیه داعش.

برعکس، با فیلم متفاوتی روبه‌رو هستیم که می‌خواهد تا جای ممکن به درونی‌ترین احوال یک تک‌تیرانداز رسوخ کند که ‌این البته به معنای دوری از جنگ نیست: فیلمساز- که خود یک هلندی کرد است- برای تصویربرداری این فیلم در منطقه جنگی، طبیعتاً خطرات زیادی را به جان خریده، آن هم نه یک بار، بلکه دو بار (از دست رفتن تصاویر نوبت اول، فیلمساز را دوباره به کوبانی کشانده است).

فیلم‌های مستند مربوط به مناطق جنگی سوریه، غالباً تصاویری خام را یدک می‌کشند که بنا به شرایط جنگی، با سرعت و بدون دقت تصویربرداری شده‌اند، اما تک‌تیرانداز کوبانی، می‌خواهد با قاب بندی‌های حساب شده، تصویر سینمایی تری ارائه کند و در عین حال قصد ندارد تنها روایتگر برشی از جنگ باشد تا خشونت و وقایع دردآور آن را برای ما روایت کند، بلکه به طرز عامدانه و حساب شده‌ای به تصویری از یک انسان در خلال جنگ بدل می‌شود و نه خود جنگ.

دوربین در میانه ویرانی‌های شهر یک مرد را دنبال می‌کند که تفنگی به دوش دارد. تنهایی او در میان خرابه‌ها چشمگیر است و مهمترین ویژگی این شخصیت را با ما قسمت می‌کند: خیلی زود می‌فهمیم که او به دلیل شغلش همیشه باید تنها کار کند و این تنهایی با قاب‌های حساب شده در میانه ویرانه‌های شهری (شهر به عنوان محل گفت و گو و ارتباط با سایر انسان‌ها) تا انتهای فیلم همراه ماست.

نمایی از فیلم

او وارد یک آرایشگاه می‌شود. جایی که اولین نقطه تضاد شکل می‌گیرد: در شهری ویران عده‌ای در یک آرایشگاه مشغول اصلاح سر و صورت هستند.

مرد موقع اصلاح اسم و شغلش را می‌گوید، اما سوالات بعدی آرایشگر بی‌جواب می‌مانند (در انتها که باز به آرایشگاه بازمی گردیم می‌فهمیم آرایش ظاهر مرد در واقع تلاشی است برای پالایش درونی).

حالا روی تصاویری از او حین انجام کارش حرف‌هایش را می‌شنویم که با ما (و نه آرایشگر) در میان می‌گذارد و هر از گاه شلیک می‌کند؛ شلیکی سهمگین که دوربین را می‌لرزاند.

فیلم فقط با چند عکس تکان‌دهنده از اجساد داعشی‌ها هدف‌های او را برای ما به نمایش می‌گذارد و از همین جا به مفهوم خشونت می‌رسد:‌ هارون آشکارا از کاری که می‌کند دل خوشی ندارد، اما ترجیع‌بند حرف‌های او یک جمله است: «اگر آنها را نکشم، آنها من را می‌کشند.»

از این حیث فیلم به اصلی‌ترین مضمونش می‌رسد: چرخه خشونت. فیلمساز می‌خواهد با تصاویر انتهایی- از بچه‌هایی در حال رقص به دور آتش - از حق این کودکان برای خارج شدن از این چرخه خشونت حرف بزند.

اما تلخی فیلم زمانی دو چندان می‌شود که‌ هارون- به عنوان قهرمان فیلم- از کابوس خود می‌گوید؛ از زمانی که بعد از کشتن آنها به بالای جسدشان می‌رود و گاه با یک کودک روبه‌رو می‌شود.

قهرمان مبارزی که در فیلم‌های مشابه تنها چهره قهرمانانه‌ای از آنها ترسیم می‌شود، اینجا خود یک انسان قربانی جنگ است که می‌گوید با کابوس این بچه‌ها زندگی می‌کند.

فیلم در کم‌ترین زمان ممکن قهرمانش را بنا می‌کند و خیلی زود -و هوشمندانه - قهرمانش را می‌شکند. با آن که فیلم طبیعتاً در ستایش از شخصیت اصلی و علیه سبعیت و وحشی گری داعش است (و ‌هارون در جایی از فیلم مستقیم به اعمال آنها، از جمله نحوه کشتن آدم‌ها و فروختن زنان به عنوان برده جنسی سخن می‌گوید)، اما در نهایت با نماهای به دقت تصویر برداری شده از یک شهر ویران و در کنار آن، با سهیم کردن ما در کابوس‌های شخصیت اصلی‌اش و زدودن ذره ذره قهرمانی او، به ما یادآوری می‌کند که چهره پلید جنگ هیچ قهرمانی ندارد.