فوتبال عامل وصل است یا جدایی؟ سه رویداد و موضعگیری در روزهای اخیر پاسخهای متفاوتی به این سؤال میدهند. برای دانشآموزان گرفتارآمده در غار تایلند فوتبال عامل وصل است و غلبه بر شرایط غیرقابل تصوری که پیدا کردهاند. فدراسیون فوتبال سوئیس و علی مطهری اما با مواضع خود از فوتبال جدایی و مرزکشی را طلب میکنند.
بودن تفریحی آدمها با هم، معمولاً تا زمان معینی بیچالش و روان و لذتبخش پیش میرود. وقتی که سفر یا اقدام مشترک تفریحی و سرگرمی به زیست کمی طولانیمدتتر در فضاهای مشترک بیانجامد خصوصیات و عادات و علائق فردی انسانها هم تبارز بیشتری مییابند و بعضاً با هم اصطاک پیدا میکنند. ولی آیا این امر میتواند در مورد دانشآموزان تایلندی که این روزها ناخواسته در غاری گرفتار شدهاند هم مصداق داشته باشد.
زمانی که ما با عدهای دیگر، حتی آشنا، در آسانسور، یعنی یک فضای تنگ هستیم احساس چندان راحتی نیست و هر لحظه منتظریم که آسانسور به مقصد برسد و خارج شویم. دانشآموزان تایلندی حالا بیش از دو هفته است که در چنین وضعیتی گیر آمدهاند و منتظر بازشدن در آسانسور (غار) هستند تا به نجات خویش برسند. منتهی سرنوشت مشترک، ترس از شرایطی که هستی همه آنها را تهدید میکند و احساس امنیت بیشتر به هنگام با همبودگی، در درون آن غار احتمالاً بر عادات و خصوصیات و مقتضیات فردی و شخصی دانشآموزان غلبه بیشتری دارد.
اصولاً اینکه دانشآموزان گرفتارشده تایلندی توانستهاند این مدت را دوام بیاورند و همچنان از وضعیت جسمی و روانی نسبتاً خوبی برخوردارند، شاید به همبستگی و همحسی و اقدام مشترک آنها برمیگردد. این همبستگی و همراهی در وجهی قابل اعتنا میتواند به این برگردد که آنها عضو یک تیم فوتبال هستند و از مدتها پیش کار جمعی و سازمانیافته را با هم تجربه کردهاند. و شانس دیگر این دانشآموزان هم این است که مربی تیم فوتبالشان هم در غار همراه آنهاست و تبعاً آنجا هم هدایت گروه را به عهده دارد و این خود مانعی بوده که دانشآموزان بر سر سرپرستی گروه و این که حرف چه کسی پیش برود به اصطکاک با هم بیفتند.
دانشآموزان از غار که در بیایند هم باید کابوس آن حضور در غار و بیم تعلیق در میان مرگ و زندگی را پشت سر بگذارند و هم از تجارب بکر زندگی مشترک در آن شرایط و نقش تسهیلگر علاقه و اقدام مشترکشان یعنی فوتبال در غلبه بر آن شرایط دشوار و پراضطرار تعریف کنند.
عامل فصل؟
اگر فوتبال در غار به عامل همبستگی بدل شده، در روی زمین و در شرایط عادی بعضاً به تنش و تناقضهایی راه برده که لزوماً با آن همبستگی و نزدیککردن انسانها و ملتها همسو نیست.
آلکس میشر، دبیر فدراسیون فوتبال سوئیس پس از حذف این تیم از بازیهای جام جهانی در روسیه گفته است باید بازیکن تیم ملی صرفاً یک تابعیتی باشد، تا هم با جان و دل بیشتری برای کشورش در زمین فوتبال توپ بزند و هم وقتی که حرفهای شد قصد پیوستن به تیم کشور خاستگاه خود یا اجدادش را نکند.
پس پشت بحثی که میشر به راه انداخته میتواند برخی رفتارهای سیاسی بازیکنان آلبانیاییتبار تیم سوئیس به نفع کشور خاستگاهشان و به ویژه اقدام آنها در بازی با صربستان و حواشی ناشی از آن باشد.
سه بازیکن تیم سوئیس در بازی در برابر صربستان، آلبانیاییتبار و از منطقه کوسوو بودند. ژوردان شقیری پیش از جام جهانی عکسی در اینستاگرام منتشر کرد که کفشهایش در جام جهانی روسیه را نشان میداد. روی کفش پای چپ، پرچم سوئیس و روی کفش پای راست، پرچم کوسوو نقش بسته بود.
