۲۲ ماه میلادی آوریل، سوم اردیبهشتماه روز جهانی زمین است. این روز برای قدردانی و ستایش کرهای نامگذاری شده که قرار است درد و رنج سهمگین و ناملایمتیهای فراوانی را تحمل کند. دردی را که ما انسانها با نابودی وآلودگی خاک و آب و هوایش به آن هدیه میکنیم که از صد و چند سال گذشته شروع شده و این روزها به اوج رسیده است.
امسال روز جهانی زمین، بهانهای است که سری بزنیم به ادبیات کهن ایران و ببینیم طبیعت بکر این کره خاکی چطور در آثار ادبی مثل مثنوی معنوی مولوی و غزلهای حافظ و گلستان سعدی، تجلی داشته است. محیط زیست و کره زمین در دنیای معاصر ما چه تجلیاتی در آثار شاعران روز ایران مثل سهراب سپهری داشته است و چقدر دغدغه شاعران امروز است؟
متن زیر خلاصهای از این برنامه است و میتوانید برنامه را به شکل کامل بشنوید:
Your browser doesn’t support HTML5
طبیعت و محیط زیست در ادبیات کهن ایران: طبیعت دغدغه نبوده است
از صحبت یاران دمشقم ملالتی پدید آمده بود سر در بیابان قدس نهادم و با حیوانات انس گرفتم تا وقتی که اسیر فرنگ شدم و در خندق طرابلس با جهودانم به کار گل بداشتند یکی از رؤسای حلب که سابقه ای میان ما بود گذر کرد و بشناخت و گفت ای فلان این چه حالتست گفتم چه گویم.گلستان سعدی: باب دوم اخلاق در درویشی
در برخی از حکایتهای عطار، مظاهر شفقت و مهربانی به موجودات و هستی، در نگهداری از درخت و حیوانات دیده میشود. تمثیلها در ادبیات کهن فارسی به ویژه آثار مولانا جلالالدین محمد بلخی، پر است از کوه و دشت، بیابان، آسمان و زمین و دریا و گل، درخت...
مواردی که به گفته سروش دباغ، پژوهشگر فلسفه، دین و ادبیات، در دپارتمان «مطالعات تاریخی» در دانشگاه تورنتو در کانادا به معنای طبیعتی که بخش بزرگی از محیط زیست را فراگرفته و مفهومی که امروز فراگیر است، نبوده است: «مولانا از پدیدهها و اموری چون آفتاب و دریا استفادههای زیادی کرده است اما با معنای امروزینی که از آنها در مقام پاسداشت طبیعت از میگیریم، فاصله بسیار دارد.»
او اضافه میکند: «این مفاهیم در آثار قدما، بیشتر ناظر به آیاتی بوده که از آنها میشد مبدا هستی را سراغ گرفت. در اشعار مولانا، آفتاب تعینی از امر بیکران و متعالی است و سالک و عارف را متوجه امر بیکران میکنند. حافظ هم مفتون باد بوده است. چه وقتی از نسیم صبحگاهی حرف میزند و چه باد صبا، این مفاهیم بیش از هر چیزی نقش پیغامبر را برای او ایفا میکردند.»
با وجود این میزان المان و تمثیل و استعاره از طبیعت در شعر و نثر شاعران و ادیبان قدیمی ایران، نسبت آنها با طبیعت و محیط زیستشان چه بوده است؟
سروش دباغ، پژوهشگر در زمینه ادبیات و فلسفه: «نسبت آنها تمجید طبیعت بوده اما در دل منظومه فکری که پدیدههای طبیعی تعینات و پیغامبرهایی هستند که پیغامی را منتقل میکنند یا ما را به یاد امر بیکران میاندازند.»
در حکایتهای بازمانده در ادبیات عرفانی، صوفیانه و شاعرانه ایران، مظاهر طبیعت برای مردم مانوس بوده است. آنطور که این آثار نشان میدهد، درک و برداشت مشترک از طبیعت باعث میشده، مفاهیم انتزاعی مثل رحم و شفقت، گذشت و مهربانی، عشق و ایمان در مثالهایی با حیوانات و گیاهان و عناصر طبیعی، معنای واقعی بیابد.
سروش دباغ، پژوهشگر فلسفه، دین و ادبیات، در دانشگاه تورنتو از این مضامین میگوید که در جامعه امروز ایران، تعریف بیگانهای پیدا کردهاند: «با وجود دنیای غیرصنعتی آن روزگار، افراد دسترسی بیواسطهتری با طبیعت داشتهاند و آنها را یاد این امور میانداخته است. امروز اما ما باید برای اینکه سروقت طبیعت برویم، وقت بگذاریم.»
