روز شنبه ۱۳ تیر (برابر با ۴ ژوئیه) بازماندگان سپهبد علیمحمد خادمی مدیرعامل و رئیس هیات مدیره «هواپیمایی ملی ایران»(هما) نزدیک ۳۷ سال پس از قتل او برای اولین بار مراسم یادبود او را در ژنو برگزار کردند.
سپهبد خادمی که از سال ۱۳۴۱ تا سال ۱۳۵۷ برای نزدیک ۱۶ سال در راس هما بود سه ماه قبل از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ بر طبق اسنادی که به تازگی در خارج از ایران در فصلنامه ایران نامه منتشر شده در خانه خود در حضور همسرش و دیگر شاهدان حادثه به ضرب گلوله ماموران امنیتی نظام سابق کشته شد.
رادیو فردا در گزارشی درباره مراسم امروز ژنو در گفت و گو با دو عضو خانواده خادمی به بررسی چرایی و چگونگی قتل سپهبد خائمی پرداخته است.
Your browser doesn’t support HTML5
سپهبد علیمحمد خادمی مدیرعامل و رئیس هیات مدیره «هواپیمایی ملی ایران»(هما) که به روایت شاهدان عینی نزدیک سه ماه مانده به انقلاب بهمن ۱۳۵۷ در خانه شخصی خود و در حضور همسر در سن ۶۵ سالگی کشته شد.
چرا اولین یادبود به دعوت خانواده ۳۷ سال پس از حادثه؟
مینو خادمی خمسی، یکی از دو دختر سپهبد خادمی در ژنو در روز مراسم یادبود در پاسخ به این پرسش گفت:
«امسال موقعیت این بود که یک عده از فامیل جمع می شدیم و چون ۳۷ سال گذشته از سوء قصدی که به پدرم شد و خاطره شان خیلی زنده است، و یک مقدار از دوستان و همکارانشان که با ما تماس دارند خیلی دلشان می خواهد که این برنامه را داشته باشیم. خب دوستان شان بعد از ۳۷ سال خیلی ها سن هایشان بالا رفته و همکاران شان. فامیل هم. بچه ها هم دارند بزرگ می شوند. این موقعیت خوبی بود که یادی از پدرمان در ژنو داشته باشیم».
در این مدت مراسم یادبودی برای پدرتان برگزار شده بود یا نه؟
مینو خادمی-خمسی: «راستش در سال ۲۰۰۰ در لوس آنجلس یک گروهی به اسم اکس ایرانیر (کارمندان قدیم ایران ایر) که جمع شدند در خارج از ایران یک قدردانی و بزرگداشت از پدر در لوس آنجلس داشتند. برنامه های دیگری هم داشتند ولی این در سال ۲۰۰۰ را ما فامیلی شرکت کردیم».
سخنرانان مجلس یادبود در ژنو چه کسانی هستند؟
مینو خادمی-خمسی: «(بعضی اعضای) فامیل، از شرح حال پدر (خواهند گفت) و آقای دکتر شاپور راسخ (استاد ارشد و بازنشسته رشته جامعه شناسی دانشگاه تهران) که از مدیران سابق سازمان برنامه بودند صحبت راجع به خدمات ایشان خواهند کرد. بعد هم پیغام هایی که از قدیم فرستاده شده برای خانواده، مخصوصا در برنامه لوس آنجلس سال ۲۰۰۰ آن پیامها را خواهیم خواند. از آقای نات همرشت رییس آیاتا، از رییس پان آمریکن، از آقای شواب رییس ورلد کانافروم، رییس سویس ایر. یک مقدار از این پیام ها خوانده خواهد شد».
مونا خادمی دختر دیگر سپهبد خادمی که برای شرکت در یادبود پدرش از واشنگتن به ژنو آمده یکی دیگر از سخنرانان دیگر مراسم روز شنبه بود. او درباره کارنامه پدرش می گوید:
«پدر من دو خانواده داشتند. خانواده ایران ایر و خانواده خودشان. خوشی هر دو فامیل برایشان مهم بود. اگر راستش را بخواهید با فامیل ایران ایر خیلی بیشتر از ما وقت می گذاشتند و ما کمتر فرصت می کردیم پدرمان را ببینیم. پدر من از خانواده های هزار فامیل ایران نبودند. پدر من از یک اقلیت مذهبی در ایران می آمدند. پدر من بهایی بودند. ولی علیرغم این مسایل توانستند با زحمت و هوش به درجات مختلف پیش بروند و به مقام بالایی در ایران برسند».
