برخی آنرا سردتر از جنگ سرد می خوانند؛ دورانی که دیواری بلند بین شرق و غرب کشیده شده بود اما واشنگتن با سفارتی در اتحاد جماهیر شوروی سابق، و شوروی با سفارتی در واشنگتن ، جنگ سرد را تا قدم آخر طی نکرده بودند. ایران و آمریکا اما، حدود سی و پنج سال است، که درِ اینچنین ساختمانهایی را در پایتخت هایشان بسته اند. اگرچه این روزها، مقام های دو کشور در قالبی متفاوت پای میز مذاکره می نشینند و حتی دیدارهای دو جانبه شان دیگر تیتر اول اخبار نمی شود.
Your browser doesn’t support HTML5
با گذشت سی و پنج سال از وقوع انقلاب بهمن ۱۳۵۷، که آغازگر پایان روابط ایران و آمریکا بود، تلاش بر این است که در نگاهی بیاندازیم به سالهای پشت سر، موقعیت امروز دو کشور در قبال یکدیگر و فردا؛ اینکه آیا راهی پیش روی تهران و واشینگتن برای از سر گیری و عادی سازی روابط وجود دارد؟
ایران و آمریکا از «دوستی» تا «دشمنی»
۱۵ سال پیش از انقلاب بهمن ۵۷، یعنی در آبان ماه سال ۱۳۴۳، رویکرد آیت الله روح الله خمینی ، که بعدها رهبر انقلاب ایران شد، نسبت به آمریکا اینگونه بود: « تمام گرفتاری ما از این آمریکاست. رییس جمهوری آمریکا بداند این معنا را که منفورترین افراد دنیاست، پیش نزد ملت ما.»
۱۵ سال پس از این سخنان یکی از شعارهای معترضان در خیابانهای ایران « مرگ بر آمریکا » شد. البته بسیاری از تحلیلگران روابط ایران و آمریکا رخدادی چون کودتای بیست و هشت مرداد سی و دو و نقش آمریکا در آن را آغازگر آنچیزی می دانند که روزها و هفته های پس از انقلاب به تنش میان روابط تهران – واشنگتن انجامید. یکی از اولین اتفاقات ِپس از ۲۲ بهمن ۵۷، تسخیر موقت سفارت آمریکا در تهران بود.
در روز ۲۵ بهمن ماه ۵۷، گروهی که برخی می گویند چپگرایان مسلح بودند، به این ساختمان یورش می برند، اما به دلیل موافقت نکردن آیت الله خمینی ، این سفارت تا آبان سال بعد، همچنان به عنوان سفارت آمریکا به فعالیت ادامه می دهد. تا اینکه در روز ۱۳ آبان ماه ۵۸، اینبار گروهی که به دانشجویان پیرو خط امام مشهور بودند، تسخیر سفارت و گرونگانگیری ۴۴۴ روزه کارکنان این ساختمان را کلید می زنند. ساختمانی که این روزها، تبدیل به موزه شده است و چند ماهیست که در ِ آن به روی خبرنگاران آمریکایی نیز گشوده شده است.
در روز ۲۵ بهمن ماه ۵۷، گروهی که برخی می گویند چپگرایان مسلح بودند، به این ساختمان یورش می برند، اما به دلیل موافقت نکردن آیت الله خمینی ، این سفارت تا آبان سال بعد، همچنان به عنوان سفارت آمریکا به فعالیت ادامه می دهد. تا اینکه در روز ۱۳ آبان ماه ۵۸، اینبار گروهی که به دانشجویان پیرو خط امام مشهور بودند، تسخیر سفارت و گرونگانگیری ۴۴۴ روزه کارکنان این ساختمان را کلید می زنند. ساختمانی که این روزها، تبدیل به موزه شده است و چند ماهیست که در ِ آن به روی خبرنگاران آمریکایی نیز گشوده شده است.
