به بهانه روز جهانی محیط زیست این هفته در برنامهای ویژه به این موضوع پرداختهایم که چرا محیط زیست دغدغه تعداد زیادی از ما نیست؟ در این برنامه با یک جامعهشناس و مردمشناس و دو پیشکسوت محیط زیست ایران گفتوگو کردهایم.
Your browser doesn’t support HTML5
روزگاری در ایران آب آنقدر مقدس بود که الهه داشت. حیوانات جایگاهی داشتند که شکارشان گاهی گناه بود. خاک محل فرایند رزق و روزی مردم بود و باید سالم و بارور میماند. درختی اگر قطع میشد، جایش را چند نهال میگرفت. آلودگی اگر بود، نباید به آب و خاک میرسید و هوا باید تمیز میماند تا سلامت و نشاط طبیعت را به درون انسانها ببرد. موضوع محافظت نبود. موضوع مراقبت از ارزشهای زیستبوم سرزمینی بود که افسانههایش پر از نمادهای طبیعت بود و شعر و مثل ومتلهایش سرشار از مولفههای زیستمحیطی که آن روز چنین نامی بر خود نداشت. روزگاری ایران کشوری بود که بر اساس ارتباط انسان و محیط زیست تعریف میشد. زندگی خانواده و قوم و قبیله و جامعههای کوچک و بزرگ ایران به منابع طبیعی وابسته بود. بدهبستانی بود همراه با شرم و نگرانی از کندن از طبیعت که باید به آن بازگردانده میشد. طبیعت نه اینکه شکننده باشد و نیازمند حمایت، بلکه مادری بود که باید اسطورهای و ابدی میماند. چه شد که ایران امروز از این قاب عکس زیبا اینقدر دور شده؟ آنقدر دور که گویا خیالی است. آسمان سیاه از دود شهرهای بزرگ ایران، جنگلهای سوخته با درختان هیزمشده و آفتدیده این روزگار، کمآبی و غول خشکسالی که سراسر کشور را میبلعد، خاکی که فرسایشش آنقدر زیاد شده که جانی برای باردادن محصول ندارد، حیات وحشی که چند نمونه انگشتشمار از آن از مرگ غیرطبیعی جان سالم به در برده و بیماریهای روحی و جسمی که از نبود یک طبیعت و زیستبوم سالم به تن جامعه رسوخ کرده، از کجا آمده؟ چه شد که تصویر اول اینقدر غیرواقعی شد؟
بیتوجهی نتیجه تحقیقات جامعهشناسی محیط زیست
برخی از جامعهشناسان میگویند در سرفصلهای مطالعات این رشته در حوزه علوم اجتماعی در ایران، مساله محیط زیست به مفهوم پاسداشت آن یا تخریب نکردنش بسیار اندک است. اما نتیجه همین مطالعات محدود میتواند بسیار مهم و با ارزش و کاربردی باشد. مهرداد میردامادی، پژوهشگر مطالعات اجتماعی و مترجم آثار مختلفی در همین زمینه در پژوهشکده مردمشناسی سازمان میراث فرهنگی که همکار ما در رادیو فرداست، از ضرورت توجه به این نتیجهها میگوید که میتواند این گره کور را باز کند: «در نتیجهگیریها نگرشهای اقوام و مذاهب مشخص در قالب رفتارهای جمعی یا رفتارهای مسلکی یا رفتارهای دینی با طبیعت، نشان داده شده است. مطالعات فرهنگی و اجتماعی و سبک زندگی این خاصیت را دارد که به مرور بتوانیم با شیوههایی که آدمهای مختلف در اقلیمهای متنوع با عناصر طبیعت و محیط زیست سروکار داشتند و بهرهبرداری میکردند، آشنا شویم. شاید بتوانیم از این الگوها در جایی دیگر استفاده کنیم. به هرحال آن جامعه، آن فرهنگ سنت پاسداشت محیط زیست و انطباق با محیط زیست را داشته و زمانی که فراموش شود یا آن انطباق دچار خدشه شود، محیط زیست آسیب میبیند.»
