بحرین چگونه از ایران جدا شد؟ پیشزمینه تاریخی این رویداد و زمان جدایی و استقلال در ۲۲ مرداد ۱۳۵۰ چه عواملی زیر و بم مناسبات بحرین و ایران را پیش و پس از انقلاب بهمن ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ ایران شکل داده است؟
این پرسشها را با سه کارشناس میهمان برنامه این هفته دیدگاهها در میان گذاشتهایم. تورج اتابکی، پژوهشگر ارشد پژوهشکده تاریخ اجتماعی آمستردام، حسن هاشمیان، تحلیلگر سیاسی امور جهان عرب در استانبول و حسین علیزاده، دیپلمات سابق جمهوری اسلامی ایران و پژوهشگر مرکز مطالعات صلح دانشگاه تامپره در فنلاند.
Your browser doesn’t support HTML5
آقای اتابکی، پیشزمینه جدایی بحرین از ایران استقلال آن چه بود و تحت چه شرایطی صورت پذیرفت؟ از اینجا شروع کنیم که اصلاً روابط بحرین و ایران از دیرباز چگونه بود؟
تورج اتابکی: اجازه بدهید به زمانهای خیلی دور نرویم و تقریباً از ۵۰۰ سال پیش آغاز کنیم. با شکلگیری دوباره امپراتوری ایران که با دودمان شاهنشاهی صفویه و سپس دولت متمرکز اصفهان آغاز شد. مرزهای این امپراتوری در معاهدات بین دولتها روشن شد. دولت صفویه در جریان این قراردادها به تدقیق مرزهای امپراتوری خودش نشست. از جمله اینکه خلیج فارس و بحرین بخشی از قلمرو امپراتوری ایران است.
با پایان دوران صفویه و سقوط اصفهان، سرزمینهای پیرامون امپراتوری قبول اقتدار نمیکردند. با آمدن نادرشاه افشار یک بار دیگر سرزمینهای پیرامون امپراتوری اقتدار مرکز را قبول کردند. این بود تا به قاجار میرسیم.
اما یک تحول عجیبی که در قرنهای هجدهم و نوزدهم مسیحی پیشمیآید گسترش امپراتوری بریتانیا است در جنوب و جنوب شرق آسیا. از جمله خلیج فارس که در آن زمان بریتانیا مدعی بود نامی که باید برای خلیج فارس گذاشت چیزی نیست جز دریاچه بریتانیا. در معاهدات و متون دیپلماتیک خودشان از «بریتیش لیک» یا دریاچه بریتانیا نام میبردند.
بریتانیا تلاش کرد از یک رشته حاکمان عرب سواحل جنوب خلیج فارس حمایت کند و بهانهاش هم این بود که ما باید با دزدان دریایی مبارزه کنیم و میانه قرن نوزدهم لغو بردهداری را داشتیم و بریتانیا خودش را پرچمدار مبارزه با بردهداری میخواند.
بنابراین مبارزه با بردهداری و بردهفروشی بهانهای بود که بریتانیا حضور مستقل خودش را در خلیج فارس توجیه کند. البته اشاره کنم که این محدود به سواحل جنوبی خلیج فارس نبود. در بخش شمالی خلیج فارس ما خوزستان را داشتیم که دولت بریتانیا تلاش کرد چتر حمایتی خودش را بر سر شیخ خزعل نگاه دارد و شیخ خزعل با تکیه بر حمایت بریتانیا در جریان جنگ اول جهانی و سالهای بلافاصله پس از جنگ اول داعیه استقلال داشت بر سر جداسری.
اجازه بدهید همینجا اشاره کنم که بر اساس دادههای تاریخی سلطه بریتانیا بر خلیج فارس همیشه هم یکدست نبود. در خود ساختار سیاسی و دیپلماتیک بریتانیا هم اختلاف نظر وجود داشت. مدارکی در دست داریم که حتی در جنگ اول جهانی دولت هند که بخشی از امپراتوری بریتانیا بود خوانش متفاوتی داشت از خلیج فارس و کشورهای حاشیه خلیج فارس یعنی شیخنشینهای زیر چتر بریتانیا. خوانشی متفاوت از خوانش لندن.