مونا خادمی دستاوردهای عمر ۶۵ ساله پدرش را اینگونه خلاصه می کند:
«ایران ایر بعد از شرکت نفت بالاترین شرکت دولتی بود که برای ایران منفعت می آورد. در ضمن ایشان در سال ۱۹۷۰ شدند رییس آیاتا (اینترنشنال ایر ترانسپورت اسوسیشن، موسسه بین المللی حمل و نقل هوایی). اولین رییس یک هواپیمایی آسیایی بود که این مقام را داشت. اولین خلبان ایرانی بودند که لیسانس خلبانی تجارتی از خارج دریافت کردند. سرتیپ شدند و بعد شدند سرلشگر و زمانی که در ایران ایر بودند درجه سپهبدی گرفتند. آن زمان دیگر کارمند اکتیو نیروی هوایی نبودند. ولی به خاطر خدماتی که کرده بودند درجه سپهبدی خارج از خدمت دوران هواپیمایی به ایشان دادند».
جزییات مربوط به آنچه خانواده از قتل سپهبد خادمی در روزهای قبل از انقلاب می داند چیست؟
مونا خادمی: «قبل از انقلاب از پدر من خواسته شد که استعفا بدهند که ایشان دادند».
چه کسی از شان خواسته بود که استعفا بدهند؟
مونا خادمی: «فکر می کنم دولت شریف امامی بود. حکومت نظامی در ایران شروع شده بود. آن دو ماه هرکس که به ایشان گفت از ایران خارج شوید ایشان گفتند من کاری نکرده ام که خارج شوم و در ایران می مانم تا اوضاع درست شود. روز هفت نوامبر ۱۹۷۸ (شانزده آبان ۱۳۵۷) چند نفر به خانه ما در تهران آمدند. شاید به دلیل دستگیری ایشان بوده. شاید هم قصد کشتن ایشان را داشتند. در خانه ما در جلوی چشم مادر ما و دو گماشته ارتشی که در خانه ما کار می کردند و یک مهمانی که در خانه ما بود، پدر ما را کشتند. دکتر گفته بود تیر از پشت سر خورده و ایشان فوت کردند. بعد از آن در روزنامه ها چاپ شد که تیمسار خادمی خودکشی کرد. تمام روزنامه های ایران این را نوشتند. بعضی روزنامه های خارج گفتند که دولت می گوید تیمسار خادمی خودکشی کردند و خانواده می گوید که نکردند. مادر ما را دستگیر کردند بردند زندان و گفتند تنها شما لازم است یک کاغذ امضا کنید که در آن کاغذ می گفت تیمسار خادمی خودکشی کردند. مادر ما به این دروغ رضایت نداد. ایشان دو ماه در زندان بودند».
طبق اسناد رسمی نظام سابق که برای اولین بار به طور کامل در بهار امسال در مقاله تحقیقی سیروس علایی در فصلنامه ایران نامه چاپ تورونتو منتشر شد بهیه خادمی همسر سپهبد خادمی در همان روزهای انقلاب دو نفر را که مطابق اسناد امضا شده در برابر شاهدان متعدد مامور کمیته مشترک ضد خرابکاری، نهاد مرتبط با ساواک (سازمان اطلاعات و امنیت کشور) وقت بودند به عنوان ضارب شناسایی کرده بود.
مونا خادمی: «هفت هشت نفر را ردیف کردند آنجا و می پرسند کدام یکی از اینها بوده. مادر من آن دو نفری که خانه ما آمدند شناسایی می کند. اسم هایشان هم در آن مدارک هست. مادر ما گفتند بعدش آنها را دیدند».
حادثه مربوط به همان روزهایی است که حکومت سابق در پی اوج گرفتن اعتراض گسترده عمومی ضد سلطنتی، شمار قابل توجهی از بالاترین مقامهای سابق مانند امیرعباس هویدا، نخست وزیر پیشین، ارتشبد نعمت الله نصیری رییس سابق ساواک و داریوش همایون وزیرپیشین اطلاعات و جهانگردی را با وعده محاکمه آنها بازداشت کرد.
مونا خادمی: «آن افراد را دستگیر کردند مثل داریوش همایون و هویدا و رییس ساواک. ولی هیچکدام از آنها را جرات کشتن شان را در زمان شاه نداشتند. اتفاق پدر ما در زمان شاه اتفاق افتاد. ما تقریبا مطمئنیم که اقلیت مذهبی بودنشان در ایران یک دلیل مهم بود. برای اینکه مسایل ایران شروع شده بود. سال قبل روحانیون قدرت بیشتری گرفته بودند و به خصوص دوماه قبل از انقلاب کشور شلوغ بود و شاید شاه با افتادن این اتفاق می خواست یک کم جلوی دهن آنها را بگیرد که کشته شدن یک بهایی برای ما مهم نیست. برای اینکه تنها بهایی که آن زمان کشته شد پدر ما بود».
ولی آقای علایی که در مقاله شان نوشتند ممکن است که برای شاه توجیه کردند که این خودکشی بود.