به گفته این پژوهشگر، نمونههایی از نتیجههای این نوع تحقیقات در ایران پیاده و اجرا شده و همچنان در اوج بحران آب در دل کویر کارایی دارد: «سال ۱۳۵۳ مطالعهای انجام شده در مورد زرتشتیهایی که در جنوب استان یزد و در مناطق غیرشهری زندگی میکنند. شکل برداشتی که آنها از آب داشتند و مواظبتی که از منابع آبی میکنند بخشی از یک مطالعه مردمشناسی توسط موسسه تحقیقات اجتماعی قرار گرفت. بخشی از نتیجهگیری این مطالعه به این میپردازد که این مردم چه راههایی را در طول تاریخ ابداع کردهاند. این راهها به آنها کمک کرده که بدون استفاده از فنآوریهای امروزی بتوانند منابع آبی بسیار محدودی را استفاده کنند و آن منطقه خشک را به باغ و محصول کشاورزی تبدیل کنند. امروز که مطالعه را نگاه میکنیم شاید بتوانیم از آن این برداشت را استنتاج کنیم که این شیوه برخورد با آب در این منطقه علیرغم محدودیت منابع وجود داشته. چرا نتوانیم این شیوه را در جاهای دیگر هم امتحان کنیم و ببینیم چقدر جواب میدهد؟ نتیجه این شد که سال ۷۸ در وزارت کشاورزی همین کار را کردند. از شیوه انطباقی که در آن منطقه از کویر یزد بود، برداشت کردند و در کرمان (ماهان) آن را به کار بستند. نتیجهاش این شد که یک مجتمع کشاورزی که در نتیجه تجمیع چند تعاونی به وجود آمده بود از این شیوه برداشت از قنات و ذخیرهسازی آب استفاده کرد و توانستند مخازن بزرگتر آب درست کنند. ما در آن پهنه جغرافیایی مناطقی داریم که به هم شبیهاند. اگر روش زندگی مردم و شیوه برخوردشان با طبیعت بررسی شود مطالعات علوم اجتماعی میتواند به ما کمک کند که یک سری راهها و راهحلهایی برای مشکلاتی که شبیه به هم هستند در مناطقی که به لحاظ خصوصیت جغرافیایی و اقلیمی و آب و هوایی به هم شباهت دارند، بدون زحمت و سرمایهگذاری فراوان پیدا کنیم.»
چرا محیط زیست یا طبیعت چند قرن پیش مساله مردم بود؟
در حال قدم زدن در یکی از طولانیترین خیابانهای شهرتان هستید که یکی از مغازهداران با سطل زبالهای بزرگ بیرون میآید و آشغالها را در جوی آبی روان میریزد که از پای درختان چند دهساله خیابان میگذرد. آبی که قبلا با پوست میوه، سبزی، کاغذ و ظرفهای پلاستیکی از بالاتر روان بوده و خبری از زلالی و صفای طبیعت در اطرافش نیست. وسط میدان شهر در گرمترین ساعت روز، کارگران شهرداری را میبینید که زمین چمن وسیعی را آبیاری میکنند. در سرزمین خشک و درگیر بحران کمآبی، آب هنوز به تن چمنها نرسیده، تبخیر میشود.
چقدر این تصویرها برای شما آشناست؟ تا به حال چند بار اعتراضی به این تصاویر ثابت شهری در آلودگی محیط زیست و هدر دادن منابع طبیعی دیدهاید؟
چرا با وجود بحرانیتر شدن روزبهروز وضعیت زیستبوم ایران، به نظر میرسد ارزشهای رفتاری در مواجهه با تهدیدهای محیطزیست، کمرنگتر میشود؟
چرا در زندگی امروز محیط پیرامون ما که لازمه زندگی اجتماعی است به دست خودمان از بین میرود و انگار برای جلوگیری از صدمه دیدن طبیعت راهی وجود ندارد. دولت مردم را محکوم میکند که بیتوجهند و مردم دولت را که به شعارهای تبلیغاتی خودش برای صرفهجویی در منابع طبیعی، پایبند نیست. مردم از داستانهای قدیم رابطه با طبیعت احتمالا بیخبر و دولت مشتاق حضور پررنگ مردم در حفاظت از محیط زیست.