بنابراین یکدستی هم نبود و تنها با پایان جنگ اول جهانی بود که سرآخر دولت بریتانیا به یک موضع دیپلماتیک واحد برای ترسیم و تدقیق مرزهای جغرافیایی خود نشست.
آقای هاشمیان، تاریخنگاری کشورهای عرب در مورد رابطه تاریخی بحرین و ایران چه میگوید؟
حسن هاشمیان: بله. همانطور که آقای اتابکی اشاره کردند، در سال ۱۶۰۲ صفویها وارد بحرین شدند و حدود ۱۸۱ سال آنجا ماندند. سپس از آن زمان به بعد خاندان آل خلیفه را میبینیم. تاریخی که بحرین برای خودش قرار داده از سالی است که صفویها از بحرین خارج میشود و دوره آل خلیفه آغاز میشود و اینها معتقدند که آل خلیفه مبارزی بود برای استقلال بر ضد صفویه.
در سال ۱۸۲۰ خاندان آل خلیفه با انگلیس پیمان صلح بستند و این پیمان صلح موجب خشم دولت ایران در آن زمان میشود و به همین خاطر در سال ۱۸۲۰، ۱۸۲۳ و همینطور ۱۸۳۶ ایران سه بار به بحرین حمله کرد. در دوره ناصرالدین شاه هم این حملهها ادامه داشت. بحرینیها داستان جالبی را در این زمینه تعریف میکنند و میگویند در سال ۱۸۶۴ همزمان با دوره قاجاریه حاکم بحرین در بخش غربی در طرف عراق و آنطرفها پرچم عثمانی را میگذاشت و در بخش شرقی پرچم ایران را میگذاشت. در واقع میخواست بین این دو نیرو به شکلی در آن زمان تعادل ایجاد کند.
ولی در نهایت بحرین در سال ۱۹۷۰ طی یک همهپرسی همانطور که میدانید مستقل شد و آیتالله محسن حکیم مرجع تقلید شیعه در آن زمان از استقلال بحرین حمایت کرد. این بحثی که به شکلی مطرح شد در آن زمان و شاه آن را پذیرفت و از حاکم آن زمان بحرین دعوت کرد به ایران روابط مستحکمی بین ایران و بحرین ایجاد کرد. علیرغم اینکه این کشور استقلال پیدا کرده بود. شاه در زمان خودش این روابط را توانست بهبود بدهد و به شکلی در سیاست خودش قرار دهد.
منتها بعد از انقلاب ما شاهد تحولات دیگری میشویم. دو سال بعد از انقلاب ایران فردی به نام هادی مدرسی تلاش کرد به یک کودتا در بحرین دست بزند. این دوره همزمان بود با جنگ ایران و عراق. از آن زمان به بعد ما شاهد مطرح شدن یک دیسکورس جدید یک مقوله جدید در سخنان مسئولان بحرینی شدیم زیر این عنوان که عامل خارجی در پی به هم ریختن اوضاع بحرین است. این عامل خارجی به خصوص در صحبتهایی که نخست وزیر وقت بحرین میکرد اشاره داشت به ایران.
آقای علیزاده شما دیپلمات جمهوری اسلامی ایران بودید تا سال ۱۳۸۸ و در نتیجه میتوانید به ما بگویید که اصلاً نظر وزارت خارجه در مورد آنچه در بحرین صورت گرفت چه بود؟ آقای هاشمیان از آن به عنوان همهپرسی نام بردند ولی پانایرانیستها در ایران و بسیاری کسان معتقدند که این همهپرسی نبود و یک نظرسنجی محدود بود از یک قشرهایی. نظر وزارت خارجه ایران در مورد رابطه تاریخ ایران و بحرین چه بود؟
حسین علیزاده: اگر پرسش شما ناظر بر این است که وزارت خارجه در دوران جمهوری اسلامی چگونه با مسئله بحرین برخورد میکرد، طبیعی است که سالها و دههها از جدایی بحرین گذشته بود و جمهوری اسلامی هم به عنوان امر پذیرفته شدهای این را قبول کرده بود و در مراسم ملی کشورهای مختلف وقتی روز بحرین میشد نمایندگان ایران هم شرکت میکردند.