شقیری در دقیقه ۹۰ بازی در برابر صربستان وقتی که با گل خود پیروزی سوئیس را قطعی کرد به سوی هواداران رفت و با دو دستش، پرواز عقاب را نشان داد، نمادی که متعلق به پرچم آلبانی است و گرانیت ژاکا، دیگر بازیکن آلبانیاییتبار تیم سوئیس که گل اول را به صربستان زد نیز آن را انجام داده بود. فیفا این اقدام دو بازیکن را سیاسی و مغایر با روح بازیها دانسته و مقرر کرده است که هر دوی آنها جریمهای معادل ۸۶۸۰ یورو بپردازند. مربی تیم هم به خاطر همراهی و تأیید این اقدام باید ۴۳۴۰ یورو جریمه بپردازد.
با این همه، در واقعیت امر نه بازیکنان دو تابعیتی در تیم ملی سوئیس بازیشان از شور و جد و جهد لازم عاری بود و نه پیوستن بازیکنان دو تابعیتی این تیم به تیمهای کشور زادگاه خود یا والدینشان امری رایج بوده است. خود میشر هم با این ادعا از در مخالفت درآمده که حواشی سیاسی بازی با صربستان در تمرکز تیم سوئیس بر بازیهای بعدی اختلال ایجاد کرده است، ولی این ماجرا را عامل دیگری برای طرح نظرش در مورد لزوم یک تابعیتی بودن بازیکنهای تیم ملی دانسته است.
او تأکید کرده که تیم ملی باید برای تربیت بازیکنان آتی خود از میان جوانانی دست به انتخاب بزند که صرفاً یک تابعیتی باشند. نگرانی میشر از جمله این است: فرض کنیم که در دور آتی بازیهای جام جهانی تیمهای کوسوو یا بوسنی یا برخی کشورهای آفریقایی هم حاضر باشند. از کجا معلوم که بازیکن دو تابعیتی ما برای حضور در تیم ملی زادگاهش تصمیم نگیرد.
حرفها و ایدههای میشر بحثهای داغی را در صحنه سیاسی و ورزشی سوئیس دامن زده است. احزاب راست سوئیس عمدتاً از ایدههای او استقبال کردهاند و فوتبال را همانند ارتش دانستهاند که سرباز خارجیتبار هم باید با جان و دل فقط در خدمت سوئیس باشد.
منتقدان میشر ولی به یاد آوردهاند که اگر تیم سوئیس قادر به رقابت در بازیهای بینالمللی است از جمله به دلیل بهرهگیری از شهروندان دو تابعیتی خود است. آنها حضور سوئیس در مراحل مختلف بازیهای جامهای اروپا و جامهای جهانی از ۲۰۰۴ به این سو را بدون این بهرهگیری تقریباً ناممکن ارزیابی میکنند.
منتقدان همچنین با آمار و ارقام نشان دادهاند که شمار بازیکنان دو تابعیتی سوئیس که به تیمهای کشورهای خواستگاهشان پیوسته باشند، در قیاس با آنها که در تیمهای سوئیس ماندهاند، چندان قابل ملاحظه نیست.
«بسکتبالیستهای سیاهپوست به اندازه کافی آمریکایی هستند؟»
یکی از شدیدترین اتنقادهای سیاسی از ایده میشر را کارادو پاردینی، عضو شورای فدرال سوئیس مطرح کرده است. پارادینی حرفها و ایدههای میشر را سرپوشی بر ناکارایی آنها در آمادهسازی بهتر تیم سوئیس برای ارتقا به مراحل بعدی بازیهای روسیه میداند.
او بر خلاف میشر، جذب جوانان خارجیتبار در تیمهای ورزشی را یکی از محملهای قوی برای جذب این جوانان و همسن و سالانشان در جامعه سوئیس خوانده و میشر را متهم کرده که میخواهد این راهکار را نابود سازد. به گفته این عضو سوسیال دمکرات شورای فدرال (دولت) سوئیس، در دهه ۱۹۶۰ در آمریکا هم این بحث جاری بود که آیا بسکتبالیستهای سیاهپوست، آمریکایی واقعی هستند یا نه و «آقای میشر حالا استدلالی شبیه سفیدپوستان ایالات جنوبی آمریکا در آن بحثها را به میان کشیده است».
نمایندگان حزب لیبرال راهکاری را پیشنهاد کردهاند که از نظر خودشان «پراگماتیستی» و قابل اجراست، به این معنا که بازیکن دو تابعیتی سوئیس زمانی که رقابت با تیم زادگاه او باشد، باید روی نیکمت رزرو بنشیند و هم اگر زمانی خواست به تیم زادگاهش بپیوندد باید مجموعه هزینهای که برای تربیت و آموزش ورزشی او شده را پس دهد.