در بسیاری از قصههای شش دفتر مثنوی معنوی مولانا، داستانها از زبان حیوانات نقل میشود. اما به گفته برخی از پژوهشگران بیشتر این اشعار، برای بیان مسایل اخلاقی است و مظاهر مادی و معنوی محسوب میشوند. نه لزوم بیان موقعیت حیوانات در جامعه. اما سعدی چطور؟
مولانا از پدیدهها و اموری چون آفتاب و دریا استفادههای زیادی کرده است اما با معنای امروزینی که از آنها در مقام پاسداشت طبیعت میگیریم، فاصله بسیار دارد.سروش دباغ
سعدی که در بابهای مختلف گلستان، مسایل اخلاقی را روشنتر و صریحتر و بدون این میزان قصهپردازی افسانهگرایانه بیان کرده است: «تأثیر و تلقی امروزین ما از حفظ حقوق حیوانات با آنچه در نظر سعدی بوده، متفاوت بوده است: "از صحبت یاران دمشقم ملالتی پدیده آمده بود. سر در بیابان قدس نهادم و با حیوانات انس گرفتم تا وقتی اسیر فرنگ شدم"...»
در برخی از آثار شاعران قدیمی شاید بتوان توصیههایی را در زمینه حفظ جان حیوانات هم پیدا کرد. شاید آنقدر پررنگ که در داستان ابراهیم ادهم، باعث شد پادشاه بلخ که میگویند رو به صوفیگری آورده است. روایت است که او برای شکار رفته بود و هنگام نشانه گرفتن برای صید آهویی، آهو به حرف آمده و آنطور که در فیهمافیه آمده، گفته است: تو را برای این نیافریدهاند، و از عدم جهت این موجود نگردانیدهاند، که مرا شکار کنی. خود مرا صید کرده گیر؛ تا چه شود.»
در روایتها و شاید افسانهها آمده که این پادشاه عادل با این سخن آهو، دست از شکار برداشته و از تاج و تخت هم کنار کشیده است. شاید این همان روایت ساده فردوسی باشد از شیرین بودن جان، که سروش دباغ میگوید: «میازار موری که دانهکش است، که جان دارد و جان شیرین، خوش است... به یک مسئله بدل نشده بود نزد قدمای ما، چون امکانات بشر هم برای آسیبرساندن به حیوانات اندک بود.»
طبیعت و محیط زیست در ادبیات معاصر ایران؛ منتقد صنعتیشدن
در روزگار فعلی دنیای معاصر، هر چقدر از ارتباط بیواسطه با طبیعت فاصله گرفتیم، ظاهرا مظاهر طبیعت هم در شعرها کمرنگتر شده است. هر چقدر آلودگی، تخریب و نابودی طبیعت و محیط زیست سرعت بیشتری گرفته، شاعران نسبت به آن منفصلتر و بیگانهتر شدهاند. ما که گاهی فقط برای خوشگذرانی و سپریکردن اوقات فراغت به طبیعت میرویم و در بیشتر مواقع از این وقتگذرانی، تخریب و آسیب را برای طبیعت به ارمغان میبریم، با طبیعت در شعرهایمان هم بیگانه شدهایم.
گفته میشود، یدالله رویایی، منوچهر آتشی و منصور اوجی، استفاده از عناصر طبیعی را در شعرهایشان حفظ کردهاند. اما شاید یکی از مشهورترین شاعران شعر نو، سهراب سپهری باشد که احتمالا تاثیرهایی از هایکوهای سرشار از طبیعت ژاپنی در شعرهایش حس میشود.
سروش دباغ که در زمینه شعرهای سهراب سپهری هم پژوهش کرده است، میگوید او در پرداختن به طبیعت با مفاهیم خود طبیعت، نسبت به شاعران کهن با فاصله زیادی ایستاده است: «سهراب سپهری با انس و الفت با طبیعت، تجربه معنوی را از سر میگذرانده است. ارتباط بیواسطه او با جهان پیرامون، بیش از هر چیزی سویههای معنوی دارد. در عین حال، نوعی نقد صنعتی شدن و تکنولوژی هم در اشعار او ریزش کرده است.»
هر چند که گفته میشود، احتمالا دغدغه شاعران و ادیبان کهن ایران، به معنای حفظ محیط زیست نبوده ست، اما عناصر طبیعی در شعر و نثرشان چنان برجسته بوده است و ظاهراً همچنان در حافظه و خاطره جمعی مردم سرزمین ایران جایگاه مشخصی دارد.