اسکات پیترسون، خبرنگار روزنامه کریستین ساینس مانیتور، که اخیرا از این ساختمان بازدید کرده، روایت خود از بازدید از این ساختمان را اینگونه با رادیوفردا در میان می گذارد: «ساختمان سفارت آمریکا در تهران، یک نماد جذاب است و از زمانی که در ۱۳ آبان ۵۸ تسخیر شد، اینگونه بوده است. من بارها در زمان سالگرد تسخیر سفارت، از این مکان گزارش تهیه کرده بودم اما قدم گذاشتن به خود ساختمان تجربه افسون کننده ای بود.»
اسکات پیترسون، که از استانبول با رادیوفردا گفتگو می کرد، درباره مشاهداتش از این ساختمان که تسخیرکنندگانش آن را لانه جاسوسی نامیدند، می گوید: «حیاط این ساختمان مشخص است که روزی طراحی خوبی داشته و امروز آن رسیدگی می شود. اما این فقط یک حیاط در مقابل ساختمان نیست. مکانی است که شما می توانید بخش هایی از تاریخ را با دست لمس کنید. مثلا لاشه یکی از هلی کوپترهایی که برای نجات گروگان های آمریکایی به ایران آمدند و موفق نشدند. یا مثلا نمونهای از مجسمه آزادی که در شکمش یک قفس دارد که پرستوی آزادی در آن محبوس شده است. اما داخل ساختمان شبیه هر ساختمان ادارای ِ آمریکایی ِ دیگری در سه دهه پیش است. هنوز همان شیشه های ضد گلوله، برای بخش دریافت ویزا یا در طبقه دوم اتاقی که قابلیت شنود ندارد، سر جای خود هستند. تقریبا همه چیز همان شکل است با این تفاوت که امروز این ساختمان برای اشاعه و به اصطلاح «آموزش» آرمان های انقلاب و رویکردهای ضد آمریکایی اش استفاده می شود. در مجموع انگار شما وسط یک نماد و سمبل بسیار تاریخی ایستاده اید».
بسیاری مانند این روزنامه نگار آمریکایی میاندیشند. اینکه آنچه در آن روز پاییزی آبان ماه ۵۸ در این مکان رخ داد، آغازی بر بیش از سه دهه قطع روابط دیپلماتیک بین ایران و آمریکا بوده است. اگرچه در این میان تحلیلگرانی نیز بر این باورند که تسخیر سفارت آمریکا تنها یک جرقه بود. مایکل روبین محقق انستیتوی امریکن انترپرایز در آمریکا، از جمله این تحلیلگران است. او دراینباره به رادیوفردا می گوید: «ماجرای گروگانگیری جرقه ای بود که بر میزان متنابهی از بی اعتمادی بین طرفین زده شد.
نباید اشتباه کنیم که دلایل دیگری بین دو کشور وجود داشت تا به یکدیگر بی اعتماد شوند، از آن جمله فاصله گرفتن منافع ایران و امریکا ازیکدیگر و از سوی دیگر سابقه آمریکا در ایران و همچنین نقش روشنفکرانی چون جلال آل احمد و بقیه که در مقابل غرب بودند. البته به نظرم این بی اعتمادی می توانست به چنین وضعیت بغرنجی منتهی نشود و وقتی به ۳۵ سال گذشته نگاه می کنیم، دلیل اینکه ایران و آمریکا رابطه ندارند، را می توانیم ماجرای گروگانگیری قلمداد کنیم.»
نباید اشتباه کنیم که دلایل دیگری بین دو کشور وجود داشت تا به یکدیگر بی اعتماد شوند، از آن جمله فاصله گرفتن منافع ایران و امریکا ازیکدیگر و از سوی دیگر سابقه آمریکا در ایران و همچنین نقش روشنفکرانی چون جلال آل احمد و بقیه که در مقابل غرب بودند. البته به نظرم این بی اعتمادی می توانست به چنین وضعیت بغرنجی منتهی نشود و وقتی به ۳۵ سال گذشته نگاه می کنیم، دلیل اینکه ایران و آمریکا رابطه ندارند، را می توانیم ماجرای گروگانگیری قلمداد کنیم.»
