بازنشستگی آزادی است. نه تنها آزادی از کار روزانه؛ آزادی فکری هم است. فرد باز نشسته به شغل و محدودیتهای گذشتهاش به گونهای دیگر مینگرد و آماده بازگویی رازهای گذشته میشود.
کاخ سفید پر از آشوب
لئون پانهتا، وزیر دفاع باراک اوباما، هماکنون بازنشستهای است ۸۰ ساله. مجله آلمانی اشپیگل به سراغش رفته و با او به گفتوگو نشسته است. موضوع صحبت ایران است و ترامپ. این مصاحبه را باید همه کسانی که از خود میپرسند آیا جنگی در خواهد گرفت یا نه بخوانند. مصاحبه کوتاه است، ولی اشپیگل پرسشهای کلیدی دارد. عنوان مصاحبه هم این است: «پس در کاخ سفید همه چیز به هم ریخته است».
این تیتر مصاحبه را اشپیگل از یکی از پاسخهای پانهتا گرفته است؛ آنجا که اشپیگل از پانهتا میپرسد آیا میشود حرف ترامپ را باور کرد که گفته ۱۰ دقیقه پیش از شروع حمله به ایران فرمان توقف داد، چون در لحظه آخر آگاه شد که ۱۵۰ ایرانی کشته خواهند شد؟
پانهتا میگوید باورکردنی نیست، چرا که روند تصمیمگیری در کاخ سفید برای هر حملهای چنین است: برنامهریزان حمله پیشاپیش باید هم در مورد تعداد تلفات احتمالی دو طرف رئیسجمهور را آگاه کنند، و هم تا آنجا که ممکن است پیامدهای کوتاه و میانمدت را بر شمارند. در روز و یا شب تصمیمگیری در کاخ سفید مسئله فقط بر سر جزئیات حمله است. اگر در فاصله برنامهریزی و روز عملیات اتفاق ویژهای نیفتاده باشد، رئیسجمهور دستور حمله را صادر میکند. او باید از تعداد تلفات احتمالی پیشاپیش آگاه باشد. اگر چنین نباشد پس همه چیز در کاخ سفید به هم ریخته است. و همین جمله است که تیتر گفتوگو میشود.
درستی و یا نادرستی این گفته پانهتا موضوع این نوشته نیست.
جنگی ناخواسته ولی محتمل
اشپیگل از پانهتا میخواهد که بگوید آیا جنگی در راه است یا نه، و آمریکا چه زمانی وارد جنگ خواهد شد. پانهتا از خطر جنگ ناخواستهای میگوید که ممکن است هر زمان همه را گرفتار کند و از زمانی میگوید که آمریکا حتماً باید به ایران حمله کند. و آن هم به عقیده پانهتا زمانی است که ایران تنگه هرمز را ببندد و یا به سربازان آمریکایی در منطقه حمله کند. پانهتا میگوید که آمریکا باید همیشه برای حمله آماده باشد. از این روست که خواهان تقویت نیروهای آمریکا در منطقه است. این جمله از زبان یک نظامی دمکرات که اوباما را ستایش میکند، خود نشان از جایگاه ایران در میان دولتمردان آمریکایی دارد، چه جمهوریخواه و چه دمکرات.
در میان این همه حرفهای بحثانگیز، پانهتا جملهای هم دارد که دانستنش ضروری است. پانهتا میگوید اکثریت مردم آمریکا، حتی بیشترین هواداران ترامپ هم خواهان جنگ نیستنند. ولی معلوم نیست اینچنین بماند، به رفتار ایران بستگی دارد.
اینکه اکثریت مردم آمریکا جنگی نمیخواهند چیز تازهای نیست. این را دولتمردان ایرانی هم بارها گفتهاند. ولی همه میدانند و پانهتا هم به اشپیگل میگوید که این اکثریت آمریکایی ضد جنگ میتواند به یکباره پشتیبان جنگ شود چنانچه ایران رفتارش را تغییر دهد. و درست همین گزاره است که باید کمی بر آن تأمل کرد؛ این اکثریت ضد جنگ در آمریکا، نه به دلیل محبوبیت ایران در افکار عمومی آنجاست و نه نتیجه کوشش تبلیغاتی و یا لابیگری ایران در آمریکا. این اکثریت ناشی از تجربه خود آمریکاییها از جنگهای بیفایده در عراق و افغانستان است. ولی این اکثریت همانطور که پانهتا گفته است به سرعت تغییرپذیر است.
