مذاکره نخواهد شد! اگر نمیشود پس چه میشود؟ برای این پرسش متفکران نظام پاسخی ترسناک دارند.
روزنامه جوان «جدی و خواندنی» است. خواندن این روزنامه در این روزهای سرنوشتساز لازم است، چون روزنامه جوان با سپاه پاسداران و نیرومندترین گروههای سیاستگذار در ایران پیوندی تنگاتنگ دارد.
معقول و منطقی
جوان بر خلاف کیهان، فارس، وطن امروز و یا تسنیم میکوشد که چندان تبلیغاتی نباشد. بویژه در سرمقالههایش که چیدمان گزارهها در نگاه اول معقول به نظر میآید. نوشتهها دارای انسجام و منطق درونیاند. در بهکارگیری واژههای مغلق عربی زیادهروی نمیکند. زبان سردبیر جوان کمتر شعاری است. سرمقالههایش بیشتر به جزوههای آموزشی برای هوادارن درسخوانده و دانشگاهی نظام میمانند.
سردبیر و صاحب امتیاز جوان، عبدالله گنجی است که همچون دیگر قدرتمداران جمهوری اسلامی حضوری چشمگیر در سپهر سیاسی ایران دارد. استاد دانشگاه است و با منتقدان آشنای نظام چون صادق زیباکلام به مناظره مینشنید تا همگان بدانند که جمهوری اسلامی کم نمیآورد و همواره در پی «خلع سلاح منطقی» مخالفان نظام است.
با این پیش درآمد، اگر آخرین سرمقاله گنجی را واقعاً جدی بگیریم، که باید چنین کنیم، آنگاه به جد باید نگران هستی کشوری به نام ایران باشیم.
دنیای یک سردبیر با نفوذ
عنوان نوشته گنجی چنین است:
«الگوی چهارگانه آمریکا با دیگران»
پیشدرآمد مقاله هم مثل همیشه معقول و منطقی است :
»برای حل مسائل ایران و امریکا اندیشمندان و تحلیلگران داخلی و خارجی روشها و راهکارهای مختلفی را ارائه میکنند. عمده این راهکارها مبتنی بر نظریههای روابط بینالملل، انتخاب عقلایی یا تجربیات و الگوهای به وجود آمده در روابط بین قدرتها در دوران معاصر است. میزان قدرت مادی، نظامی و اقتصادی توسط بسیاری از تحلیلگران به عنوان اساس تنظیم روابط بین دول شناخته میشود که سهلگیری و سختگیری را با آن توجیه میکنند.
اما اختلاف ایران و امریکا بر سر تصاحب قدرت مادی در جهان نیست. حداقل ایران چنین نمیاندیشد که باید منافع مادی امریکا از آن ما شود و...، بلکه اختلاف ایران و امریکا از دو دستگاه جهانبینی نشئت میگیرد. به همین دلیل معتقد هستیم که مشکلات ایران و امریکا بر سر «حدود» یا چند مسئله نیست، بلکه بر سر ماهیت و «وجود» انقلاب اسلامی است و ماحصل رفتار غرب در برجام نیز ثابت کرد که مسئله بر سر حدود نیست».
مقدمهای معقول که میتواند تراوش قلمی یک مخالف سرسخت جمهوری اسلامی هم باشد. پس از این مقدمه گنجی همانطور که در عنوان مقاله قولش را داده به چهار الگوی رفتار آمریکا میپردازد:
سقوط قذافی و صدام حاصل مذاکره بود
الگوی اول گنجی عراق و لیبی است. در اینجا او همان استدلال مرسوم در جمهوری اسلامی را به کار میگیرد که سرنگونی قذافی و صدام محصول سادهلوحیشان بود که اول با آمریکا مذاکره کردند، و بعد از اینکه خلع سلاح شدند، آمریکا توانست سرنگونشان کند. گنجی مینویسد:
«[این الگو] الگوی ذیقیمت و هوشمندساز برای نخبگان ایرانی است. اهمیت این مدل در آن است که پس از مذاکره و کسب رضایت امریکا و خاطرجمعی غرب از عدم قدرت کشور مربوطه، موعد رفاه و گشایش فرا نرسید، بلکه اطمینان امریکا برای حذف کمدردسرتر طرف فراهم شد. صدام و قذافی زمانی به پروسه حذف سپرده شدند که امریکا از نبود سلاحهای نامتعارف آنان مطمئن شد».