زیانهای دو سویه «دشمنی»
و اینگونه قطع رابطه تهران – واشنگتن رقم خورد. درهای دو ساختمان،یکی در قلب تهران و دیگری در نقطه ای در واشینگتن دی سی، بسته شد.
سالهای بعد از آن مصادف شد با هشت سال جنگ بین ایران و عراق و در پی آن تحریم های آمریکا علیه ایران؛ سالهایی که دامنه بی اعتمادی و خصومت میان دو دولت را بیش از پیش افزایش داد.
سالهایی که پس از رابطه ای نزدیک میان دو کشور رقم خوردند. بیش از سه دهه قطع رابطه ای که تا امروز برای دو طرف زیانهایی به همراه داشته است. باربارا اسلاوین، تحلیلگر ارشد شورای آتلانتیک در آمریکا، این زیان ها را بیشتر متوجه ایران می داند: « به نظرم نبود رابطه بین دو کشور، بیشتر به ایران صدمه زده است. نبود رابطه شاید به چهره ضد امپریالیستی یا مقاومت ِ ایران جلا داده باشد اما ایران از جنبه اقتصادی هزینه بسیاری داده است. خصوصا با توجه به آنچه که در دوران شاه وجود داشته است. در آن زمان رابطه بین ارتش ها و همچنین شرکت های نفتی دو کشور وجود داشت.
من ایرانی های زیادی دیده ام که پیش از انقلاب با شرکت های آمریکایی کار می کردند، و آنها غبطه آن روزها را می خوردند، اینکه رابطه بود و مثلا می توانستند به راحتی به محصولات آمریکایی دسترسی داشته باشند. می توانیم بگوییم با تمام مشکلات ، اقتصاد ایران خوب عمل کرده است اما ایران اگر خود را پس از داستان گروگانگیری محروم نمی کرد، می توانست امروز یک برزیل یا ترکیه باشد.»
سالهای بعد از آن مصادف شد با هشت سال جنگ بین ایران و عراق و در پی آن تحریم های آمریکا علیه ایران؛ سالهایی که دامنه بی اعتمادی و خصومت میان دو دولت را بیش از پیش افزایش داد.
سالهایی که پس از رابطه ای نزدیک میان دو کشور رقم خوردند. بیش از سه دهه قطع رابطه ای که تا امروز برای دو طرف زیانهایی به همراه داشته است. باربارا اسلاوین، تحلیلگر ارشد شورای آتلانتیک در آمریکا، این زیان ها را بیشتر متوجه ایران می داند: « به نظرم نبود رابطه بین دو کشور، بیشتر به ایران صدمه زده است. نبود رابطه شاید به چهره ضد امپریالیستی یا مقاومت ِ ایران جلا داده باشد اما ایران از جنبه اقتصادی هزینه بسیاری داده است. خصوصا با توجه به آنچه که در دوران شاه وجود داشته است. در آن زمان رابطه بین ارتش ها و همچنین شرکت های نفتی دو کشور وجود داشت.
من ایرانی های زیادی دیده ام که پیش از انقلاب با شرکت های آمریکایی کار می کردند، و آنها غبطه آن روزها را می خوردند، اینکه رابطه بود و مثلا می توانستند به راحتی به محصولات آمریکایی دسترسی داشته باشند. می توانیم بگوییم با تمام مشکلات ، اقتصاد ایران خوب عمل کرده است اما ایران اگر خود را پس از داستان گروگانگیری محروم نمی کرد، می توانست امروز یک برزیل یا ترکیه باشد.»
