یادداشتی از سام خسرویفرد: هدف این یادداشت نشان دادن یک واقعیت تلخ است، درست مثل کاری که کودکِ داستانِ لباس نو پادشاه کرد.
به احتمال زیاد این داستانِ هانس کریستین اندرسن را خوانده، شنیده یا کارتون آن را دیدهاید؛ همانکه دو شیاد برای پادشاه لباسی میدوزند با این ادعا که فقط افرادِ لایق توانایی دیدنش را دارند. لباس نامرئی آماده میشود. برای متهم نشدن به بیلیاقتی، کسی واقعیت را نمیگوید. پادشاه آن را میپوشد و به شهر میرود. فریاد کودک که «فرمانروا لخت است» به دیگران شهامت میدهد واقعیت را بگویند و به حاکم بخندند.
این یادداشت حقایقی دربارهٔ سرنوشت دریاچهٔ ارومیه است برای کشیدن خط بطلان بر یک فریبِ ۱۶ ساله. اگر احساس میکنید این حقایق ممکن است برایتان آزاردهنده باشد، نویسنده به شما پیشنهاد میکند خواندن را همین جا متوقف کنید.
اکنون که اتوبوس خبرنگاران محیطزیست واژگون شده و دو نفر از آنان هم جان باختند باید پرسید: آیا دریاچه ارومیه احیا خواهد شد؟ پاسخ کوتاه این است: نه. اما چرا؟
آن که گفت آری
اوایل دهه ۸۰ گزارشها دربارهٔ افزایش شوری دریاچهٔ ارومیه در مطبوعات منتشر میشد. معاون وقت سازمان محیطزیست با استناد به مطالعات دانشگاه تهران هشدار داد که دریاچه ارومیه ظرف ۱۲ سال خشک خواهد شد. هشدارش جدی گرفته نشد.
بیشتر در این باره: چگونه «محیطزیستیترین دولت انقلاب» تیشه به ریشهٔ محیط زیست زد؟معصومه ابتکار، رئیس سازمان محیطزیست، او را -که گهگاه از سازمانهای دولتی و وزارتخانهها به دلیل فعالیت مخربشان انتقاد میکرد- به این بهانه که جنگ دولت با دولت راه انداخته کنار گذاشت. در آن بزنگاه سرنوشتساز، سازمان محیطزیست کار چندانی نکرد.
عیسی کلانتری، رئیس فعلی این دستگاه، بهتازگی آشکار کرد با وجود اخطارهایی که به ابتکار داده شده بود، او در نامهای به محمد خاتمی، رئیسجمهور وقت، نوشت خطری دریاچه ارومیه را تهدید نمیکند.
برنامه عمران سازمان ملل در ۱۳۸۴ طرح حفاظت از تالابهای ایران را تصویب کرد. این طرح بینالمللیِ هفت ساله با مشارکت سازمان محیطزیست و همراهی وزارت جهاد کشاورزی، نیرو و کشور بودجهای معادل ۱۲.۷ میلیون دلار داشت و دریاچه ارومیه بخشی از آن بود.
۹ سال بعد، ژاپن نیز با کمک یک میلیون دلاری پا به میدان گذاشت. امروز از وبسایت طرح میتوان دریافت که حاصل این تلاش بینالمللی برای دریاچه ارومیه عبارت است از یک دوجین گزارش درباره پایش و بررسی اثربخشی تکنیکهای بهزراعی و بهنژادی برای کاهش برداشت آب با مشارکت جوامع محلی. مشخص نیست این طرح بینالمللی چه میزان در بهبود تالابها -و از جمله ارومیه- مؤثر بوده است. با این حال، دستاندرکارانش آن را موفق ارزیابی و برای هفت سال دیگر تمدید کردند.
