ده فیلم برتر ۲۰۲۱

  • محمد عبدی

یک سال میلادی دیگر گذشت، آن هم سالی که تالارهای سینما نیمه‌جان شدند و برخی جشنواره‌های فیلم تعطیل شدند یا به نمایش آنلاین فیلم‌ها بسنده کردند.

با این حال سینما کماکان به تولید و فعالیت خود ادامه داد و جشنواره‌های مختلف سینمایی هم در گوشه و کنار جهان برقرار بودند.

از بین حدود ۵۰۰ فیلم که در سال ۲۰۲۱ در جشنواره‌های جهانی یا در سینماهای اروپا توسط نگارنده دیده شده، ۱۰ فیلم برتر را بدون ترتیب خاص مرور کنید.

آنت (Annette/ لئوس کاراکس)

ماربو کوتیار در صحنه‌ای از فیلم آنت

لئوس کاراکس در این بهترین فیلمش، خود در اولین سکانس ظاهر می‌شود و دست ما را می‌گیرد تا به تماشای یک داستان پریان بنشینیم، اما در نیمه فیلم متوجه می‌فهمیم که فریب خورده‌ایم: داستان پریانی در کار نیست و با فیلمی به غایت تلخ و تکان‌‌دهنده روبه‌رو هستیم که در آن قهرمانی وجود ندارد و تمام دنیای سرخوش و پر رنگ و نور فیلم‌های موزیکال (از جمله نیمه اول همین فیلم) جایش را به جهانی می‌دهد به غایت تیره و تار که تنها فیلمسازی چون کاراکس می‌تواند روایتگرش باشد.

پرها (Feathers/ عمر الزهیری)

صحنه‌ای از فیلم پرها

یک فیلم دیدنی از سینمای مصر که در جشنواره کن چشم‌ها را خیره کرد، روایتی غریب و سوررئال از مرغ شدن مردی توسط یک شعبده‌باز که در فضایی به شدت رئال روایت می‌شود و با فضاسازی سنجیده و نماهای اغلب ثابت (مدیون نقاشی‌های باروک و نورپردازی به سبک کاراواجو) از اشکال هندسی ساده نظیر مربع و مثلث به زیبایی سود می‌جوید تا در نهایت روایتگر تنهایی یک زن در یک جامعه مردسالار باشد؛ با پایانی تکان‌دهنده و درخور.

چنددستگی (La Fracture/ کاترین کورسینی)

کاترین کورسینی در جشنواره کن ۲۰۲۱

فیلم هوشمندانه‌ای از کورسینی که در یک شب در بیمارستان می‌گذرد و روایتگر زنی است که بر حسب تصادف زمانی به بیمارستان رسیده که خیابان‌های پاریس پر از جلیقه زردهایی است که علیه شرایط شوریده‌اند.

فیلم بی آن که شعاری شود به تماشای شخصیت‌هایش می‌نشیند و در فضایی بسیار پرتنش - که آشکارا سمبلی است از فرانسه امروز- انواع و اقسام شخصیت‌ها را از طبقه‌های مختلف در کنار هم قرار می‌دهد بی آن که به قضاوت آنها بنشیند.

پدر (The Father/ فلورین زلر)

آنتونی هاپکینز در صخنه‌ای از فیلم پدر

نمایشنامه‌نویس و نویسنده برجسته فرانسوی در این اولین فیلمش (که در آخرین جوایز اهدا شده اسکار موفق بود اما امسال در سینماهای اروپا اکران شد)، در روایت پیرمردی دچار زوال عقل (با بازی حیرت‌انگیز آنتونی هاپکینز)، دست تماشاگرش را می‌گیرد تا در محیطی بسته مفهوم زمان و مکان را بشکند و تماشاگرش را درگیر وهم و خیالی غریب و فراموش‌‌نشدنی با شخصیت اصلی‌‌اش کند تا بتواند جهانی غیرقابل اعتماد را به چشم ببیند.

آن هم به شکلی جسارت‌آمیز که در آن هیچ‌گاه حقیقت روشن نمی‌شود و ما آنقدر در دنیایی مملو از وهم و خیال شخصیت اصلی درگیر می شویم که فیلمساز- آگاهانه- قصد جدا شدن از آن و روایت مفهومی به نام «حقیقت» را ندارد: حقیقت تنها همان جهان تلخ پرآشوب شخصیت اصلی است که گریز و گزیری از آن نیست که یادآور می‌شود زوال آدمی با دستی قاهر و جابر، در انتظار همه ماست.

ماهی کوچولو (Little Fish/ چاد هارتیگان)

صحنه‌ای از فیلم ماهی کوچولو

فیلمی که پیش از همه‌گیری کرونا ساخته شده اما پیشاپیش از ویروسی مسری حرف می‌زند که باعث از بین رفتن حافظه مردم می‌شود و در این راه به روایت دختری می‌رسد که می‌خواهد به هر بهایی رابطه‌اش را با معشوق حفظ کند.

