«جمهوری دمکراتیک خلق کره» (نام رسمی کره شمالی)، که بر پایه شاخصهای بین المللی در زمره فقیرترین کشورهای جهان است، ژاپن بسیار ثروتمند را در وحشت فرو می برد و ایالات متحده آمریکا، نیرومندترین قدرت اقتصادی و نظامی جهان را، به چالش میکشد.
این تناقض شگفت زاییده جنگ افزارهای هستهای و بالیستیک است که دستیابی به آنها، حتی برای کشوری با اقتصاد ضعیف و مردمانی مفلوک، یک حریم امنیتی کم و بیش محکم به وجود میآورد و نظام حاکمه آنرا به برخورداری از نوعی «بیمه عمر» امیدوار میکند.
سلسله سرخ
سلسله سلطنتی کمونیستی «کیم»، که از حدود هفت دهه پیش تا به امروز زمام قدرت حکومتی را در بخش شمالی شبه جزیره کره در دست دارد، به این جنگ افزارها دست یافته، هر چند که در مورد تواناییاش به استفاده تمام عیار کاربردی از این جنگ افزارها هنوز تردید هایی وجود دارد. با این حال مسلم به نظر میرسد که پیونگ یانگ به مرز یک قدرت برخوردار از نیروی موثر بازدارندگی بسیار نزدیک شده و، در این مرحله، بسیار بعید به نظر میرسد که مجازاتهای اقتصادی مصوب شورای امنیت سازمان ملل متحد و یا مجازاتهای اضافی از سوی آمریکا و متحدانش بتوانند این کشور را از رسیدن به هدف نهایی منصرف کنند.
در پایان جنگ جهانی دوم و شکست نظامی امپراتوری ژاپن، که از سال ۱۹۱۰ شبه جزیره کره را در اشغال خود داشت، این منطقه در طول مدار سی و هشت درجه به دو بخش جنوبی و شمالی تقسیم شد.
در سپتامبر ۱۹۴۸، شمال مدار سی و هشت درجه زیر حمایت اتحاد شوروی سابق به «جمهوری دمکراتیک خلق کره» (کره شمالی) بدل شد و در جنوب همان مدار، که در اشغال آمریکا بود، «جمهوری کره» (کره جنوبی) به وجود آمد.
در فاصله سالهای ۱۹۵۰ تا ۱۹۵۳، رژیم پیونگ یانگ با پشتیانی صدها هزار «داوطلب» چینی به منظور یکپارچه کردن دو کره زیر لوای کمونیسم به جنوب هجوم آورد، اما با مقاومت شدید آمریکا و متحدانش روبرو شد و سر انجام، در پی جنگ هایی مخوف و امضای آتش بس، دو بخش شبه جزیره کره در سال ۱۹۵۳ بدون کمترین تغییر ارضی بار دیگر در دو سوی مدار سی و هشت درجه تثبیت شدند.آتش بس میان دو بخش کره هرگز به یک قرار داد دایمی صلح بدل نشد و شمالیها و جنوبیها همچنان با انبوه اسلحه رو در روی هم صف کشیده اند.
از اواخر دهه ۱۹۵۰، رهبران نظامی کره جنوبی به این نتیجه رسیدند که چتر امنیت آمریکا برای تامین بقای آنها و کشورشان کافی نیست. تنها راه گریز از فرو افتادن در اردوگاه کمونیسم، از دیدگاه آنها، بر انگیختن یک اراده ملی در خدمت تامین توسعه اقتصادی بود. کره جنوبی به این راه گام گذاشت و یکی از معجزههای بزرگ اقتصادی را در تاریخ معاصر جهان رقم زد.
کره شمالی اما به راه دیگری افتاد و نظام سیاسی آن، برای تامین بقایش، «الگو»ی دیگری را برگزید. کیم ایل سونگ، که با کمک شوروی استالینی و در پی تصفیه هایی خونین در درون جنبش کمونیستی کره به قدرت رسید، کشورش را به یکی از بستهترین کشورهای جهان بدل کرد. او واضع دکترینی است به نام «جوچه» که می توان آنرا تسلط بر خویش، استقلال و حتی خود کفایی ترجمه کرد.