گرچه ترجیحاً در سطح بالای مقامات سفارت ما نمیرفتند. اعضای پایینتر را میفرستادند که شاید این خودش معنایی داشته باشد. ولی در خصوص این مسئله که به جدایی بحرین از ایران منتهی شد، این نکته قابل توجه است در تاریخنگاری که دوستان گرامی اشاره کردند و آن این است که آنچه که اتفاق افتاد به هیچ وجه رفراندوم نبود. چیزی بود به عنوان نظرخواهی که بر اساس آن نمایندهای از طرف اوتانت دبیرکل وقت سازمان ملل متحد موظف شد نظرسنجی را انجام دهد و به صورت گزینشی در بخشهایی از خاک بحرین انجام شد و نظریه نماینده سازمان ملل به شورای امنیت رفت و دولت وقت ایران هم آن را پذیرفت.
نکتهای که میخواهم اضافه کنم این است که جدایی بحرین را عملاً باید بده بستانی بدانیم که انگلیسها میخواستند آنجا را ترک کنند ایران بگوید من در ازای اینکه از حاکمیت اسمی که بر بحرین دارم دست میکشم و در عوض حاکمیت رسمی من بر جزایر تنب کوچک و بزرگ و ابوموسی به رسمیت شناخته شود.
این مهمترین معادلهای بود که در ذهن شاه ایران بود. علاوه بر این در آن موقع بحرین کشور فقیری بود و چندان اهمیت استراتژیک هم نداشت. اما از سوی دیگر شاه نگاهی به این مسئله هم داشت که به هر حال یک کشور عربنشین که از نظر مرزی خیلی از کشور مادر دور بود و گفته میشد که آنجا امکان برقراری یک کشور فدراتیو اماراتی وجود داشت و ۹ کشور از جمله قطر جزو آن قرار بگیرد و شاه با حاکمیت مستقل دادن به بحرین خواست بحرین را یک عضو مستقل کند نه عضوی از آن فدراتیوی که طبیعتاً به کشورهای عربی قدرت بیشتری میداد. این معادلات منتهی به جدایی بحرین شد.
آقای اتابکی، اعلام استقلال بحرین و جوری که این استقلال صورت پذیرفت آیا در روابط بین بریتانیا و سایر کشورها یا قدرتهای بزرگ و سایر کشورها سابقه داشت؟
تورج اتابکی: اجازه بدهید اشاره تاریخیام را تا جنگ اول جهانی آوردم. خیلی کوتاه بگویم ایران هیچگاه این جداسری بحرین را نپذیرفت. نه در زمان قاجار و نه در زمان پهلوی اول و پهلوی دوم. ۱۳۴۷. یعنی حتی زمان قاجار والی فارس که مسئول رتق و فتق امور بحرین بود در مذاکرات متعددی که با نماینده دولت انگلیس داشت همیشه بر یکپارچگی ایران و تعلق بحرین به ایران پای میفشرد.
در آغاز سده خورشیدی یعنی ۱۳۰۱ هم جنبشی داشتیم در بحرین که مخالف استعمار بریتانیا بود. حزب نجات بحرین را تشکیل دادند و همزمان دولت ایران دست دوستی به طرف حزب نجات بحرین دراز کرد و قرار شد نمایندگان وزارت خارجه و وزارت فوائد عامه آن زمان طرحی را برای تحکیم حاکمیت ایران بر بحرین پیشنهاد کنند. پاسخ بریتانیا پاسخی بسیار بسیار تند بود و اشاره داشت به اینکه ما میخواهیم اینجا پایگاه نظامی داشته باشیم و بحرین بخشی از امپراتوری و حوزه نفوذ ما است و از این دست.
تمام دوران پهلوی اول، رضاشاه به دفعات به وزارت امور خارجه ایران در گفتگوهایی که با بریتانیا داشت بر حاکمیت ایران بر بحرین پای فشرد و زمان محمدرضا شاه هم دو بار مسئله بحرین به جد مطرح شد. یک بار در جریان ملی شدن صنعت نفت بود که نمایندگان مجلس دوباره مسئله بحرین را در دستور کار خود قرار دادند و بار دیگر در سال ۱۳۳۶ که تقسیمات جغرافیایی وقتی مطرح شد بحرین به عنوان استان چهاردهم ایران شناخته شد و در کتاب درسی هم گنجانده شد.