کریم سجادپور تحلیلگر ارشد در مرکز کارنگی اندومنت هم با خانم اسلاوین موافق است. اما معتقد است قطع رابطه میان تهران و واشنگتن هزینه هایی نیز برای آمریکا داشته است. او دراینباره به رادیوفردا می گوید:« انقلاب ۵۷ برای آمریکا هم هزینه داشته است.
آمریکا به جای آنکه بتواند بر روی ایران به عنوان یک متحد کلیدی در خلیج فارس و دومین متحد پس از اسراییل در خاورمیانه حساب کند، ایران را بزرگترین دشمن خود در منطقه یافت. وقتی به کشورهایی چون لبنان، سوریه و عراق نگاه کنیم، ایران همواره تلاش کرده تا با سیاست ها و منافع آمریکا در این کشورها مقابله کند و مخالف آن چیزی باشد که تهران «طرحهای آمریکا برای در دست داشتن هژمونی منطقه» می خواند. اما با اینکه انقلاب و قطع رابطه، چنین تاثیراتی در منافع آمریکا در منطقه داشت، اما تاثیر ژرفی در توسعه سیاسی و اقتصادی آمریکا نداشت در حالیکه ایرانی هزینه های فراوانی در این راه داده است.»
آمریکا به جای آنکه بتواند بر روی ایران به عنوان یک متحد کلیدی در خلیج فارس و دومین متحد پس از اسراییل در خاورمیانه حساب کند، ایران را بزرگترین دشمن خود در منطقه یافت. وقتی به کشورهایی چون لبنان، سوریه و عراق نگاه کنیم، ایران همواره تلاش کرده تا با سیاست ها و منافع آمریکا در این کشورها مقابله کند و مخالف آن چیزی باشد که تهران «طرحهای آمریکا برای در دست داشتن هژمونی منطقه» می خواند. اما با اینکه انقلاب و قطع رابطه، چنین تاثیراتی در منافع آمریکا در منطقه داشت، اما تاثیر ژرفی در توسعه سیاسی و اقتصادی آمریکا نداشت در حالیکه ایرانی هزینه های فراوانی در این راه داده است.»
آغاز دورانی تازه؟
اما این روزها در حالی ۳۵ سال از آغاز یک پایان می گذرد که چند ماهیست ایران و آمریکا در مقابل دید همگان بر سر یک میز نشسته و با یکدیگر بر سر مناقشه اتمی ایران گفتگو می کنند. اگر چه چنین گفتگوهای از مدتها پیش در پشت درهای بسته آغاز شده بود و در مقاطعی متوقف، اما این روزها، دیگر تبدیل به روندی عادی شده است. نه تنها وزرای خارجه دو کشور، محمد جواد ظریف و جان کری، ساعتها بر سر میز مذاکره روبروی یکدیگر نشسته اند، بلکه حسن روحانی و باراک اوباما نیز اوایل پاییز گذشته، گفتگویی تاریخی از پشت تلفن با یگدیگر انجام دادند. اما آیا این اقدامات به معنای تغییر است؟
باربارا اسلاوین در واشنگتن معتقد است که تماسهای اخیر قدم بزرگی است و می افزاید « این قدمی عظیم است. در این روزها ارتباط مقام های ارشد دو کشور، تبدیل به یک موضوع روزمره و عادی شده است. شاید بتوان گفت که با این وضعیت رابطه رسمی دو کشور، به اصطلاح چیز مهمی نیست. به نظرم وضعیت امروز پیشرفت بزرگی است و این یکی از دلایلی است که من فکر می کنم که توافق اولیه بر سر موضوع هسته ای می تواند به توافقی جامع منجر شود. هر دو کشور نفع بسیار بالایی در این زمینه دارند.»