پسرش کیم جونگ ایل و نوهاش کیم جونگ اون، که بعد از او بر تخت کمونیسم موروثی تکیه زدند، به همان دکترین وفادار ماندند. این سه سلطان کمونیست در نظام حاکمه کره شمالی به خدایگانی بدل شده اند که «درخشانترین خورشیدهای آسیا و حتی جهان» لقب گرفته اند و کیش پرستش آنها بر مردمان تحمیل شده است.
کیم ایل سونگ، که با کمک شوروی استالینی و در پی تصفیه هایی خونین در درون جنبش کمونیستی کره به قدرت رسید، کشورش را به یکی از بستهترین کشورهای جهان بدل کرد. او واضع دکترینی است به نام «جوچه» که می توان آنرا تسلط بر خویش، استقلال و حتی خود کفایی ترجمه کرد. پسرش کیم جونگ ایل و نوهاش کیم جونگ اون، که بعد از او بر تخت کمونیسم موروثی تکیه زدند، به همان دکترین وفادار ماندند. این سه سلطان کمونیست در نظام حاکمه کره شمالی به خدایگانی بدل شده اند که «درخشانترین خورشیدهای آسیا و حتی جهان» لقب گرفته اند و کیش پرستش آنها بر مردمان تحمیل شده است.
آنچه این سه رهبر موروثی بر سر هموطنان خود آوردند، مخوف و شاید هم برای بخش بزرگی از افکار عمومی جهان باور نکردنی است. شعارهای رسمی این کشور از مردم می خواهند همانند کیم ایل سونگ، کیم جونگ و کیم جونگ اون «بیاندیشند، سخن بگویند و عمل کنند». در هیچ کجای جهان چشمان «برادر بزرگ» به اندازه کره شمالی مردمان را نمی پاید. زیر نظارت این چشمان همیشه بیدار، بسیاری از مردم کره شمالی از جهان بیخبرند و از ابزارهای اطلاع رسانی مدرن محرومند.
کابوس
با این همه حتی زیر فشار بدترین نوع توتالیتاریسم، سر انجام هستند وجدان هایی که نافرمانی میکنند و صدا هایی که از صدای رسمی دور میشوند. اینان به سرنوشتی شوم گرفتار میآیند، و نه تنها خود، بلکه افراد خانواده آنها (گاه تا سه نسل) در چنگ «عدالت توده ها» به مجازات میرسند. آنچه در زندانها و اردوگاههای «جمهوری دموکراتیک خلق کره» گذشته و هنوز هم میگذرد، در زمره سیاهترین تبهکاریهای سیاسی تاریخ معاصر جهان است.
شگفت آنکه در روزگار نخستین سلطان سلسله «کیم» (کیم ایل سونگ)، کم نبودند روشنفکران غربی که در ستایش او و نظامش کاغذ سیاه کردند و بخش بزرگی از افکارعمومی جهان را به پشتیبانی از جنایت سوق دادند.
ولی در ورای زندانها و اردوگاه مخوف، این کل اقتصاد کره شمالی است که زندگی را برای بیست و پنج میلیون نفر از جمعیت این کشور به کابوس بدل کرده است. فیلمهای تبلیغاتی نظام کمونیستی پیونگ یانگ، خیابانهای تمیز و زیبای پایتخت و ساختمانهای سر به فلک کشیده و متروهای مافوق مدرن را به افکار عمومی جهان نشان میدهند. ولی معدود ناظران خارجی که به درون این کشور راه یافته اند، دنیایی عقب مانده و بریده از جهان را توصیف میکنند.