این بود تا آمدیم به طرحی که در دهه شصت میلادی، ۱۳۴۰ بریتانیا تصمیم گرفت که حضور خود را در شرق سوئز کم کند و از خلیج فارس بیرون برود و سرنوشت خلیج فارس را به گونهای در دست قدرتهای مطرح منطقه که آن زمان ایران از آن جمله بود، بسپارد.
بنابراین وقتی نشستند پای میز مذاکره اشارات متعددی داشتند. نخست اینکه طرح بزرگی برای ادغام قطر، امارات و بحرین آوردند که این البته با مخالفت دولت پهلوی روبهرو شد. بعد قرار شد طرح دیگری بگذارند و اینها را از همدیگر جدا کنند. و در این زمان بود که پای سازمان ملل متحد به این داستان باز شد و نمایندهای فرستاد به ایران که باید وضعیت بحرین را روشن میکرد. این کار شد.
همانطور که دوستان ما اشار کردند اینجا داستان رفراندوم به معنای جاری کلمه که در بسیاری از کشورها بهخصوص پس از جنگ دوم جهانی ما داشتیم و جمهور مردم به استقلال یا نوعی جدایی از حکومتهای همسایه رای میدهند، در بین نبود. یک نوع پرس و جویی بود از نخبگان سیاسی، برکشیدگان سیاسی کشور. در تمام مدونات سازمان ملل متحد که در دسترس هست هیئتی که ویتوریو گیچیاردی مامور انجام این کار بود و ریاست این هیئت را داشت همه دال بر این است که اشارهای به همهپرسی که در عرف بینالمللی تعریف میشود نبود. در حقیقت نوعی کسب اطلاع بود از خبرگان و نخبگان آن کشور.
در آنجا آنچه که مطرح بود این بود که با خروج نیروهای بریتانیا از خلیج فارس گزینه قابل قبول برای همه کشورهای منطقه چیست؟ عربستان سعودی تن نمیداد که بحرین بخشی از ایران باشد. دولت بریتانیا به نوعی باید عربستان سعودی را راضی میکرد. دولت ایران هم سر دشمنی با عربستان سعودی نداشت.
بنابراین حاصل این اجماعی که آن زمان داشتیم این شد که با خروج نیروهای بریتانیا از منطقه سه جزیره تنب کوچک و تنب بزرگ و ابوموسی به حاکمیت ایران دربیاید و پرچم ایران بر فراز این سه جزیره در اهتزار در بیاید و از طرف دیگر به گونهای بتوانند یک نوع مهندسی سیاسی دیپلماتیک را در بحرین سامان دهند که دولت آل خلیفه مشروعیت سیاسی خودش را داشته باشد.
به همین خاطر شکلی از نظر سنجی را آنجا جاری کردند و حاصل این شد که سرآخر گفتند جزیره بحرین مستقل است. اول در شکل دولت بحرین شکل گرفت و بعد سالها بعد خودش را پادشاهی بحرین خواند.
آقای هاشمیان شما داشتید ماجرا را از بعد از انقلاب تعریف میکردید که فرصت فراهم شد برای دیگران حرف بزنند. حالا شما مشکلاتی که پس از انقلاب ایران پیش آمد و چالشها را بیان کنید.
حسن هاشمیان: موضوعی است که تنشها میان بحرین و جمهوری اسلامی را به شدت ادامه داده. در سال ۱۹۹۴ تظاهرات و قیام سراسری در بحرین شکل گرفت و بعدش اولین بار حزبالله بحرین شکل گرفت. دولت بحرین مدعی است که این حزبالله توسط ایران بنا شده. منتها در زمان ریاست جمهوری آقای رفسنجانی و همینطور آقای خاتمی، فضا یک مقدار بهبود پیدا کرد و تنشها کم شد. حتی در سال ۲۰۰۲ پادشاه بحرین به ایران دعوت شد و در زمان آقای خاتمی از ایران دیدن کرد.
به این شکل تا حدودی تنشها یک مقدار فروکش کرد. منتها بعد از اینکه آقای احمدینژاد آمد دوباره تنشها شکل گرفت. بهخصوص در سال ۲۰۰۷ که آقای حسین شریعتمداری مقاله معروفش را در مورد بحرین در کیهان منتشر کرد. از آن به بعد تنشها خیلی شدت پیدا کرد تا رسید به بهار عربی که بحرین هم بخشی از این بهار عربی بود. حتی گروههایی که قبلاً به شکلی در فرایند سیاسی درگیر بودند مثل جمعیت الرفاه که آقای علی سلمان آن را رهبری میکرد حدود هجده نماینده در پارلمان داشتند همراه مردم بحرین از پارلمان بیرون آمدند و نمایندگی خودشان را تعلیق کردند.