آمریکا یکی از اعضای گروه پنج به علاوه یک است، که با ایران بر سر مسئله هسته ای اش مذاکره می کنند. مذاکراتی که آذرماه امسال پس از یک دهه به یک نتیجه موقت رسیده، و حال طرفین برای دستیابی به یک توافق جامع و نهایی گفتگو می کنند. در جریان همین گفتگوها بوده که مقام های ایرانی و آمریکایی باب مذاکره را گشوده اند اما همواره تاکید دارند که این رابطه تنها بر سر مسئله هسته ای است. رویکرد نسبت به این گفتگوها در میان تحلیلگران آما متفاوت است. برخی مانند باربارا اسلاوین بر این باورند که این مذاکره راهی به پیش برای احیای رابطه ایران و آمریکاست اما مثلا مایکل روبین معتقد است که نشانه هایی که از ایران می بیند، الزاما به معنی پیشرفت اوضاع در مسیر درست نیست.
او دراینباره به رادیوفردا می گوید:«من خیلی شک دارم که مذاکرات هسته ای بر طرف کننده مشکل باشد. ما همین الان هم شاهد نشانه هایی هستیم که نشان می دهد، حکومت ایران به یک اجماع درباره نتیجه نهایی ای که می خواهد بگیرد،نرسیده است. مضاف بر این حتی اگر دیپلمات های ایرانی در مذاکره با آمریکا صادق هم باشند، این مشکل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و شاخه اقتصادی آن ، خاتم الا نبیاء را حل نخواهد کرد. اینکه شاید این عناصر خود تمایل به دنبال کردن یک سیاست متفاوت داشته باشند. آمریکا همه این عناصر را بخشی از حکومت ایران قلمداد می کند. و اینکه اگر دولت ایران تنها از زبان گروهی در داخل حکومت مذاکره کنند، این حتی به بی اعتمادی بیشتری هم منجر خواهد شد. بیشتر از زمانی که هیچ مذاکره ای آغاز نشده بود.»
اما دنیای دیپلماسی و سیاست تنها یک سفیدی یا سیاهی مطلق، یا خوش بینی و بدبینی نیست. شرایط و مشخصه های متعددی در این میان هستند که نظر مطلق دادن در این رابطه را دشوار می کند. کریم سجادپور در واشنگتن، معتقد است شاید چند سال دیگر به امروز نگاه کنیم و بتوانیم بگوییم این آغاز راه برای تهران و واشنگتن بوده است.
«این مشخص نیست که آیا ایران و آمریکا صرفا یک مصالحه تاکتیکی را در دستور کار دارند، یا اینکه واقعا ما در لبه یک تغییر استراتژیک در روابط ایران و آمریکا ایستاده ایم. از سال ۵۷ ایدئولوژی حکومت ایران، بر مبنای دشمنی و مقابله با ایران نهاده شده است. من فکر نمی کنم که امروز مردم ایران درباره این احساسات با حکومت این کشور همذات پنداری کنند. اما در عین حال من یک نشانه محسوس ندیدم که رهبر ایران خواستار یک رابطه سازنده با آمریکا باشد. اگر چه که سه دهه پیش این شعارهای ضد امپریالیستی بود که ایرانی ها را کنار هم آورد، اما امروز به نظرم ایرانی ها نمی خواهند دیگر با دنیا مقابله کنند، و می خواهند بخشی از دنیا باشند. در نتیجه فکر می کنم چند سال دیگر اگر به امروز نگاه کنیم، می توانیم بگوییم که این سر آغاز احیای روابط دو کشور بوده، اما باید تاکید کنم که به نظر من این روند نه چند ماه بلکه چند سال طول خواهد کشید.»
روابط ایران و آمریکا و اظهار نظرهای طرفین این روزها اگر چه بیشتر از هر زمان دیگری معطوف به پرونده هسته ای ایران شده است، اما این تنها مناقشه ای نیست که طرفین بر سر آن اختلاف نظر دارند. آمریکا در طول سالیان گذشته ایران را به حمایت از گروههایی که تروریستی می داند متهم کرده است. تحریم هایی که بسیار پیشتر از مناقشه هسته ای، و در زمان ریاست جمهوری بیل کلینتون نیز بر ایران اعمال شد نیز بر همین مبنا بوده است.