بهترین راه شناخت واقعیت اقتصادی کره شمالی، مقایسه آن با کره جنوبی است. و این مقایسهای است بسیار پر معنا که در واقع نقش آزمایشگاه را برای علم اقتصاد بازی میکند : کشوری را با مردمانی متعلق به یک تاریخ و یک نژاد و یک فرهنگ به دو بخش تقسیم کنید و در هر بخش یک نظام اقتصادی را، که با بخش دیگر تفاوت بنیادی دارد، پیاده کنید. بعد از سه چهار دهه، دو بخش کشور مورد نظر و دستآوردهایشان را با هم مقایسه کنید.
بهترین راه شناخت واقعیت اقتصادی کره شمالی، مقایسه آن با کره جنوبی است. و این مقایسهای است بسیار پر معنا که در واقع نقش آزمایشگاه را برای علم اقتصاد بازی میکند : کشوری را با مردمانی متعلق به یک تاریخ و یک نژاد و یک فرهنگ به دو بخش تقسیم کنید و در هر بخش یک نظام اقتصادی را، که با بخش دیگر تفاوت بنیادی دارد، پیاده کنید. بعد از سه چهار دهه، دو بخش کشور مورد نظر و دستآوردهایشان را با هم مقایسه کنید.
شبه جزیره کره در تاریخ معاصر خود همین تجربه را از سر گذرانده است. بخش شمالی آن امروز در زمره فقیرترین کشورهای جهان است، حال آنکه بخش جنوبی در صف قدرتهای اوجگیرنده جهان با صادرات و تکنولوژی خود دنیا را شگفت زده کرده است. تولید ناخالص سرانه کره جنوبی امروز حدود ۲۷۰۰۰ دلار در سال است، حالی آنکه همین شاخص برای کره شمالی، بر حسب ارزیابیهای گوناگون، بین ۶۰۰ تا ۱۰۰۰ دلار در سال نوسان میکند. حتی اگر رقم بالا را در نظر بگیریم، هر شهروند جنوب به صورت متوسط بیست و هفت برابر ثروتمند تر از هر شهروند جنوب است. می توان گفت که کره شمالی در حال حاضر، از لحاظ سطح زندگی مردمانش، در سطح سالهای ۱۹۷۰ کره جنوبی قرار دارد.
«جمهوری دمکراتیک خلق کره»، یکی از آخرین دژهای مارکسیسم - لنینیسم ناب، در اوج بیتفاوتی جهانیان، دورههای سیاه قحطی را از سر گذرانده است، از جمله در سالهای ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰ میلادی. بر پایه ارزیابیهای ناظران بین المللی، حدود دو میلیون نفر از مردمان این کشور به دلیل این قحطیها جان باخته اند. در کره شمالی نیز همانند چین دوران مائو و یا کامبوج دوره پول پوت، در مواردی مردمان گرسنه به آدمخواری و حتی کشتن و خوردن فرزندان خود روی آورده اند. بدون دریافت کمکهای عظیم غذایی از کشورهای دیگر و به ویژه از کره جنوبی، گرسنگی در کره شمالی می توانست ابعاد بسیار مخوف تری داشته باشد. در آغاز سالهای دو هزار میلادی، کره شمال از بیشترین حجم کمکهای غذایی در سطح جهانی برخوردار شده است (بخشی از این کمکها به گرسنگان نرسیده و مستقیما به مراکز نظامی فرستاده شده).
قشرهای صاحب امتیاز مافیای حاکم بر کره شمالی طبعا از این همه مصیبت برکنار ماندند و گردی بر خاطرشان ننشست. آنها مغازههای ویژه خود را دارند با مرغوبترین فرآوردههای کشورهای «امپریالیستی». و هم اینان هستند که برای تداوم سلطه خود به بمب و موشک روی میآورند.
این جنگ افزارها مسلما سلطه مافیای سرخ را طولانی تر میکند، ولی در این که یک «بیمه عمر» ابدی باشند، جای تردید فراوان وجود دارد. نظام شوروی، با آنهمه بمب و موشک، سر انجام در زیر بار دروغ و ناکار آمدی فرو ریخت.
----------------------------------------------------------------------------
یادداشتها، آرا و نظرات نویسندگان خود را بیان میکنند و لزوماً بازتاب دیدگاهی از سوی رادیو فردا نیستند.