تنشها همینطور ادامه داشت تا اخیراً به موضوع گروهها و تیمهای انفجاری و تخریبی رسید که دولت بحرین پشت سرهم اعلام میکند که ما اینها را کشف کردیم و ایران و سپاه پاسداران و امثال آنها درگیر این قضیه هستند. در وضعیت فعلی تنشها بیش از هر زمانی در دوره جمهوری اسلامی وجود دارد و این وضعیت ادامه دارد.
آقای علیزاده، چنانکه اینجا بحث شد هم در نظام شاهنشاهی ایران و هم نظام جمهوری اسلامی ایران نگاه به بحرین شامل نوساناتی بود که جزو ایران است، جزو ایران بوده، با ایران نزدیک باشد با پذیرفتن اینکه جدا شود یا اینکه باید با آن کار کرد. پس از این همه سالها چشمانداز روابط ایران و بحرین چگونه است با شرایطی که اخیراً پیش آمده که هشدارهایی میان سران کشور پیش کشیده میشود؟
حیسن علیزاده: فراموش کردم اشاره کنم که وقتی بحرین صحبت از استقلال از ایران کرد زمانی بود که اوج تنشهای بین ایران و کشورهای عربی از جمله مصر زمان جمال عبدالناصر بود. شاه و عبدالناصر شدیداً با هم رودررو شده بودند. بعث عراق نسبت به حاکمیت ایران بر خلیج فارس اعتراضات متعددی داشت. آن زمان این تخم لق خلیج عربی را گذاشتند که البته قبل تر از آن هم بود. منتها در این دوره شروع کردند به صورت کثیرالاستعمال خلیج عربی گفته شود یا خلیج گفته شود.
اگر این شرایط را در نظر بگیریم آن سابقه تاریخی که حاکمیت ایران حدود ۱۸۰ سال ضعیف شده بود و نفوذ انگلستان و تغییر ترکیب جمعیتی و این مسائل سبب شد که استقلال بحرین صورت گیرد. الان در زمان جمهوری اسلامی نگاه نگاه متفاوتی است. نگاه به معنای اخص کلمه شیعه محور است. اگر ادعای جهان اسلام را دارند میدانیم که مسئله هژمونی شیعه را پیگیری میکند.
جمهوری اسلامی، حالا گذشته از آقای شریعتمداری و کیهان، بحث را نبرده روی حاکمیت ارضی بر بحرین بلکه از نفوذ معنوی خودش یعنی ارتباطی که با شیعیان آنجا دارد استفاده کرده.
اشاره کردند به علی سلمان، ایشان یک فرد میانسالی است که در حد آیتالله هم مقامات جمهوری اسلامی برایش اسم نگذاشتهاند. تحصیلات چندانی ندارد. منتها همین فرد که دستگیر شد جنجال عجیبی در ایران به پا شد. علتش این است که در فضایی که بهار عربی اتفاق افتاده بود جمهوری اسلامی نمیخواست بپذیرد که این بهار عربی است و تحولات منطقه. نمیخواست آن را بپذیرد و آمد گفت: این بیداری اسلامی است، ملهم از انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ ایران. یعنی دقیقاً مدلی که منتهی به جمهوری اسلامی شد در سراسر منطقه خاورمیانه پیگیری میشود.
وقتی گفتند که سوریه کشتار میشود و مردم هم ریختهاند علیه اسد، گفتند که نه این استثناء است. اینها اوباش و یاغی هستند. این استثناء است. اگر میخواستند که مثالی بزنند دست میگذاشتند روی بحرین. به چه دلیل؟ به دلیل اینکه اکثریت شیعهای بودند که حزب الرفاق و همبستگی در ایران مخالف آل خلیفه بودند و یک الگوبرداری میکردند. حتی خود الرفاقیها بارها و باره گفتند که حمایتی که جمهوری اسلامی از ما میکند به ضرر ما تمام میشود چون ما را عامل خارجی معرفی میکند. میگویند شما عامل خارجی هستید و از دیگران پول میگیرید و میخواهید ناآرامی ایجاد کنید. ما را سرکوب خواهند کرد.
