«فریب شیطان»؛ اکرم خان، شعر فارسی و رقص شرقی

  • محمد عبدی

تصویری از اجرا در آوینیون

دیوارهای قصر پاپ (پله دو پاپ) در قلب آوینیون، در دل تاریکی شب عظمت خودشان را به رخ می‌کشند و از پس صدها سال تاریخ، ما را به ریشه‌هایی پیوند می‌زنند که گویی مستقیم و بی واسطه به هنر پیوند خورده‌اند و نه موعظه‌های پاپ.

این بار قرعه به نام اکرم خان -طراح رقص برجسته بریتانیایی بنگلادشی‌تبار- افتاده تا برای اولین بار در جشنواره آوینیون اجرایی را به روی صحنه ببرد و -به حق- مهم‌ترین محل اجرای این جشنواره، حیاط قصر پاپ را در اختیارش قرار داده‌اند تا از سحر و جادوی حاکم بر آن سود بجوید؛ آن هم در اثری که پیوند مستقیم دارد با اسطوره و تاریخ: «فریب شیطان» (Outwitting the Devil).

فاوستوس وار، شیطانی در کار نیست؛ شیطان خود انسان است که این بار زیرک‌تر از شیطان، می‌خواهد همیشه جوان بماند و بر مرگ و پیری غلبه کند. چهار اثر از گوشه و کنار جهان منبع الهام اکرم خان قرار گرفته اند: گیلگمش، دون کیشوت، یک متن فارسی و تابلوی شام آخر داوینچی.

بنای تمدن و ویرانی آن از متن کهن گیلگمش -از دو هزار و چهارصد سال پیش از میلاد مسیح- وام گرفته می‌شود؛ درگیری بی جهت با خود -و دیگران- از دون کیشوت سروانتس، و تابلوی داوینچی به عنوان مظهر با هم زیستن و خیانت.

مهم‌تر از همه اما متنی است -ترجمه‌شده از فارسی- که اکرم خان به آن اشاره دارد: «حقیقت آینه‌ای بود که از آسمان و از دست خدا به زمین افتاد و شکست، هر کس تکه‌ای از آن را برداشت، خود را در آن دید. گمان کرد حقیقت نزد اوست.»

آینه در اجرا به پاره‌های آجر سیاه رنگی بدل شده که دور تا دور صحنه را فرا گرفته است. رقص با کشف یکی از این آجرهای سیاه توسط شخصیت اصلی (مرد پیر) آغاز می‌شود و این سیاهی که از فضای اصلی اجرا به کنار بود، گویی رفته رفته تمامی آن را دربرمی‌گیرد تا یکی از تلخ‌ترین و سیاه‌ترین آثار اکرم خان شکل بگیرد.

اگر در آخرین اثری که اکرم خان خودش در آن می‌رقصید (اثر درخشان زنوس که سال گذشته در جشنواره ادینبورگ اجرا شد و او در ۴۴ سالگی اعلام کرد که آخرین رقص او خواهد بود)، هنور روزنه امیدی یافت می‌شد و شخصیت اصلی -در جنگ اول جهانی- سیزیف‌وار از تپه‌ای بالا می‌رفت اما امیدش را از دست نمی‌داد، «فریب شیطان» گویی پایان خط را برای رقصنده‌ای ترسیم می‌کند که از نوجوانی رقصیده و حالا پیرتر شدن و به تبع آن ضعف فیزیکی را مانع جدی بر سر راه خودش می‌بیند.

به همین دلیل شش رقصنده این اثر سن و سال متفاوتی دارند و پیرترین آنها، ۶۸ سال دارد؛ او می‌خواهد جوان بماند، عشق بوزرد و زندگی کند. رقصنده‌هایی از تبارهای مختلف -عمدتاً شرقی- آمال و آرزوها و حسرت‌های او را تصویر می‌کنند. او به ناظری بدل می‌شود که گریز و گزیری از مرگ ندارد.

رقص‌های سنتی ژاپنی و هندی با رقص‌های مدرن غربی می‌آمیزد تا یکی از درخشان ترین استعدادهای رقص در دهه‌های اخیر، داستان تلخ خودش را برای ما بازگوید، هرچند در پشت روایت کاملاً پنهان می‌شود.

تازه‌ترین اثر او که اولین اجراهای جهانی‌اش را این روزها تجربه می‌کند، مرثیه نومیدانه‌ای است در تلاش برای زیستن که نتیجه محتومش از آغاز خودنمایی می‌کند. اکرم خان برای اولین بار -و درست برخلاف اثر قبلی‌اش- راوی شکست است، اما چه باک، هنرمند گاه می‌تواند تلخی‌هایش را با ما قسمت کند و قرار نیست همیشه نویددهنده روزهای خوش پیروزی باشد.

اکرم خان اما کماکان این قدرت را دارد تا ما را با جهان درونی خود درگیر کند؛ جهانی آخرالزمانی که در «زنوس» در آن غرق می‌شدیم اما در نهایت از این جهنم می‌گریختیم به سوی زندگی و آینده، این بار اما در «فریب شیطان»، این آخرالزمان انجامی ندارد و همچون چند بخش به یادماندنی که در آن رقصنده برای رهایی پایش از دست مرگ تقلا می‌کند، ما هم دست و پا می‌زنیم تا در نهایت ببازیم؛ دست مرگ، کهولت و نیستی، قطعاً از ما پرتوان‌تر است و زورمندتر.