اما کریم سجادپور معتقد است نقطه اصلی و تاثیرگذار میان دو کشور که می تواند نقش تعیین کننده برای احیای روابط دو کشور داشته باشد، چیز دیگریست: « مهمترین منبع تنش و مانع برای دوستی میان دو کشور ، موضع ایران در قبال اسراییل است.
می توان گفت که هر دو کشور ِ ایران و آمریکا، دکترین ِ مشخصی در قبال اسراییل دارند. اسراییل متحدی بزرگتر از آمریکا ندارد و بزرگترین دشمنش هم ایران است. ببینید در کنگره آمریکا که این روزها کارکرد درستی ندارد، کمتر موضوعی اتحادآفرین است. دو موضوع اصلی در این زمینه ایران و اسراییل هستند. دو موضوعی که می توان گفت دو روی یک سکه هستند. در نتیجه به نظرم در غیبت یک رویکرد ِ میانه رو در قبال اسراییل از سوی ایران، یعنی نفی موجودیت اسراییل، و حمایت از گروههای چون اسراییل و جهاد اسلامی و حماس، من عادی سازی روابط به صورت کامل بین ایران و آمریکا را محتمل نمی دانم.»
اما کریم سجادپور معتقد است نقطه اصلی و تاثیرگذار میان دو کشور که می تواند نقش تعیین کننده برای احیای روابط دو کشور داشته باشد، چیز دیگریست: « مهمترین منبع تنش و مانع برای دوستی میان دو کشور ، موضع ایران در قبال اسراییل است.
می توان گفت که هر دو کشور ِ ایران و آمریکا، دکترین ِ مشخصی در قبال اسراییل دارند. اسراییل متحدی بزرگتر از آمریکا ندارد و بزرگترین دشمنش هم ایران است. ببینید در کنگره آمریکا که این روزها کارکرد درستی ندارد، کمتر موضوعی اتحادآفرین است. دو موضوع اصلی در این زمینه ایران و اسراییل هستند. دو موضوعی که می توان گفت دو روی یک سکه هستند. در نتیجه به نظرم در غیبت یک رویکرد ِ میانه رو در قبال اسراییل از سوی ایران، یعنی نفی موجودیت اسراییل، و حمایت از گروههای چون اسراییل و جهاد اسلامی و حماس، من عادی سازی روابط به صورت کامل بین ایران و آمریکا را محتمل نمی دانم.»
در میان ناظران و تحلیلگران مسایل ایران و آمریکا، خوش بینی به از سر گیری کامل روابط دیپلماتیک، موضوع پررنگی نیست. اما برخی با کریم سجادپور از بنیاد کارنگی اندومنت هم نظرند که تحولات این روزها، دیدارها و مذاکرات حتی در قالب گفتگوهای هسته ای می تواند آغازگر یک روند طولانی باشد.
اگر در بهمن ۵۷ یا آبان ۵۸، آمریکایی ها در ساختمان سفارت آن کشور در تهران، به گروگان گرفته می شدند، امروز خبرنگاران نام آشنای آن کشور، قدم به این ساختمان می گذارند، و رویکرد حکومت ایران را در موزه سیزدهم آبان در قبال آمریکا از نزدیک لمس می کنند. تحولی که اسکات پیترسون، خبرنگار کریستین ساینس مانیتور، آن را کم اهمیت نمی داند و می گوید: « مطمئننا اتفاقات زیادی در حال رخ دادن است. کسی فکر نمی کند که این تحولات به یک اتحاد یا تحول خیلی بزرگ منجر شود اما بهترین چیزی که می توانیم توقع داشته باشیم، که آن هم شاید تا حدی یک معجزه باشد، این است که دو طرف به یک تفاهم دوجانبه دست یابند و به جوانبی از نظرها و تحرکات یکدیگر احترام بگذارند. ما به این مرحله هنوز نرسیدیم اگرچه اقداماتی در این راستا را شاهد بودیم. اما به نظرم یکی از دلایلی که در این سفارت باز شده این است که تندروها در ایران، همچنان آن شیطانی که در ایدئولوژی شان همیشه از آن صحبت می کنند و امپریالیسم است، تاکید کنند و آن را یادآوری کنند. رویکردی که یکی از ستون های انقلاب اسلامی بوده است.»