کاردار و دیپلماتهای ما اخراج میشوند و پرستیژ تاریخی ایران را دارند از بین میبرند. اگر اشتباه نکنم در کل ماجراهای بهار عربی بحرین شاید کمتر از ۱۰۰ نفر کشته شده باشند. در صورتی که در مسئله سوریه ۳۰۰ هزار نفر کشته شدند و آواره و مهاجر و بیپناهها را هم که همه دنیا خبر دارند. ایران و عربستان در یک مچ انداختن هستند و عربستان در حمایت از بحرین و ایران در حمایت از اسد و به جایی رسیده که منطقه ما هم دچار آشوب شده.
آقای اتابکی، شما مورخ هستید ولی علاو ه بر آن نظر کارشناسی هم درباره مناسبات تاریخی کشورهای منطقه میدهید. بر مبنای سوابق و اشارهای که آقای علیزاده کردند که یک طرف مسئله بحرین عربستان است و طرف دیگرش ایران، شرایط به تعادل رسیدن مناسبات ایران و بحرین چیست؟
تورج اتابکی: ما با یک رشته حکومتهای خودکامه در این منطقه روبهرو هستیم که جمهور مردم یا بخشی از جمهور مردم را به حاشیه راندهاند. در بحرین هم این صادق است. بحرین تنها کشوری نیست در منطقه که حاکمیتش این کار را میکند. اما میتوانیم اشارهای هم داشته باشیم به بحرین. یعنی رفتار حکومت بحرین و خاندان آل خلیفه در نزدیک به ۲۳۰ سال حاکمیت خودشان به خصوص در پنجاه شصت سال اخیر گونهای بوده که ترکیب آیینی جمعیت را به نفع سنیان تغییر دهد و اکثریت جمهور جامه را که شیعیان هستند به حاشیه براند.
این وفاق ملی را که باید به حکومت مشروعیت بدهد و کارایی حکومت را تعیین کند و یک نوع تداوم را لحاظ کند وجود ندارد. دولت جمهوری اسلامی هم در حال حاضر خلاف آن چیزی که مدعی است به داور من ادعای ارضی ندارد بر بحرین و آنطور که آقای علیزاده گفتند آن حوزه نفوذ شیعه برای جمهوری اسلامی مهم است.
از طرف دیگر آنچه ما از معترضان بحرینی میدانیم این است که آنها هم قرار بر این نیست که اگر به حکومت خودشان اعتراض میکنند بخواهند که به ایران بگروند و به دامن ایران بازگردند. آنها هم میخواهند که کشور مستقل خودشان را داشته باشند اما در درون کشور خودشان میخواهند صاحب صدا باشند و نمیخواهند گروه حاشیهای باشند.
بنابراین، داستان به داوری من، بیشتر برمی گردد به مبارزه جمهور مردم برای مردمسالاری در منطقه. در این زمینه همانطور که اشاره کردم دولتهای منطقه استفاده میکنند. به هر صورت عربستان بحرین را حیات خلوت خودش میداند و فکر میکند اگر زیر نفوذ همسایهای که شیعه است و مشکلات عدیده تاریخی و سیاسی با این کشور دارد قرار گیرد میتواند از آن جریانهای معترض شیعی در خود عربستان سعودی حمایت کند و آنها را تقویت کند و بنابراین برای محدود کردن رفتار شیعیان عربستان بهترین گزینه تحدید رفتار شیعیان بحرین است و کوتاه کردن دست جمهوری اسلامی از این جریان.
مطمئناً جمهوری اسلامی اگر بخواهد این گزینه را از سوی عربستان سعودی بپذیرد و به این خواست تن بدهد، امتیاز دیگری باید در جای دیگری از عربستان سعودی بگیرد. در حوزه روابط بینالملل بدهبستانهایی از این دست خیلی رایج است. اما همانطور که اشاره کردم متاسفانه آن چیزی که به فراموشی سپرده میشود این است که جمهور مردم بحرین و اکثریت این مردم که به حاشیه رانده شدهاند، چگونه میتوانند صاحب صدا باشند.