این ایده آخری در خود فدراسیون فوتبال سوئیس هم از مدتها پیش مورد بحث بوده، به این معنا که بندی در قرارداد با جوانان فوتبالیست دوتابعیتی آورده شود که زمانی که کار احیاناً به بازی در تیم ملی کشید، صرفاً برای تیم سوئیس توپ بزنند و در صورت پیوستن به تیم زادگاهشان هزینهای نزدیک به سی هزار یورو را که خرج آموزش آنها شده پس دهند.
منتهی به لحاظ حقوقی در سوئیس آوردن چنین بندی در قراردادها مجاز نیست و به لحاظ قضایی هم نمیتوان پی آن را گرفت. این نیز هست که شمار خارجیتباران در تیمهای فوتبال سوئیس به اندازهای است که چنین فرمولهایی نوعی از تبعیض و مانعی در برابر جذب بهتر آنها در جامعه سوئیس تلقی میشود.
تازهترین آمارها نشان میدهد که از یک هزار و ۴۴۰ باشگاه یا انجمن فوتبال در سراسر سوئیس تنها ۶۴ باشگاه بدون اعضایی فاقد ریشههای خارجی هستند. به عبارت دیگر، از ۲۸۳ هزار عضو این انجمنها بیش از نیمی یا خود در خارج از سوئیس به دنیا آمدهاند یا والدینی غیرسوئیسی دارند.
القصه، انتقادها و اعتراضها، از جمله از سوی خود بازیکنان دو تابعیتی فعلاً به آنجا انجامیده که فدراسیون فوتبال سوئیس در بیانیهای از برداشتهای غلط از حرفهای میشر سخن بگوید و بدون آن که نگرانی او را نفی کند، تأکید را بر یافتن ایدههایی بگذارد که به جذب خارجیها در جامعه سوئیس هم ضربه نزند.
فوتبال و دمیدن در ساز «استکبارستیزی»
در گرماگرم بحث در سوئیس درباره تابعیت فوتبالیستهای تیم ملی، علی مطهری از زاویه مقابل به مسئله تابعیت فوتبالیستها وارد شده است. او در اینستاگرام خود موضعی به ظاهر ضداستعماری و مخالف تبعیض گرفته و نوشته است: «در میان تیمهای شرکتکننده در جام جهانی فوتبال تیمهایی را میبینیم که از بازیکنانی با ملیت دیگر استفاده میکنند؛ به این بهانه که تابعیت آن کشور را دارند. مثلاً تیم فرانسه که در آن تعداد قابل توجهی از ملیتهای آفریقایی حضور دارند. در واقع تیم ملی فرانسه نیست بلکه تیم فرانسه و مستعمرات آفریقایی سابق اوست. این مطلب را با شدت کمتری میتوان درباره تیمهای آلمان و بلژیک نیز صادق دانست... فیفا باید این نقص و بیعدالتی را بر طرف کند به طوری که تیم ملی هر کشوری فقط از همان ملیت تشکیل شده باشد و حتی شامل بازیکنان دو رگه نیز نباشد».
منتقدان در خود ایران هم بنیانهای لرزان نظر مطهری را به خوبی نشان دادهاند. و به سختی هم میتوان تصور کرد که خود بازیکنان دو تابعیتی یا خارجیتبار تیمهای اروپایی که اغلب به خاطر زندگی در همین کشورهای اروپایی استعدادشان کشف و شکوفا شده با «دغدغه» و توصیه مطهری همدلی نشان دهند.
یکی از منتقدان نظر مطهری در سایت عصر ا یران، از جمله نوشته است: «کشورهای آفریقایی مانند نیجریه، سنگال، کامرون و ... بازیکنان بزرگی در اختیار دارند که هر کدام از آنها در تیمهای باشگاهی خود (در اروپا) ستاره هستند اما تیمهای ملی آنها نمیتوانند به افتخار بزرگی برسند چون زیرساختهایی برای پیشرفت ندارند. فوتبال مانند جهان به سود کشورهایی است که در مسیر توسعه هستند». و نهایتاً هم این منتقد به یاد آورده است که «فوتبال به دوستی ملتها کمک کرده است.امروز مردم جهان در دنیای پر از نفرت به واسطه جام جهانی به هم نزدیک شدهاند و در صلح و آرامش از فصل فوتبال لذت میبرند. بهتر است سعی نکنیم با نگاههای ایدئولوژیک این لذت را از بین ببریم».
در مجموع این تلقی وجود دارد که چه برخی از دستاندرکاران فوتبال در اروپا و چه علی مطهریها در ایران هنوز به جنبه انسانی و مثبت شناور شدن مرزهای ملی و جابهجایی خواسته یا ناخواسته انسانها، از جمله در ورزش، نرسیدهاند و تعصبات ناسیونالیستی یا «استکبارستیزی» و دشمنی با غرب همچنان نقش عمدهای در رویکردها و تحلیلهای آنها بازی میکند.