جشنواره ایدفا که مهمترین جشنواره فیلمهای مستند در جهان محسوب میشود، بیش از چهارصد فیلم مستند را که طی سالهای مختلف در این جشنواره به نمایش درآمدهاند، به طور آنلاین و به صورت مجانی در اختیار علاقهمندان قرار داده است؛ فرصتی استثنایی برای تماشای فیلمهای مستند در این روزهای کرونایی که بخش زیادی از مردم جهان به اجبار خانه نشین شده اند. به تدریج مروری داریم بر برخی از این فیلمها. این بار میپردازیم به «نگاه اجمالی» (Glimpse) ساخته مشترک آلبرتو یانوتزی و دان جاویتس.
****
آفریقای جنوبی از کشورهای غریبی است که انبوهی تناقض را در خود جای داده؛ تناقضهایی که گاه زائیده آپارتایدی هستند که تا دهه نود به شدت این کشور را درگیر کرده بود و بالاخره ریاست جمهوری نلسون ماندلا در سال ۱۹۹۴ به عنوان اولین رئیس جمهور سیاهپوست این کشور و شهرت جهانیاش مرهمی شد بر زخمهایی عمیق.
حالا دو فیلمساز تجربهگرا در یک مستند نیم ساعته سعی دارند نگاهی اجمالی داشته باشند به کشوری با این همه پیچیدگی، و عجیب این که در همین کمتر از نیم ساعت تصاویر مختلف، بدون دیالوگ و گفتار متن، موفق میشوند تصویر درگیرکنندهای ارائه دهند که تماشاگر را به راحتی با خود همراه میکند.
سازندگان فیلم به طرز هوشمندانهای از ارائه هر نوع توضیح صرفنظر میکنند و سعی دارند تنها با تصاویری که گاه به شکل تند به نمایش میآیند و گاه آهسته (یادآور «زندگی بدون توازن» ساخته گادفری رجیو و «برکت» ساخته ران فریک) همه چیز را به تصویر و موسیقی کمپبل برنز، آهنگساز اهل کیپ تاون واگذار کنند.
فیلم از تصاویر ابرهایی آغاز میشود که گویی بر فراز شهر به رقص درآمدهاند و پس از آن دوربین به قعر زمین میرود؛ جایی که کارگران- در سویی متناقض با ابرهای رها- در حال کار در معدن برای استخراج طلا هستند. این تناقض (آسمان/ زیر زمین- کارگر فقیر/طلا) نقطه آغازی است برای روایت تناقضهای بعدی که بین این قعر زمین و ابرهای آسمان، در شهر شکل میگیرد.
موسیقی ریتم تندی به خود میگیرد و در تصاویری با سرعت بسیار، شهر شلوغی را میبینیم که در آن افراد از فردیت خود تهی شدهاند و به تودهای عظیم میمانند که در حال رفت و آمدند. این میان- هر از گاه- با فردیتی روبهرو هستیم که در برابر جمع قرار میگیرد و خودی مینمایاند: از جمله فروشندهای که رو به دوربین حرکاتی را انجام میدهد و ریتم و فضا را در هم میشکند.
از این نقطه فیلم به آدمها نزدیک میشود و از این جا به بعد گاه برخی از آنها را دنبال میکند. گاه دوربین ناظری است سرد که به نظاره افراد فقیر و خیابان خواب مینشیند و گاه روایتگری است سرزنده که صورت دختر بچههای شاد و سرشار از معصومیت را به تصویر میکشد. در ادامه موسیقی و تصاویر شکل رقصگونهای به خود میگیرند که دوربین نظارهگر را بیشتر به آدمهایی ملموس و جویای زندگی آرام نزدیک میکند.
اما در عین حال سرخوشی فیلم با موسیقی اسرارآمیز توام با تهدید به خلافکارهایی میرسد که امنیت شهرهای این کشور را به زیر سوال بردهاند. با یک نمای ساده از پشت یک اتوموبیل پلیس وارد دنیای مخوف تبهکارانی میشویم که در صحنه بعد، تصویری واقعی از دزدی، بر شدت و حدت این تهدید موجود در فضا میافزاید.
با چند نمای ساده وضعیت زندانهای انباشته از خلافکار را میبینیم- که در شرایطی نه چندان انسانی نگهداری میشوند- و از آن (از ورزش در زندان) به ورزش در بیرون از زندان میرسیم و بلافاصله به مذهب: با نمای غریبی از نماز خواندن یک خانواده در گوشه خیابان.
هرچند فیلم تصاویری از سفید پوستان- مثلاً در کافه یا صحنههای مربوط به ورزش- به نمایش میگذارد اما شاید به طرز عامدانهای از نمایش تناقضهای مربوط به آپارتاید چشم میپوشد و احتمالاً با این فرض که درباره این موضوع به اندازه کافی گفته شده، سعی دارد تناقضهای دیگری را با تماشاگر قسمت کند.
صحنه آخر نمای روشنی است در راستای روایت این تناقض: دو زن را میبینیم در حال حرف زدن با یکدیگر(احتمالاً اعضای یک خانواده یا دو دوست)، پشت به دوربین، در کنار ساحل و رو به افقی چشم نواز از طبیعت، اما یکی باحجاب و به شدت پوشیده و دیگری بدون حجاب. فیلم نگاه خوشبینانهای را به این تناقض با تماشاگر قسمت میکند.