بیژن فرهنگ درهشوری، پژوهشگر محیط زیست و بومشناس در تهران و از مسئولان سابق سازمان حفاظت محیط زیست اما میگوید دلایلی وجود دارد که این روشهای کهن برای پاسداشت محیطزیست و حیات وحش در میراث فرهنگی و طبیعی کشور، منتقل نشود: «در ادبیات و فرهنگ کهن ایران، آب و گیاه و زمین مقدس است و باید با احتیاط با آنها برخورد کرد. از این شعرها و داستانها کجا استفاده شده؟ من خودم قشقاییام. با بختیاریها رفیق و همسایهام. در ییلاق کنار بختیاریها هستیم. یک قشقایی یا یک بختیاری در فصل آبستنی حیوانات یا تخمگذاری پرندهها از ترس آبرو و حیثیتی که از دست میداد، شکار نمیکرد. پسرعموی من معروفترین شکارچی قشقایی بود. محال بود در فصل ممنوع (که همه در ایل میدانستند چه زمانی هست) شکار کند. اصلاً شکار ماده، برای شکارچی بزرگ قشقایی آبروریزی بود.»
او که نسل یک نوع لاکپشت را در جزیره قشم با فرهنگسازی و همراهکردن مردم بومی، از انقراض نجات داده، میگوید، این در خون و روح انسانهاست که مراقب محیط زیست باشند و دولت وظیفه دارد مردم را حمایت کند: «قوانین ما در مورد درخت و قوانین مربوط به مراتع، قوانین بومی ایل است. من یک کتاب ۴۰۰ - ۵۰۰ صفحهای دارم پر از مصاحبه با آخرین پیرمردها، خانها، کدخداها و چوپانهای ایلهای مختلف که اجازه چاپش نمیدهند. این مصاحبهها نشان میدهد ما چه سنتهای درخشانی داشتیم. چه مدیریت منابع طبیعی و چه مدیریت شکاری داشتیم. چرا وقتی که مراتع مال ما بود کوچکترین لطمهای به حیات وحش ایران نخورد؟ وقتی از دست ما درآوردند، مرتع نابود شد. حیات وحش نابود شد. تا وقتی که دست ما بود صدای کبک و دراج و تیهو سراسر مسیر شنیده میشد. دریاچههایمان سرجایش بود، جنگلهایمان سرجایش بود. همه چیز منظم بود. حالا همه چیز را گردن مردم میاندازند.»
تاثیر شهرها و توسعه بر محیط زیست
شهرها بر اساس افزایش طبیعی جمعیت رشد و به عنوان قطب قوی جذب مهاجران روستایی هم عمل کردند. شهرها حالا قربانی تغییرات آبوهوایی و انفجار جمعیت و کمبود آب و آلودگی هوا میشوند. همان چیزهایی که گرفتاریهای اجتماعی به وجود میآوردند. کیفیت هوا بر سلامتی شهروندان تاثیر میگذارد و تمایل به استفاده از خودروهای شخصی روزبهروز بیشتر میشود. مردم به دام چیزهایی میافتند که بیمارشان میکند. محیطزیستشان را آلوده میکند. از آنها آسایش میخواهند اما مزاحمتشان را برای محیطزیست به وجود میآورند.
چرا محیط زیست دیگر دغدغه بخش زیادی از مردم ایران نیست؟ چه شد که اینقدر از ریشههای فرهنگی پاسداری از طبیعت فاصله گرفتیم؟
اسکندر فیروز، بنیانگذار و نخستین رئیس سازمان حفاظت محیط زیست در ایران در سال ۱۳۵۰ خورشیدی در تهران میگوید زمان راهاندازی این سازمان در دهه ۵۰ خوررشیدی برای فرهنگسازی و تشویق مردم به مراقبت از محیطزیست در کشور دهها ایده پیاده شد و مردم از آنها استقبال کردند اما در شرایط فعلی این موضوع گویا در اولویتهای این سازمان نیست: «اکنون جمعیت کشور به بیش از دو برابر زمان راهاندازی سازمان افزایش پیدا کرده ولی علاقهای به حفاظت محیط زیست که در آن دوره وجود داشت، چندان دیده نمیشود. از طرف دیگر کارشناسان درجه یک آن زمان دیگر در سازمان نیستند و کادر مشابهی هم به نظر نمیآید، استخدام شده باشد. در آن دوره پاسداری و کنترل در زمینه اجرای مواد قانون و مقررات با قاطعیت انجام میگرفت. در صورتی که اکنون نه درباره آلودگیها و نه حیات وحش چنین توجهی دیده نمیشود.»