فیلم اما ضمن روایت زمانه پرهرج و مرج و پر از کنترل و تسلط دولت‌ها در دوران همه‌گیری کرونا، به قطعه عاشقانه‌ای بدل می‌شود که در انتها به طرز جذابی واقعیت و قطعیت وقایع را به زیر سؤال می‌برد.

قهرمان (اصغر فرهادی)

نمایی از فیلم «قهرمان» اصغر فرهادی

فیلم هوشمندانه دیگری از اصغر فرهادی که این بار با درگیر کردن بیشتر جامعه‌ای فاسد (و در واقع برای اولین بار با نمایش فردیت در برابر جامعه‌ای به زوال رفته) جهان فیلم‌سازی‌اش را وارد مرحله تازه‌ای می‌کند و بر خلاف تصور، تند و تیزترین فیلمش را در کارنامه‌اش رقم می‌زند؛ فیلمی که روایتگر شخصیت ساده‌ای است که تنها یک لحظه تصمیم می‌گیرد آدم درستکاری باشد، اما جامعه‌ای رو به تباهی، او را -به خاطر همین تصمیم- در هم می‌شکند.

فیلیپ بارانتینی در حاشیه مراسم جوایز فیلم ایندیپندنت بریتانیا پنجم دسامبر ۲۰۲۱

نقطه جوش (‌Boiling Point/ فیلیپ بارانتینی)

وسوسه یک فیلم در یک نمای طولانی بدون قطع، این جا هم به ثمر رسیده و یکی از تجربه های به یادماندنی را ثبت کرده است:

روایت یک رستوران شلوغ و یک سرآشپز شناخته شده که حالا با بحرانی به غایت پیچیده روبه‌رو می شود و دوربین سیال و مضطرب به بهترین نحو کارگران رستوران و مشتری‌ها را رصد می‌کند و در احوال پیچیده آنها شریک می‌شود، بی آنکه لحظه‌ای از ضربان تند قلب ما کاسته شود.

مرد نابینایی که نمی‌خواست تایتانیک را تماشا کند ( The Blind Man who Did Not Want to See Titanic/ تیمو نیکی)

یک تجربه دیدنی در عالم سینما که به راحتی فارغ از هیاهوی منتقدان و جشنواره ها، لایق عنوان بهترین فیلم سال است.

صحنه‌ای از فیلم مرد نابینایی که نمی‌خواست تایتانیک را ببیند

یک جسارت غریب در روایت یک مرد واقعاً نابینا و معلول که تمام فیلم تنها به شکل نمای نزدیک شاهد صورت او هستیم ولی در عین حال در یک اودیسه غریب درباره مفهوم زیستن و عشق غرق می شویم؛ با چند صحنه فراموش نشدنی که در آن رویا بر واقعیت پیروز می‌شود و دست‌هایی مهربان از فرسنگ‌ها دورتر صورت شخصیت اصلی (گویی صورت تماشاگر) را نوازش می‌کند.

حادثه (Happening/ اودری دیوان)

نمایی از فیلم حادثه

برنده شیر طلای جشنواره ونیز که برخلاف برنده نخل طلای کن ( تیتان) لیاقتش را داشت: آشنایی‌زدایی از یک داستان بارها گفته شده (سقط جنین در زمان ممنوعیت آن) که این بار در اوایل دهه شصت فرانسه محملی می‌شود برای یک فیلم درونی تکان‌دهنده که مسئله‌اش بیش از اجتماع، فردیت شخصیت اصلی است و موفق می‌شود با زبانی صریح و بی‌پرده -و غیر شعاری- روایتگر تلاش زنان باشد برای رسیدن به حق و حقوقشان.

کاپیتان فولکونوگوف گریخت (Capitan Volkonogov Escaped/ ناتالیا مرکولووا، الکسی چوبوف)

روایت کم‌نظیر و متفاوتی از احوال یک شکنجه‌گر که متأسفانه کمتر قدر دید، اما تجربه جسارت‌آمیزی است در روایت شکنجه، این بار برخلاف تمام تجربه‌ها که زاویه نگاه قربانی را می‌شکافند، به احوال شکنجه‌گری می‌رسد که خود علیه شکنجه‌گران می‌شورد و می‌گریزد، اما سایه شوم تهدید در فضایی امنیتی- که آشکارا به امروز و مکان‌های مختلف دیگری چون ایران قابل تعمیم است- درون و برون یک مرد و تناقض‌های فردی را در یک جامعه توتالیتر بیرون می‌ریزد؛ با اشاره به مذهب و باورهای دینی که پایان تلخ/شیرین فیلم را رقم می‌زند.