مونا خادمی: «آن هم می تواند باشد. این برداشت من است. بر اساس مطالبی که من از تاریخ دانها شنیدم محمد توکلی ترقی مقالاتی که راجع به آن دوران نوشته و برداشت شخصی من است. مال خواهر و برادر من هست. که به خاطر مذهبشان بوده. چون اتفاق زمان شاه افتاده بود اوایل انقلاب خانه ما مصادره نشد. خانه ما تا مدتها بوده. ما هیچکدام ایران نبودیم. اکثر خانه های افراد مهم را مصادره کردند. خانه ما را مصادره نکردند. ولی بعد از چند سال خانه ما مصادره شد. یعنی آن اول می خواستند یک کم با ما همراهی کنند. ولی مثل اینکه بعد منصرف شدند».
سندی از دادسرای انقلاب در سال ۱۳۶۴ نشان میدهد بالاخره شش سال بعد از درگذشت سپهبد خادمی خانه او به علت وابستگی به نظام سابق و باور به آیین بهایی مصادره شد. اما چهار سال بعد در سند دیگری بازپرس به رییس دادسرا می نویسد چون دادیار عقیده به قتل داشته و دادگاه رای دادیار را تایید کرده چنانچه شاکیان به دادسرای انقلاب رجوع کنند به پرونده قتل رسیدگی خواهد شد.
مونا خادمی: «من و خواهرم بهایی هستیم و از بعد از انقلاب تا حالا به ایران برنگشتیم. فامیل نزدیکی هم در ایران نداریم. در نتیجه فکر نمی کنم خیلی شانس اینکه ما فامیل بتوانیم دنبال این کار برویم امکان داشته باشد. انشاء الله امیدوارم یک روزی این کار بشود ولی الان ما چنین برنامه ای نداریم و فکر نمی کنم با مسایلی که در کشور هست مساله کشته شدن تیمسار خادمی که یک فرد بهایی بود مساله مهم این دولت و این کشور باشد».
چطور در این مدت زیاد در این مورد شنیده نشده؟ آیا مادرتان مخالف بودند که مثلا این اطلاعات بیرون داده شود؟ سوابق این جریان که تا حالا رسیده و اینها را طرح کردید و دادید به محققان که چاپ کنند چه بوده؟
مونا خادمی: «سالهای اول بعد از انقلاب سالهای بسیار سختی بود برای من و فامیلم. مادر من از ایران آمده بودند بعد از ۹ ماه بعد از انقلاب توانستند خارج شوند. خواهرم در اروپا بود و من انگلستان بودم. برادرم آمریکا بود و فامیل با هم نبودیم و از دست دادن پدر و مسایل شخصی خودمان و فامیلی بود. بعد از آن با مادرم چندین بار صحبت کردیم و ایشان همیشه می گفتند آنهایی که باید بدانند که خادمی خودکشی نکرده همه می دانند و می گفتند من برای بقیه اهمیت نمی دهم. همه آنهایی که باید بدانند می دانند خادمی خودکشی نکرده. من مقاله دکتر علایی را برای تعدادی از دوستانم فرستادم. تعداد زیادی گفتند ما هیچوقت فکر نمی کردیم تیمسار خادمی خودکشی کرده. ولی خب برای تاریخ مهم بود که این ثبت شود. البته در این مدت سی و هفت هشت سال هم چندین مقاله تا حالا چاپ شده. با مادرم مصاحبه کرده بودند. مقالهای در (فصلنامه) «رهآورد» (چاپ لوس آنجلس) هست. مقاله کوتاهی راجع به پدرم در کتاب دکتر عباس میلانی به نام The Eminent Persians خودشان مدارکی دیدند و اشاره کردند به آنها. در ضمن این مدارک را ۳۷ سال نیست که به دست آوردیم. مدارک به نسبت تازه هستند. در نتیجه تا آنجا که توانستیم من سالهاست با چندین مورخ ایرانی صحبت کردم و گفتم که دلم می خواهد این کشته شدن پدر من ثبت شود. گفتند خودتان باید بنویسید. متاسفانه هیچکدام از ما سه خواهر برادر این کار را نکردیم. ولی خوشحالم که دکتر علایی این زحمت را کشیدند و این مقاله را با دقت زیاد و بدون پرحرفی و شاخ برگ دادن به لّب مطلب اشاره کردند. با نشان دادن اطلاعات دقیق».
علی محمد خادمی در روز هفت آذر ۱۲۹۲ در جهرم متولد شد. دیپلم ریاضی خود را در اصفهان گرفت و پس از احراز مقام اول در مسابقه ورودی دانشکده افسری به این دانشکده پذیرفته شد و پس از پایان تحصیل، خدمت در نیروی هوایی ایران را آغاز کرد. ورود به عرصه حمل و نقل مسافر و پست و دریافت گواهی پرواز با هواپیماهای بازرگانی از بریتانیا، توانایی های دیگر او را نمایان کردند. اما از ۱۳۳۷ تا ۱۳۴۱ چهار سال ریاست ستاد نیروی هوایی ایران را بر عهده داشت. تا اینکه سرانجام از ۱۳۴۱ تا ۱۳۵۷ در راس هما جای گرفت. سپهبد علی محمد خادمی در کنار اینها چهره ایرانی عضو سازمان اقتصادی جهانی World Economic Forum بود.