این گزاره جای بحث و مجادله فراوان دارد که مثلاً آیا قذافی واقعاً توسط آمریکا سرنگون شد؟ با بهار عربی و نقش مردم چه باید کرد؟ آیا آمریکا، این قدرت اتمی با بزرگترین و نیرومندترین ارتش جهان، اگر میخواست با حملهای قذافی را سرنگون کند از سلاحهای قذافی که نمیدانیم چه بودند، بیم داشت؟
در مورد صدام هم که همه میدانیم که صدام نه مذاکرهای برای خلع سلاح داشت و نه وجود سلاحهای کشتار جمعی در عراق که بهانه جنگ بوش در عراق بود حقیقت داشت. با کتابهایی که درباره جنگ عراق نوشته شده میتوان یک کتابخانه بزرگ را انباشت؛ و در هیچکدام از این هزاران کتاب، از تز عبدالله گنجی خبری نیست که صدام اول مذاکره کرد و بعد سرنگون شد.
بیش از این به این تز نمیپردارزیم چرا که موضوع ما نیست.
مصر و پاکستان هم الگو نیستند
الگوی دوم گنجی مصر و پاکستان است و از خواننده میپرسد:
«اگر در ۴۰ سال گذشته رابطهای بدون تنش با امریکا داشتیم، امروز مرزهای توسعه را جلوتر برده بودیم و وضع اقتصادی و رفاهی بهتری داشتیم. دو کشور مذکور در همه دوران ۴۰ ساله پرتنش ما و امریکا، مشغول اخذ کمکهای بلاعوض از امریکا بودهاند و به دلایل متعدد همپیمان امریکا شدند. آیا میتوان ادعا کرد که مصر و پاکستانِ همپیمان امریکا امروز از ایران توسعه یافتهترند؟ آیا اقتصاد و رفاه در مصر و پاکستان به دلیل همسویی و همپیمانی و کوتاه آمدن در مقابل امریکا بهتر از ایران است؟ مثال این دو کشور از آن جهت برای ما مهم است که ویژگیهای ژئوپلتیکی و فرهنگی و جمعیتی مشابه ایران دارند و مثالآوری از آن موجهتر از دیگر همپیمانان امریکاست.»
باز تحلیلی با هزاران اما و اگر. اگر ایران در این چهل سال گذشته با آمریکا همان دوستی مصر وپاکستان را داشت که دیگر جمهوری اسلامی نبود، روزنامه جوان هم در کار نبود، همان ادامه رژیم شاهنشاهی بود و اینکه عبدالله گنجی در این رژیم چهکاره بود پرسش بدی نیست، ولی موضوع ما نیست. از مقایسه امکانات بالقوه و بالفعل ایران با مصر و پاکستان در میگذریم. بویژه ایرانی که اگر در آن انقلاب اسلامی رخ نداده بود این هم موضوع این مقاله نیست.
کوبا و کره هم الگو نیستند
الگوی سومی که گنجی از ما میخواهد بدان بیندیشیم الگوی کره و کوباست. در یک کلام حرف گنجی این است که کوبا و کره هم از گفتوگویشان با آمریکا بهرهای نبردند و سرانجام فهمیدند که «مذاکره امریکا با آنان به مثابه دستور ارباب –رعیتی است و قرار نیست امریکا در قبال مطالباتش امتیازی بدهد. امریکا در جادهای یک طرفه حرکت میکند و هیچ انعطاف و امتیازی تاکنون به کره و کوبا نداده است و هیچ چشمانداز مشخصی نیز وجود ندارد».
این سخن هم نابجاست و هم جای بحث زیاد دارد و شکافتنش به درازا میکشد. مقایسه کوبا و کره کمونیستی و یا سوسیالستی که هستیشان حاصل جنگهای گرم و سرد هفتاد سال گذشتهاند با ایران شیعی انقلابی نه ممکن است و نه راهگشا. ملاها این گونه شبیهسازیها را قیاس معالفارق مینامند. رهبران کره و کوبا آن قدر اعتمادبهنفس دارند که با رئیسجمهور آمریکا بنشینند، عکس بگیرند و گفتوگو کنند و اگر هم به جایی نرسیدند، رسمأ اعلام کنند. نه اینکه از ترس برخورد ناگهانی با رئیسجمهور آمریکا، مجبور شوند خود را در توالت پنهان کنند.