آیا دولتمردان ایرانی در پی این هستند که با رفتار خود این اکثریت ضد جنگ در آمریکا را همچنان ضد جنگ نگه دارند؟
چرا غنیسازی؟ ظریف هم به دنبال بمب است؟
پاسخ به این پرسش با هزاران افسوس منفی است. نمونه آخرش هم تصمیم ایران برای گذشتن از مرز ۳۰۰ کیلوگرمی است که برجام برای اورانیوم غنیشده تعیین کرده بود.
آدمی از خود میپرسد که دستاورد این تصمیم چیست و اگر اروپاییها نتوانند به خواستههای ایران پاسخ دهند، ایران تا کجا میخواهد برود. از محمدجواد ظریف که گویا معتدل، جهاندیده و با تجربه است و نه از زبان خامنهای شنیدهایم که قدم بعدی ایران تولید بیشتر آب سنگین در اراک و قدم پس از آن هم غنیسازی تا ۲۶ درصد است، که راه را تا غنیسازی ۹۰ درصد و بعد ساخت بمب اتمی بسی کوتاه میکند.
اینها را وزیر خارجهای گفته است که بر خلاف خامنهای جهان خارج را خوب میشناسد. واکنش اروپا و آمریکا هم روشن بود. ترامپ تهدید کرد که ایران با آتش بازی نکند، وزیر خارجه بریتانیا گفت که ایران با غنیسازی به دنبال باجگیری است و رئیسجمهور فرانسه هم هشدار داد که ایران با این تصمیم عملاً از برجام بیرون رفته و راه را برای هر نوع سازشی خواهد بست.
ارزیابی هر یک از این سخنان به درازا میکشد.
گیریم که همه این تهدیدهای آمریکا و اروپا سخنان پوچ و گذرایی بیش نیستند. ولی به هر حال پرسشی از آقای ظریف باقی میماند: اگر اروپا و آمریکا نخواهند و یا نتوانند به خواستههای ایران پاسخ مثبت دهند، قدم بعدی ایران کدام است؟ گیریم که اروپا و آمریکا ایران را به بازی گرفتهاند و ایران گزینهای ندارد جز اینکه بر خواستههای خود پافشاری کند و ناگزیر راه خود را همچنان بپیماید. ولی تا کجا؟ تا ساخت بمب اتمی؟ پس تکلیف فتوای خامنهای چه میشود که بمب را حرام کرده است؟ این دوگانگی در رفتار و گفتار دولتمردان ایرانی چنان آشکار است که نیازی به گمانهزنیهای زیادی ندارد.
نتانیاهو، استاد تبلیغات
شگفتآور نیست که نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، که خود استاد دوگانگی و عوامفریبی است یک روز پس از اینکه ایران اعلام کرد که اورانیوم غنیشدهاش از مرز ۳۰۰ کیلوگرم گذشته، در تلآویو روزنامهنگاران خارجی را گرد آورد و یکبار دیگر گفت که ایران از روز اول به دنبال بمب اتمی بوده است.
ساعاتی بعد از این کنفرانس خبری، یوسی کوهن، رئیس موساد گفت که دو زن و چهار مرد اسرائیلی که عملیات ربودن اطلاعات محرمانه و آرشیوی هستهای ایران را هدایت کردند، جایزه دریافت میکنند. گویی فضای تبلیغاتی در تهران و تلآویو به خوبی هماهنگ شده بود.
روزنامه جروزالم پست هم نوشت: «در فیلمهای جیمز باند یک نفر دنیا را نجات میدهد. در دنیای واقعی بسیاری از عاملان موساد، کارشناسان فنی، مهندسان، متخصصان سایبری و عملیاتی همکاری کردند تا دروغهای رهبران ایران را فاش کنند و ثابت کنند که ایران همچنان به دنبال سلاح هستهای است.
پرسشی بنیادین از ظریف
گفتههای رئیس موساد و نخستوزیر اسراییل آمیختهای از تبلیغات و واقعیتند. ولی با این همه این پرسش از ظریف همچنان به جای خود باقی است؛ اگر بمب حرام است، رابطه غنیسازی و فشار دیپلماتیک در کجاست. اگر بمبی در کار نیست، قرار است غنیسازی و آب سنگین به چه کار آیند و فشار دیپلماتیک را باید در کجا جست؟
راستش این است که برنامه اتمی ایران از آغاز با این تناقض همزاد بوده است. به همین دلیل جهان غرب هیچگاه از صلحآمیز بودن برنامه اتمی جمهوری اسلامی قانع نشد. و سیاست این روزهای محمد جواد ظریف تأییدی بر این باور است.