علی خامنهای برای زمینه سازی و توجیه نفی پیشنهاد آشتی ملی می گوید: "هیچ گسلی در کشور وجود ندارد و مردم، یکپارچه و متحد هستند." (۲۷ بهمن ۱۳۹۵) این سخن تا چه حد با واقعیتهای جامعهی ایران همخوانی دارد؟ آیا می توان برای نفی پیشنهاد آشتی ملی خاتمی- علی رغم بینتیجه بودن آن در جامعهی سیاسی- یکی از علل این پیشنهاد یعنی شکاف در سطح ملی را انکار کرد؟
در این نوشته به شش گسل بسیار فعال و سه گسل غیر فعال یا در حال فرو ریزی اشاره می کنم.
سبک زندگی روحانیت شیعه در تقابل جدی با سبک زندگی عرفی اکثریت ایرانیان است. حکومت با پاداش و تنبیه موفق شده سبک زندگی روحانیت در سالهای قبل از تشکیل جمهوری اسلامی را به سبک زندگی مدیران (تا حد یقهی آخوندی دیپلماتها) و دیوانسالاری دینی و نظامی تبدیل کند
سبک زندگی اسلامگرا- سبک زندگی عرفی
سبک زندگی روحانیت شیعه (تفکیک جنسیتی تا حد اندرونی- بیرونی، چادر به عنوان حجاب برتر، نقش زن به عنوان تولید کننده و نگاهدارنده از کودک، ازدواج زودهنگام، زیارت به عنوان گردشگری، حرام بودن شادی و به نمایش گذاشتن زیبایی، نجس تصور کردن غیر خودیها، تقدم هویت مذهبی بر دیگر هویتها) در تقابل جدی با سبک زندگی عرفی اکثریت ایرانیان است. حکومت با پاداش و تنبیه موفق شده سبک زندگی روحانیت در سالهای قبل از تشکیل جمهوری اسلامی را به سبک زندگی مدیران (تا حد یقهی آخوندی دیپلماتها) و دیوانسالاری دینی و نظامی تبدیل کند.
مدیران دولتی، سپاهیان و روحانیون و اعضای خانوادههای آنها (مجموعا حدود ۳ تا ۵ میلیون نفر) برای برخورداری از منافع و منابع کشور این سبک را در ظاهر رعایت می کنند. کسانی که منافعی در این نظام ندارند تا حدی که بتوانند با این سبک حتی در فضای عمومی فاصله می گیرند مگر در مواردی که عدم رعایت موجب تنبیه سخت باشد (نوشیدن الکل، غذا خوردن در فضای عمومی در ماه رمضان، یا بیحجابی در خیابان). به دلیل تمامیت خواهی مدام و یکپارچه رژیم، این گسل از دیرپاترین گسلها در ایران بوده است.
محروم - برخوردار
حدود ۱۵ میلیون نفر از جمعیت کشور زیر خط فقر مطلق و حدود دو سوم زیر خط فقر نسبی زندگی می کنند (با حداقل درآمد حدود ۸۰۰ هزار تومان و هزینه بیش از دو میلیون تومان برای خانوادههایی که اغلب نان آور دارند). این در حالی است که منابع کشور عمدتا در اختیار روحانیون و سپاهیانی است که در دو امپراطوری مالی رهبری و سپاه سهم عمده دارند. مدیران کشور و اعضای خانوادهی آنها از مجرای امتیازات و رانتها این منابع را میان خود تقسیم می کنند. در ایران ثروت از طریق کارآفرینی و ابداعات فنی به دست نمی آید. ثروت ناشی از درآمدهای نفتی و منابع عمومی (مثل زمینهای منابع طبیعی) و دست داشتن در صادرات و واردات است و هرکس و گروهی که به این منابع و فعالیتها دسترسی بیشتری داشته باشد طبعا برخوردار تر خواهد بود.
خودیغیر خودی
گسل خودیغیر خودی فقط یک گسل سیاسی نیست، بلکه گسلی سیاسی، ایدئولوژیک، جنسیتی و مذهبی است. در سمت خودی ترکیبی قرار می گیرد از شیعه/مرد/باورمند به ولی فقیه/پیوسته با نهادهای دیوانسالاری نظامی و مذهبی حکومت. در سمت غیر خودی همهی غیر شیعیان (اهل سنت، زرتشتیان، مسیحیان، یهودیان و بهاییان)، غیر باورمندان به جمهوری اسلامی و ولایت فقیه (اعم روحانیون سنت گرا و شیعیان مخالف حکومت دینی تا مسلمانان اسمی و غیر باورمند به شریعت مثل درویشان و صوفیه)، زنان (که حتی بخش مطیع آن شیطانی و اهل وسوسه تصور می شوند) و غیر ناهمجنسگرایان (همجنسگرایان زن و مرد، دو همجنسگرایان و ترا همجنسگرایان)، و افراد نا مرتبط با بسیج و حوزههای علمیه قرار می گیرند. خامنهای حساسیتی که در مورد بسیجیان و طلاب دارد در مورد هیچ قشری ندارد. بسیجیان و روحانیون بیشترین افرادی هستند که روزانه با خامنهای و بیت در تماس هستند. تبعیضهای حقوقی و ساختاری علیه زنان، اقلیتهای قومی و جنسیتی و مذهبی، دگر اندیشان و دگر باشان نتیجهی این شکاف است.