در سال ۱۳۸۷ «تفاهمنامه مشترک حفاظت و مدیریت پایدار حوضه دریاچه ارومیه بین سازمان محیطزیست و وزارتخانههای جهاد کشاورزی و نیرو، و استانداری کردستان، آذربایجان شرقی و غربی» امضا شد. سال بعد، سازمان محیطزیست برنامه مدیریت جامع دریاچه ارومیه را تدوین کرد و خرداد ۱۳۸۸ استراتژی حفاظت و بهرهبرداری پايدار از درياچه اروميه تصویب شد. چشمانداز ۲۵ سالهٔ این سند و هدف نهایی آن یعنی «برقراری نظام مديريت بومشناسانه برای درياچه اروميه و تالابهای اقماری آن با مشارکت همه ذینفعان از جمله مردم محلی» به قصههای تخیلی شبیه است.
شعار نجات ارومیه پس از دولت احمدینژاد نیز ادامه پیدا کرد و شد موضوع نخستین مصوبهٔ دولت حسن روحانی. ابتدا کارگروه نجات دریاچه ارومیه در مهر ۱۳۹۲ تشکیل و مدتی بعد ستاد احیای دریاچه ارومیه ایجاد شد.
در وبسایت این ستاد نمیتوان اطلاعات دقیقی از پروژههای انجامشده و روند نجات دریاچه پیدا کرد، اما از کانال تلگرامی آن میتوان دریافت که تا امروز ۱۵ هزار میلیارد تومان هزینه شده و به جای مدیریت بومشناسانه که ابتدا روی آن تأکید میشد، تفکر سازهای و طرحهای انتقال آب اولویت دارد. نمونهٔ آن، پروژهٔ انتقال آب زاب و تونل زیرزمینی به طول بیش از ۳۵ کیلومتر است؛ پروژهای که به دلیل رسیدن به بستر آبرفتی بهکندی پیش میرود و هنوز به بهرهبرداری نرسیده اطرافش فروچالهها پدیدار شدهاند.
از اوایل دهه ۹۰ شاید دهها مقاله در نشریات دانشگاهی و صدها گزارش در رسانهها منتشر شده که بهبود دریاچه را نوید دادهاند. اما چرا جز در سالهای پرباران حال عمومی ارومیه بهبود نیافته است؟
آن که گفت نه
از حدود ۱۰ سال پیش کارشناسان کمشماری اعلام کردند ارومیه احیا نمیشود. یکی از آنان پرویز کردوانی، استاد رشته جغرافیا، بود. این عده میگفتند قسمتهایی از شمال (و در بهترین حالت ۴۰ درصد کل) دریاچه را میتوان حفظ کرد. بسیاری (از جمله نویسنده) با این نظر مخالف بودند.
گذشت بیش از یک دهه نشان میدهد حتی نظر کردوانی با پیشینه کشاورزی و آشنایی با نحوه مدیریت سرزمین در ایران امروز خوشبینانه بود. دلیل خشک نشدن کامل دریاچه بارندگی است که البته طی سالهای اخیر به دلیل تغییرات اقلیمی کاهش داشته است.
البته گامهایی به نام احیای دریاچه برداشته شده از جمله:
- توقف ساخت سدهای نازلو، بارانداز، سیمینهرود و لیلانچای (که به نظر میرسد با روی کار آمدن دولت اصولگرا دوباره از سر گرفته شود)
- رهاسازی ۶۱۳۳ میلیون مترمکعب (ممم) آب از سدهای در حال بهرهبرداری طی ۸ سال
- کاهش ۴۰ درصدی آب کشاورزی در یک دورهٔ هشت ساله و صرفهجویی در ۳۷۰ ممم
- اتصال زرینهرود به سیمینهرود به طول ۲۵ کیلومتر و لایروبی بیش از ۲۱۰ کیلومتر در شش رودخانه
- ساخت تصفیهخانه فاضلاب و سامانه انتقال ۲۰۷ ممم پساب در سال به دریاچه (در دست انجام)
- اجرای طرح تعادلبخشی آبهای زیرزمینی و صرفهجویی ۴۰۰ ممم در سال
- انتقال ۴۴ ممم آب از حوزههای مجاور با احداث سدهای سیلوه و چپرآباد
- انتقال ۶۰۰ ممم آب از رودخانه زاب
به فرض محال اگر همه این مقدار آب به دریاچه راه پیدا کند، در مجموع میشود حدود دو هزار و چهارصد ممم. با در نظر گرفتن میزان تقریبی باران (۲۵۰ میلیمتر) که مستقیم روی سطح دریاچه (۵۳۰هزار هکتار) ببارد (در مجموع ۱۳۲۵ ممم) و میزان تقریبی تبخیر (حدود ۲۵۰۰ ممم)، کل آبی که به دریاچه میرسد کمتر از هزار ممم است.