به گفته اسکندر فیروز که مهمترین قوانین زیستمحیطی ایران با تلاشهایش در زمان ریاست در سازمان مربوطه تصویب و پارکهای ملی و حیاتوحش حفاظتشده ثبت شد، مردم در آن زمان حتی با قوانین سختگیرانه زیستمحیطی همدل و همراه بودند: «در سالهای آخر کار ما، بیشتر مردم لزوم وجود سازمان حفاظت محیط زیست را درک کرده بودند. در بعضی مناطق حتی آمادگی کمک به سازمان را داشتند. ما منابع طبیعی مملکت را ثروت و میراث ملی میپنداشتیم و معتقد بودیم که بهرهبرداری از منابع باید طبق اصول حفاظت صورت پذیرد. به معنای آن که فقط از رشد سالانه آنها استفاده شود و اصل منابع برای همیشه برای نسلهای آینده محفوظ بماند. این قاعده چیزی نیست که بهرهکشها با رضایت قبول کنند.»
رویکرد به طبیعت در سنن، آیینها و میراث فرهنگی
اینجاست که مردمشناسی محیط زیست به میدان میآید. نگاه انسانشناسانه به پدیدهای که چندان قدیمی نیست. مطالعاتش انگشتشمار است و ثابت میکند باید شهر را هم به عنوان جزئی از کل محیط زیست در نظر گرفت. محیط زیست شاید با مفهوم طبیعت قرنها در فرهنگ ایرانیها جایگاه ارزشمندی داشته است. گاهی هم مذهبی و گاهی آیینی. فرهنگی که بومی بود و از روستا میآمد و مردم را دوست طبیعت میدانست. حالا انگار شیوه درک و کاربری و ارزشهای همین فرهنگ تغییر کرده است.
مینو حسنی اصفهانی، دانشجوی مقطع دکترا در رشته اکوتوریسم و فرهنگ در دانشگاه اُتاگو در نیوزیلند، که در مورد همین موضوع پژؤهش کرده، میگوید: «فرهنگ بومی را میشود تقویت کرد. اما کار سختی است. چون وقتی میگوییم فرهنگ بومی منظور ما آداب و رسوم و رفتارهایی است که چند صد سال یا هزاران سال پیش در منطقهای مردم بومی برای حفاظت از محیط زیست انجام میدادند. ترجمه اصطلاح انگلیسی آن فرهنگ طبیعی یا طبیعتمدار بومی است. این فرهنگ چون قبلاً استفاده میشده و مناسب با اندازه جمعیتی یا شکل محیط زیستی آن زمانها بوده، فنآوریها راحتتر استفاده میشد. اما در حال حاضر خیلیها معتقدند که با توجه به مشکلات زیستمحیطی عدیده که در دنیا وجود دارد مانند افزایش جمعیت، آلودگیهای محیط زیستی این تکنیکهای بومی یا این فرهنگهای بومی و دانش بومی دیگر کارکرد ندارد. اما سازمانهای بینالمللی مثل سازمان یونسکو یا اتحادیه حفاظت از محیط زیست معتقدند که میشود این فرهنگ را دوباره به شکلی احیاء کرد که از آنچه که از محیط زیست برای انسان امروز مانده حفاظت کند و یا بهتر است بگوییم حمایت کند.»
او که در زمینه فرهنگ و محیط زیست پژوهشهای زیادی کرده، از نمونههای آیینی مراقبت از محیط زیست میگوید که در سنت ایرانیان فراوان است: «اگر نگاهی به ادبیات و اسطورهشناسی کنیم، صدها مثال در آیینها و اعتقادها و ارزشها پیدا میکنیم که در راستای حمایت و حفاظت از طبیعت است. در هر دوره تاریخ ایران ایرانیها آب را گرامی داشتند. برای آب ارزشی مجزا و بسیار والا قائل بودند. زمان ساسانیان الهه آب (آناهیتا) قدرت گرفت. در دوره اسلامی میبینیم که آب همچنان ارزش خودش را حفظ میکند و مردم معتقدند که آلوده کردن و هدردادن آب گناه است. این را در ادبیات میبینیم. در بحث اسطورهشناسی میبینیم. در بعضی از مناطق ایران میبینیم که روی بعضی گونههای حیوانی دست گذاشتند و مردم آنها را گرامی داشتند. مثلاً در ایران لکلک پرندهای است که شکار نمیشود. خیلی از جاهای ایران پرندههایی شکار میشوند که اصلاً برای خوردن نیست و فقط جنبه تفریح دارد. اما لکلک جزء گروه پرندههای نگونبخت نبوده. چون در ارزشهای دینی معتقد بودیم که حاجی لکلک هست. یعنی پرندهای است که از سفر حج دارد برمیگردد یا از سفر مکه برمیگردد. به خاطر همین این پرنده با بقیه پرندهها متفاوت است. مردم معتقد بودند نباید کشته شود، نباید آسیبی ببیند. اینها آن اعتقادها و باورها و ارزشهایی است که در بحث انسانشناسی و قومشناسی برای حفاظت از محیط زیست مطرح میشود.»