مرکز- حاشیه
فاصلهی مناطق مرزی و حاشیهای کشور با مناطق مرکزی از حیث توسعه یافتگی کاملا مشهود است. این فاصله فقط مختص سیستان و بلوچستان، کردستان و ایلام نیست بلکه استانهایی مثل خوزستان را که بر روی ثروت کشور زندگی می کنند در بر می گیرد. سرمایه گذاریها عمدتا در مناطق مرکزی کشور (تهران، اصفهان، کرمان، فارس) تمرکز دارند تا همهی استانها با توجه به ظرفیتای انها. کافی است به چند نقشهی بزرگراهها، خطوط آهن، کارخانهها و صنایع، نیروگاههای برق، و دیگر تاسیسات زیر بنایی نگاه کنید تا متوجه شوید که سرمایه گذاری و توسعه در کدام بخشها متمرکز بوده است.
دولت- ملت
در ایران شکافی عمیق میان حکومت و ملت وجود دارد و این شکاف در حال گسترش بوده است. مهمترین وجوه این شکاف عدم چرخش نخبگان در انتخابات آزاد و منصفانه و سالم، امتیازات ساختاری قشر حاکم، فساد گسترده و نهادینه به دلیل عدم شفافیت و خویشاوندسالاری، و اتلاف و ناکارآمدی به دلیل تقدم تعهد (به ولی فقیه) در برابر شایسته سالاری است. حکومت در ایران در خدمت عموم نیست تا مردم آن را از خود بدانند. مدیران دولتی مسابقهای سرسام آور برای تاراج منابع از طرق گوناگون (حقوقهای نجومی تا از آن خود سازی منابع عمومی تحت عنوان خصوصی سازی) دارند.
انتظارات- واقعیتها
گسلی که در سال ۱۳۵۷ میان انتظارات و فهم از واقعیتها در ذهن شهروندان ایرانی وجود داشت و یکی از دلایل سقوط رژیم پهلوی بود هنوز هم وجود دارد. مردم ایران علی رغم درآمد سرانهای کمتر از کشورهای پیرامون خود (ترکیه، بحرین، قطر، کویت، امارات متحده عربی، آذربایجان) و فقدان نقش غیر قابل صرف نظر در اقتصاد جهانی و منطقهای، کشور خود را یک قدرت بزرگ منطقهای یا جهانی می خواهند و انتظار یک زندگی با استانداردهای زندگی در کشورهای شمال اروپا را دارند. آنها همیشه کشور خود را با ایالات متحده و کانادا مقایسه می کنند در حالی که در اکثر شاخصهای فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی (مثل میزان کار روزانه و بهره وری) در میان ۲۰۰ کشور دنیا در ربع چهارم یا سوم قرار می گیرند. بخش قابل توجه مهاجرت ایرانیان به غرب مهاجرت اقتصادی و اجتماعی برای دست یابی به زندگی بهتر است و نه گریز از حکومت تمامیت خواه و اقتدارگرا. روحانیون تلاش بسیاری برای پایین آوردن این انتظارات کردهاند (توصیهی ائمه جمعه به خوردن اشکنه یا توصیهی خامنهای به اقتصاد مقاومتی) اما موفقیت چندانی نداشتهاند. مردم ایران نمی خواهند سرنوشت فلاکت بار خود تحت حکومت دینی و رسیدن منابع کشور به نائبان امام زمان به عنوان میراث الهی را پذیرا شوند.
وقوف حکومت به گسلها
گسلهای ذکر شده در مواردی بر هم افتادگی دارند اما هر یک این ظرفیت را دارند که در صورت کند شدن چاقوی سرکوب و فشل شدن ماشین ارعاب فعال شده و حاکمان را با چالش جدی مواجه سازند. جنبش سبز در سال ۱۳۸۸ که ماهها حکومت را به خود مشغول داشت و فشار بین المللی را بر آن افزود عمدتا بر شکاف حکومت و ملت در حوزهی انتخابات اتکا داشت. جنبش اصلاحات در دههی هفتاد عمدتا بر شکافهای خودی غیر خودی و سبک زندگی تمرکز داشت که علی رغم ایجاد برخی شکافها در حاکمیت موفقیت چندانی نداشت. جنبشهای کارگری، محیط زیست، دانشجویی و زنان در کشور بر یک یا چند کسل فوق اتکا دارند. علت توجه بسیار حکومت به ماشین سرکوب و نفی جدی و سرسختانهی ازادیها و حقوق افراد وقوف آن به این گسلهاست، در حالی که رهبران نظام آشکارا آنها را انکار می کنند.
سه گسل در حال فروریزی یا فروریخته شده
گسل شهری- روستایی با از میان رفتن روستاها در کشور (حدود ۳۰ هزار از ۶۰ هزار) در حال حل شدن به نفع شهری است. جمعیت شهری از حدود ۶۸ و ۷۰ درصد در سالهای ۸۵ و ۹۰ به حدود ۷۵ درصد در سال ۱۳۹۵ رسید. گسل اصولگرااصلاح طلب در دهههای هفتاد و هشتاد نیز با بیعت بخش قابل توجهی از اصلاح طلبان با خامنهای و رها کردن طرحها و برنامههای اصلاحی بعد از جنبش سبز دیگر بروز و نمودی ندارد. به همین علت پیشنهاد آشتی ملی خاتمی برای خامنهای بیمعناست. بخش محذوف اصلاح طلبان همانند نیروهای ملی و مذهبی جایی در قدرت نخواهند داشت و اسلامگرا بودن و مخالفت آنها با براندازی نظام چیزی را عوض نخواهد کرد. گسل سومی که در دههی هفتاد فعال بود گسل روشنفکران دینی و مذهبیون سنتگرا (باور به اسلام حداقلی و حداکثری) بود. این گسل با بسته شدن همهی نهادها و مجاری انتشار و تبلیغ آرای روشنفکران/نواندیشان/احیاگران دینی و خروج بخش قابل توجهی از آنها از کشور عملا فرو ریخته است.
-------------------------------------------------------------------------------------
* نظرات طرح شده در این یادداشت الزاماً بازتاب دیدگاه رادیو فردا نیست.