با افزودن این رقم به آب موجود در دریاچه (اگر آن را ۵ هزار ممم فرض کنیم که از میزان واقعی در سالهای اخیر بهمراتب بیشتر است)، حجم دریاچه به ۶ هزار ممم میرسد. با در نظر گرفتن تراز اکولوژیک (حداقل ۱۳هزار ممم)، دریاچه برای احیا همچنان به ۱۲هزار ممم آب نیاز دارد که تقریباً پنج برابر حجم تمام ۸۱ سد در دست بهرهبرداری در این حوضهٔ آبخیز است.*
به بیان ساده، دریاچهٔ ارومیه احیا نخواهد شد، اما با اجرای پروژههای سازهای شاید اندکی از سرعت مرگ آن کاسته شود؛ پروژههایی که گرچه برای احیای دریاچه آب کافی ندارد اما برای کشاورزان و مجریانش نان خواهد داشت.
پردهٔ آخر
چرا دریاچهٔ ارومیه با مرگ دستوپنجه نرم میکند؟ طی چهار دههٔ گذشته سطح زیر کشت آبی، کاشت محصولات آببر، حفر چاههای مجاز و غیرمجاز (بیش از ۸۸ هزار حلقه بر اساس آمار ۱۳۹۰) و توسعهٔ صنایع، باغویلاسازی افزایش چشمگیری داشته است. به این مجموعه باید تغییر اقلیم و کاهش بارندگی را نیز افزود. بهعلاوه همیشه آب به کشاورزان داده شده و هیچگاه در مضیقه نبودهاند تا الگوی کشت یا شیوه آبیاریشان را تغییر دهند (برای نمونه نگاه کنید به آمار تأمین مصارف آب در حوضهٔ ارومیه طی سالهای ۱۳۹۳ تا ۱۳۹۶).
انتقال آب از زاب به دریاچه ارومیه درمانِ درد یا دردسرِ آینده؟برای کم کردن از شتاب دلیجان مرگ که ارومیه بر آن سوار است، کارهای بسیاری با مشارکت مردم -احتمالاً بهعمد- مغفول مانده است، مثل: کشت گلخانهای به جای زراعت سنتی؛ اجرای پروژههای سبزسازی (تبدیل اراضی کشاورزی به علفزار و مدیریت آن)؛ تغییر الگوی کشت باغها و اجرای طرحهای آبیاری مدرن؛ محدودیت در برداشت آبهای زیرزمینی؛ مسدود کردن تمام چاههای غیرمجاز و خرید زمینهایی که در ۴۰ سال اخیر به ویلا-باغ بدل شدهاند.
بعید است مسئولان امنیتی با اجرای چنین برنامههایی موافق باشند چون ممکن است به افزایش نارضایتی و طغیان مردم منجر شود. در حکومتی که با فساد سیستماتیک و رانت عجین شده و مردمانش به آن اعتماد چندانی ندارند، بهدشواری بتوان در حفظ و احیای سرزمین قدمی مؤثر برداشت.
دولتیان و برخی کارشناسان از اواخر دولت اول محمود احمدینژاد تاکنون (بیش از ۱۳ سال) پیوسته گفتهاند که دریاچهٔ ارومیه احیا خواهد شد و عدهای سال ۱۴۰۶ را وعده میدهند.
مثلی هست که میگوید دروغ هرچه بزرگتر، باورپذیرتر. احیای بزرگترین دریاچهٔ داخلی ایران پرهزینهترین و بزرگترین دروغی است که تا امروز در حوزهٔ محیطزیست پیوسته تکرار شده است. حتی اگر کودکِ داستانِ لباس نو امپراتور واقعیت را فریاد بزند، باز هم کسانی میگویند دریاچه را احیا میکنیم!
*اعداد مربوط به حجم آب، تبخیر و تراز اکولوژیک تقریبی و ایدئال در نظر گرفته شده است.