استفاده عقلانی از محیطزیست در توسعه
از دیدگاه آنتونی گیدنز یکی از مشهورترین جامعهشناسان بریتانیایی، پیدایش خطرات زیستمحیطی تنها نتیجه مدرنیته و فرایند جهانیشدن نیست بلکه یک شاخصه از آن است. سالهاست که دیگر مصرف بیش از اندازه منابع و معادن طبیعی و آلوده کردن بیش از پیش محیط زیست، جلوههایی اصلی مسائل زیستمحیطی است که فقط مساله یک کشور و یک حکومت نیست و تبدیل به یک مسئله جهانی شده است.
مفهوم توسعه پایدار، که چند سالی است در ایران هم بر ضرورتهای اجرای آن انگشت میگذارند، به گفته گیدنز، محصول نیاز جهانی به حل مشکل جهانی زیست محیطی است. توسعهای که امکانات و منابع توسعه را از نسلهای آینده سلب نکند. چراکه منابع و ذخایر معدنی جهان ازلی و ابدی نیستند. دریاها و اقیانوسها هر روز آلودهتر میشوند و جنگلها در حال نابودیاند و اینها همگی مظاهر مشکل جهانی زیستمحیطی است.
طبیعت مدتهاست که برای انسانها ابزاری است در جهت رسیدن به هدف. مفهومی دورتر و غیرقابل دسترستر از کارکرد پیشینش. مسالهای که مهرداد میردامادی، مترجم کتاب متفکران بزرگ جامعهشناسی نوشته راب استونز که در مقطع دکترا جامعهشناسی مطالعه میشود، آن را جهانی میداند: «شاید یکی از پیامدهای مدرنیته و زندگی مدرن است که انسان خودش را به نوعی از قید و بند طبیعت آزاد کرده و به مفهومی از خودش رسیده که خود را موجودی ورای طبیعت میبیند. قدرت این را دارد، فنآوری و ابزارش را دارد که بر مشکلاتی که طبیعت برایش به وجود آورده فایق بیاید. پیامد بعدی این میشود که انسان خودش را برتر از طبیعت میبیند. بنابراین لازم نمیبیند که قواعد طبیعت را رعایت کند. قواعد طبیعت مثلاً این است که اگر برای مصارف ساختمانسازی، راه سازی یا هر چیز دیگری از منابع طبیعی استفاده میکنی، به همان میزان که از آن برداشت میکنی، به همان میزان هم باید بهش بدهی. اگر مثلاً یک زیستگاه طبیعی جانوری را از بین میبری برای منفعتی که آن برای کل اکوسیستم دارد، باید آن را در جای دیگر بازسازی کنی. اگر از این کار صرفنظر کنی یک بخشی از طبیعت را نابود میکنی. موقعی که توی برنامههای توسعه فقط به جنبههای مادی توسعه نگاه میکنی، خانه میسازی، راه میسازی، از زمینها بهرهبرداری میکنی، بدون اینکه کارکرد قبلی آن را در نظر بگیری که چه تاثیر کلی در زندگی اجتماعی داشته. گروههای آگاه مدام دارند از این گرایش صحبت میکنند، کسانی که از طبیعت برداشتی دارند که منفعتطلبانه است بدانند که آن منفعت درازمدت از بین بردن آن نیست بلکه منفعت درازمدت در حفظ آن است.»