و سرانجام عربستان «گوش بفرمان»
میماند الگوی چهارم: «عربستان و رابطهاش با آمریکا» که دیگر لازم نیست دربارهاش قلم فرسایی کرد. میدانیم که نگاه جمهوری اسلامی به حاکمان عربستان همچون نگاهی است به عروسکهای خیمه شببازی، گویی حاکمان عربستان مرغان دستآموزی هستند که به ساز آمریکا میرقصند. البته این حرفها را در تبلیغات میگویند ولی در عمل آرزو دارند که با عربستان رابطه دوستانه داشته باشند. کم نیستند دولتمردانی که افسوس روزهای را میخورند که هاشمی رفسنجانی توانسته بود با حاکمان عربستان بخصوص ملک عبدالله پادشاه وقت رابطهای دوستانه بر پا کند.
تنها یک راه میماند: نیستی
به هر حال گنجی پس از باز شمردن چهار الگویی که ممکن است کشوری با آمریکا داشته باشد به الگوی ایران میرسد:
«چهار الگوی ذکرشده هیچ یک نمیتواند مدل جمهوری اسلامی در مواجهه با امریکا و غرب باشد، چراکه هیمنه و جایگاه دینی-تاریخی ایران اجازه عزتکشی را نمیدهد. راه همان است که امام فرمود. در این ایستادن حذف هم پیروزی است و داستان کربلا الگوی این سبک است.»
یک بار دیگر باید این جمله را باید به دقت خواند و اندکی بدان اندیشید. این سخنان آدمی است که او را باید جدی گرفت؛ استاد دانشگاه، سردبیر روزنامهای مهم و رئیس دستگاه تبلیغاتی عظیمی در جمهوری اسلامی که در سیاست خارجی جمهوری ایران حتماً حرفی برای گفتن دارد. عبدالله گنجی برای کسی مینویسد که در جمهوری اسلامی زندگی میکند و میاندیشد. خواننده گنجی حتماً آموزگار، دانشجو، سپاهی یا مبلغی است که هوادار جمهوری اسلامی است و به جد درگیر مسائل سیاسی روز. خواننده گنجی حرفهای «ضد انقلاب» را نمیپذیرد ولی در عین حال در پی پاسخی برای این پرسش است که ما چرا نباید با آمریکا به گفتوگو بنشینیم.
ظریف هم چنین میاندیشد؟
گنجی مقدمه و مؤخره را ماهرانه میچیند. صغری کبریهایش همه قابل فهم و تأییدند، هم برای مغزهای معمولی و هم برای آنان که در ارکان متوسط و بالای جمهوری اسلامی مشغولند و حتی برای خیلی از اصلاحطلبان. شاید محمدجواد ظریف هم دنیا را مثل گنجی میبیند و برای رابطه با آمریکا همین چهار الگو را میشناسد. شاید او هم دست آخر به کربلا میرسد و به این نتیجهگیری عبدالله گنجی که در ایستادن، حذف هم پیروزی است؛ همان داستان الگوی کربلا. یعنی نابودی هم پیروزی است. آنچه میماند الگوی کربلاست. شوربختی ما آنجاست که محمدجواد ظریف همچون عبدالله گنجی و دیگر شیعیان معتقد، حسین بن علی را پیروز تاریخ میداند. و این الگوی سیاست است.
از این رو است که عبدالله گنجی از خوانندگانش که کادرهای متوسط و بالای جمهوری اسلامیاند میخواهد که از ظریف بخواهند که به یاد حسین باشد و مقالهاش را با این سفارش به پایان میبرد.
«نیروهای مؤمن به انقلاب اسلامی باید فراتر از کلمه لغزنده و تحریککننده «مذاکره» به محتوای مذاکره با امریکا ورود و آن را برای مردم تبیین کنند و الگوهای چهارگانه ذکر شده در این وجیزه را همچون آینهای تمامنما برای ملتی که میخواهد مستقل و آزاد زندگی کند، بازگو کنند و از پذیرش هزینههای چنین رویکردی نباید طفره رفت.»
سرانجام شعار «جنگ، جنگ تا رفع فتنه در عالم» جام زهر بود، ولی این بار گنجی نه خود را که سرزمین ایران را به کربلای موعود میبرد.