اگر در بهمن ۵۷ یا آبان ۵۸، آمریکایی ها در ساختمان سفارت آن کشور در تهران، به گروگان گرفته می شدند، امروز خبرنگاران نام آشنای آن کشور، قدم به این ساختمان می گذارند، و رویکرد حکومت ایران را در موزه سیزدهم آبان در قبال آمریکا از نزدیک لمس می کنند. تحولی که اسکات پیترسون، خبرنگار کریستین ساینس مانیتور، آن را کم اهمیت نمی داند و می گوید: « مطمئننا اتفاقات زیادی در حال رخ دادن است. کسی فکر نمی کند که این تحولات به یک اتحاد یا تحول خیلی بزرگ منجر شود اما بهترین چیزی که می توانیم توقع داشته باشیم، که آن هم شاید تا حدی یک معجزه باشد، این است که دو طرف به یک تفاهم دوجانبه دست یابند و به جوانبی از نظرها و تحرکات یکدیگر احترام بگذارند. ما به این مرحله هنوز نرسیدیم اگرچه اقداماتی در این راستا را شاهد بودیم. اما به نظرم یکی از دلایلی که در این سفارت باز شده این است که تندروها در ایران، همچنان آن شیطانی که در ایدئولوژی شان همیشه از آن صحبت می کنند و امپریالیسم است، تاکید کنند و آن را یادآوری کنند. رویکردی که یکی از ستون های انقلاب اسلامی بوده است.»
ستونی که اسکات پیترسون از آن سخن می گوید، نه فقط در اتاق ها و دیوارهای سفارت پیشین آمریکا در تهران بلکه در سخنان بالاترین مقام جمهوری اسلامی ایران متبلور می شود. سخنانی که علیرغم تحولات دیپلماتیک اخیر در اتاق های مذاکره، هر از چندگاهی برای یادآوری ۳۵ سال گذشته، توسط آیت الله علی خامنه ای به سیاستمداران ایرانی و آمریکایی یادآوری می شود.
از آن جمله این گفته هاست که تنها چند روز پیش از سی و پنجمین سالگرد انقلاب بهمن ۱۳۵۷ عنوان شد. آیت الله خامنه ای گفت: « بعضی ها می خواهند نظر مردم را از دشمنی ِ دشمن منصرف کنند. نه ، ببینید دشمنی را. ببینید دو رایی را. مسئولین آمریکایی در جلسات خصوصی با مسئولین کشور ما یک جور حرف می زنند، به محض اینکه از آنها جدا می شوند در بیرون یک جور دیگر حرف می زنند. این دورویی و نیات سوء و پلید دشمن ماست. اینها مردم ببینند و ملت توجه داشته باشند.»
از آن جمله این گفته هاست که تنها چند روز پیش از سی و پنجمین سالگرد انقلاب بهمن ۱۳۵۷ عنوان شد. آیت الله خامنه ای گفت: « بعضی ها می خواهند نظر مردم را از دشمنی ِ دشمن منصرف کنند. نه ، ببینید دشمنی را. ببینید دو رایی را. مسئولین آمریکایی در جلسات خصوصی با مسئولین کشور ما یک جور حرف می زنند، به محض اینکه از آنها جدا می شوند در بیرون یک جور دیگر حرف می زنند. این دورویی و نیات سوء و پلید دشمن ماست. اینها مردم ببینند و ملت توجه داشته باشند.»