مینو حسنی اصفهانی، که مقالههایی در زمینه فرهنگ و حفاظت از محیط زیست نوشته، از زاویهای دیگر همین موضوع را مطرح میکند: «خیلی از کشورهایی که دارای سابقه تمدنی و فرهنگی غنی هستند با این مشکل دست و پنجه نرم میکنند. مدرنیته آمد تا به نوعی فرهنگ سنتی را کنار بگذارد. اگر بخواهیم در اندازه کشورمان نگاه کنیم، یکی از دلایلش میتواند یک دست شدن فرهنگها باشد. ما به خردهفرهنگها توجه نکردیم. در طی زمان همچنان که سعی کردیم، خواسته یا نخواسته با مطالعه یا بدون مطالعه، فرهنگ کشورمان یکدست شود، این یکی از مهمترین دلایل فراموشی و از بین رفتن ارزشهای بومی و اعتقادات آیینی و مذهبی و اسطورهای در رابطه با محیط زیست بوده است.»
در بسیاری از روندهای شهرسازی تاکید شده که شهر باید در تعاون و همبستگی با محیط زیست ادامه حیات دهد و نباید به تخریب آن منتهی شود. اما آیا توسعهیافتگی و وسعت شهرسازی و نهادینهشدن زندگی شهری، متهم ردیف اول وضعیت امروز محیط زیست ایران است؟ مهرداد میردامادی، پژوهشگر در این زمینه معتقد است، نتایج تحقیقات جامعهشناسی شهری میتواند به جلوگیری از تخریب محیطزیست برسد: «معلوم است که برنامه توسعه خودش به تنهایی متهم به چیزی نیست. اما رویکردی که طبیعت و فرهنگ را نه در قالب آن چیزی که موجود است ولی در قالب آن چیزی که باید به آن برسیم نگاه میکند و دنبال بهبود وضعیت موجود نیست طبیعتاً میتواند در مظان اتهام قرار گیرد که در کنار سازندگی بخشهایی از جامعه، بخشهای دیگرش را تخریب میکند. این تخریب اگر تداوم پیدا کند به صورت یک شرایط مزمنی در میآید که همه به آن عادت میکنند. از چه سالی مسئله آلودگی هوای تهران به این شکل مطرح شد؟ از زمانی که اولین مطالعات در مورد هوای تهران به طور مشخص توسط شرکتهای ژاپنی و فرانسوی صورت گرفت تا الان نزدیک به ۴۴-۴۵ سال گذشته. چرا وضعیت بدتر میشود و چرا کسی به آن توجه نمیکند؟ فکر میکنم یکی از دلایلش میتواند این باشد که ما مشکلات موجود را مربوط به برنامهریزیهای قبلی خودمان نمیبینیم. مشکلات موجود را فقط به خاطر مسائل موجود میبینیم. فارغ از اینکه اینها پیشینه و علتی داشتند که به این جا رسیده. پرسش این است که چطور باید حلش کرد؟ شاید راهحلش فقط این نباشد که ما صورت مسئله را پاک کنیم و بگوییم در آن راههای توسعه باید تجدید نظر شود. بلکه آن بخشهایی از جامعه و فرهنگ که مورد غفلت قرار گرفته باید فعالتر شود تا بتوانند مردم را جذب کنند. این بخش در مطالعات توسعه ما دیده نشده. آن چیزی که مربوط به جامعه و فرهنگ میشود باید بخشی از رویکرد کلی توسعه باشد.»
روند فرهنگپذیری با آموزش
آگاهی، آموزش و بهروزکردن نسل جدید برای پس نزدن روندی که شاید به اشتباه بدوی و اولیه دانسته میشود و انتقال فرهنگ دوستداشتن و مراقبت از محیط زیست یکی از شیوههای اصیل و ریشهای بسیاری از کشورهاست. کشورهایی که توسعه در آنها فقط به معنای بهرهبرداری از طبیعت نیست و مطالعات محیط زیست در آنها در کنار بقیه مسایل اجتماعی جایگاه ویژهای دارد.
