«ویناله»؛ از شلاق در تهران تا عشق‌های ممنوع

  • محمد عبدی

کرم‌های شب‌تاب

از خانه بتهوون تا خانه موزارت راهی نیست؛ آن‌سوتر موزه زیگموند فروید و موزه بلودره و آلبرتینا خودنمایی می‌کنند. همگی در وین، شهری تاریخی با حس و حال وهم‌آلود و جادویی هنر و در ستایش زیبایی که هر سال میزبان یکی از قدیمی‌ترین جشنواره‌های سینمایی اروپاست.

جشنواره جهانی فیلم وین معروف به ویناله، امسال پنجاه وهفتمین دوره‌اش را برگزار کرد و به رغم روی کار آمدن دبیر تازه‌اش -اوا سانجیورجی- کماکان شیوه جا افتاده پیشین را ادامه داد؛ به سبک و سیاق «جشنواره جشنواره‌ها» با نمایش حدود چهارصد فیلم کوتاه و بلند که بیش از نود و دو هزار نفر را به این جشنواره جذب کرد.

نکته عجیب درباره جشنواره وین، استقبال مردمی چشمگیر از آن است که حال‌وهوای آن را به جشنواره برلین نزدیک می‌کند، در حالی که جشنواره کن تنها مخاطبان حرفه‌ای را هدف قرار می‌دهد (بدون بلیت فروشی) و ونیز و لوکارنو و کارلووی‌واری هم به اندازه وین، تماشاگر عادی ندارند و به ترکیبی از تماشاگر حرفه‌ای و تماشاگر عام رسیده‌اند.

این ویژگی مردمی بودن وین، باعث می‌شود که جلسات پرسش و پاسخ با حضور فیلمسازان، به یکی از بخش‌های پر رونق این جشنواره بدل شود. تعداد قابل توجهی از فیلمسازان در این جشنواره و در این جلسات شرکت می‌کنند و تماشاگران با رغبت پای حرف‌های آنها می‌نشینند؛ از جمله جلسات پرسش و پاسخ با تنها فیلمساز ایرانی شرکت‌کننده در جشنواره امسال، بنی خشنودی.

مرور فیلم‌های پارتیزانی: «چریکه‌ای درباره یک شیپور و یک ابر»

ایران، مکزیک و داستان تنهایی

بنی خشنودی که سال گذشته با فیلم کوتاهش در جشنواره وین حضور داشت، امسال با یک فیلم بلند که در مکزیک ساخته، در جشنواره امسال حاضر بود: «کرم‌های شب تاب».

فیلم داستان مرد جوان ایرانی همجنسگرایی را دنبال می‌کند که سوار کشتی شده ولی به جای اروپا به مکزیک رسیده و حالا با زندگی مردی تنها در یک جامعه غریبه روبه‌رو هستیم با داستان رفاقت‌ها و عشق‌ها و مشکلات او با گرایش جنسی‌اش.

فیلمساز اما به جای تمرکز عمیق‌تر بر درونیات شخصیت اصلی و خلق فضایی که می‌توانست حتی ملهم از میزانسن فیلم‌های وسترن باشد، به فضای سردی می‌رسد که ارتباط با تماشاگر را دشوار می‌کند.

مساله گذشته این شخصیت، بدون پرداخت باقی می‌ماند و از گذشته او تنها به این نکته بسنده شده که او در ایران با زندان و شلاق روبه‌رو بوده است. در عین‌حالی‌که فیلمساز می‌توانست از این روایت جذاب گذشته او سود بجوید، تنها به یک اشاره مختصر بسنده می‌کند، اشاره ای که در بستر و ساختار فعلی فیلم، دردی را دوا ‌نمی‌کند و می‌توانست به راحتی حذف شود.

جشنواره زنانه

توجه به فیلسمازان زن به یک اپیدمی همگانی در جشنواره‌های سینمایی بدل شده و حالا جشنواره‌های مختلف در جلب فیلمسازان زن و اعلام این که چند درصد از فیلم‌ها به زنان اختصاص یافته، با هم رقابت می‌کنند.

پس از جشنواره لندن، حالا درصد بسیار بالایی از فیلم‌های جشنواره وین نیز توسط فیلمسازان زن ساخته شده‌اند.

افتتاح این جشنواره هم توسط یک فیلمساز زن انجام شد: «تکچهره زنی در آتش» ساخته سلین سیاما، که اگر فیلم‌های دیگر فیلمسازان زن به اندازه کافی جذاب و دیدنی نیستند و شائبه نوعی تبعیض را به وجود می‌آورند، این فیلم یک‌تنه بار همه را به دوش می‌کشد و یکی از بهترین فیلم‌های سال را رقم می‌زند: فیلمی بسیار کم‌دیالوگ و متکی بر تصویر که پس از یک مقدمه متاسفانه طولانی، به نوعی پرداخت مینی‌مالیستی حیرت‌انگیز می‌رسد که در آن داستان عشق ممنوع یک نقاش زن به مدلش را روایت می‌کند؛ فیلمی که در نگاه شکل می‌گیرد و حس‌های زنانه شگفت انگیزی در دل دارد.

اما در بیان یک عشق رمانتیک، فیلم اختتامیه به بی‌راهه می‌رود: «مارتین ادن» ساخته پیترو مارچلو که بی‌جهت تحسین شده و به رغم برداشت از رمانی از جک لندن، شباهت‌های زیادی به ملودرام‌های تلویزیونی ایتالیایی دارد؛ روایت خسته کننده عشق میان یک مرد فقیر و یک زن ثروتمند و مساله اختلاف طبقاتی.

جوجو ربیت

اما در کنار فیلم‌های برگزیده جشنواره‌های کن و ونیز و تورنتو (از «قدبلند» ساخته درخشان فیلمساز جوان کانتمیر بالاگوف تا «جوجو ربیت»، فیلم سرخوشانه تایکا وایتیتی علیه فاشیسم و هیتلر از نگاه یک پسربچه آلمانی در دوره جنگ دوم جهانی)، فیلم‌های محجورتری هم می‌توان یافت که وین امکان تماشای آنها را به تماشاگرانش می‌دهد، از جمله «دوستم نداشته باش» ساخته فیلمساز اسپانیایی، لوئیس مینارو که تروریست‌های اسلام‌گرا را در فضایی سوررئال و اسطوره‌ای تصویر می‌کند.

در کنار همه اینها می‌شد فیلم «تحریم» شده وودی آلن را هم تماشا کرد: «یک روز بارانی در نیویورک»، یک ملودرام وودی آلنی (البته با فاصله بسیار از آثار برجسته او) که در سایه موج‌های باب روز، هنوز در بریتانیا و آمریکا امکان نمایش ندارد.

یک روز بارانی در نیویورک

و البته یک مرور آثار عجیب که برای نسلی از ایرانی‌ها که کودکی و نوجوانی‌ خود را در سال‌های اوایل انقلاب گذرانده، بسیار خاطره‌انگیز است: مرور فیلم‌های پارتیزانی، عمدتاً محصول یوگسلاوی در دهه شصت که تلویزیون دولتی ایران در سال‌های پس از انقلاب، بسیاری از آنها را بارها و بارها به نمایش گذاشت.