مهرداد میردامادی، پیگیر و آشنا به مطالعات اجتماعی که پژوهشهایی برای انجمن انسانشناسی ایران هم انجام داده، از لزوم آموزش میگوید: «مثلاً در برنامه آموزشی ترکیه و هند نگاه کنید. رسیدگی به طبیعت، شناخت مشکلات طبیعت جزء برنامه درسی دبیرستان است. برخلاف صدماتی که این دو کشور به محیط زیست خودشان در طی سالها وارد کردند، گرایش فزایندهای هم برای ترمیم طبیعت وجود دارد. ارجاع میدهم شما را به عدد و رقمهایی که در ترکیه هست، در مورد بازسازی فضای سبز و جنگلهایشان. ارجاع میدهم شما را به حفاظتی که دولت هند از منابع آبی خودش از دهه نود میلادی به این سو انجام داده. دو جریان آموزشی دارد. یک جریان آموزشی رسمی است که سیستم آموزشی به ما میگوید و یک جریان آموزش غیررسمی هست که به آن اجتماعی شدن یا فرهنگپذیری میگوییم. مربوط میشود به آداب و سننی که در خانواده و محیط بزرگتر جامعه وجود دارد و حاصل تعاملات اجتماعی فرهنگی ما است با محیط پیرامون مان مانند رادیو، تلویزیون، رسانه، کتاب، فراوردههای فرهنگی و هرچیزی که باشد. چرا سیزده بدر بیرون میرویم؟ چرا در خانه ماندن در سیزده بدر غمانگیز است؟ چرا بودن در بیرون یک جور نشاط میآورد؟ بخشی از این یک سنت است. بخش دیگرش خانواده است که همیشه آن را تبلیغ کرده است. بخش دیگرش سیستم آموزش رسمی است. به هر حال اسمش را شاید گذاشته باشد روز طبیعت. ولی به نوعی یادآوری میکند که امروز یک روزی است که باید طبیعت را بهتر شناخت. شبیه این را میشود بازهم بازسازی کرد.»
لزوم بررسی و پژوهش درباره عناصر پاسداشت طبیعت در فرهنگ و سنن ایران
هر چند که به گفته برخی کارشناسان به نظر میرسد برخی از طرفداران محیط زیست علاقه چندانی به بررسی ارتباط میان اسطورهها و آیینها و سنتها با محیط زیست ندارند، اما پژوهشگران میگویند، از آنجایی که ریزگردها، خشکی رودخانهها و تالابها و دریاچهها، نتیجه تاثیر انسانها بر جامعه و محیط زیست است، باید به نتیجه مطالعات جامعهشناسی در این زمینه توجه کرد. روشی که رفتارهای اجتماعی را میسازد، دستوری نیست. هنجارها برساخته یک جامعه هستند که میتوانند قانونمند شوند. اگر هنجاری در زمینه مصرف درست آب در کشور وجود ندارد، میتوان آن را با تکرار و آموزش ساخت نه با دستور. مهرداد میردامادی در این زمینه میگوید: «محیط زیست صرفاً با دستورالعمل و یک سیاست و برنامهریزی مادی صرف، احیا و نگهداری نمیشود. اگر یک منطقهای درختهایش از بین رفته با درختکاری صرف آن منطقه به حالت قبلی خودش برنمیگردد. آن چیزی که آن منطقه را به حالت قبلی خودش راحتتر میتواند برگرداند این است که آدمهایی که با آن محیط سروکار دارند نگرششان نسبت به این درخت به این فضای سبز عوض شود. کسانی که جنگلهای شمال کشور یا غرب کشور را تخریب میکنند، از بیرون از ایران نیامدهاند. ایرانیانی هستند که جنگلهای ایران را تخریب میکنند. این انسانهای ایرانی مشخصاً از یک بستر اجتماعی و فرهنگی بیرون آمدهاند. این که چه چیزی در آن بستر اجتماعی فرهنگی وجود دارد که نمیتواند جلوی این آدمها را برای تخریب محیط زیست بگیرد، به همان میزان اثر دارد که شما بخواهید محیط زیست را با عناصر طبیعی بازسازی کنید. به عبارت سادهتر اگر قرار است طبیعت دوباره بازسازی شود و انسان در آن دخالت دارد، آن چیزی که انسان را انسان میکند فرهنگ است و روابط اجتماعی. اگر قرار است تخریبی که از جانب انسان صورت گرفته در طبیعت، بازسازی شود، دو عنصر اجتماعی-فرهنگیاند که در این تخریب مشارکت داشتهاند و یا قدرت بازدارندگی نداشتهاند، که آن هم باید مورد مطالعه قرار گیرد و جلویش گرفته شود.»
احساس مسووليت، اخلاق اجتماعی، آموزش، ارزشهای سنتی و دينی و البته فرهنگپذیری مردم به گفته این متخصصان و باتجربههای حوزه محیط زیست ایران برای حفظ محيط زيست موثر هستند. این نتیجه معدود پژوهشهای انسانشناسانه و جامعهشناسی در ایران است که به گفته همین متخصصان در بقیه بخشهای مشابه جامعه پیاده نمیشود و در حد تئوری خاک میخورد.