نه به مذاکره؛ اقتدار یا هراس؟

هم‌زمان با رسیدن ارزش هر یک یورو به ١٠ هزار تومان در ایران، و درحالی‌که قیمت هر سکه طلا از سه میلیون تومان نیز گذشته، رهبر جمهوری اسلامی اعلام کرد: «تصور حل مشکلات از راه مذاکره یا رابطه با آمریکا خطایی واضح است. مذاکره با آمریکا هیچ فایده‌ای ندارد.»

اظهارنظر اخیر آیت‌الله خامنه‌ای به‌گونه‌ای قابل پیش‌بینی بر تنور اقتصاد بحران‌زده و زیر تحریم و تهدید ایران دمید؛ بهای سکه‌ طلا به مرز سه میلیون و ٢٠٠ هزار تومان رسید.

رأس هرم نظام سیاسی در دیدار سفیران، کارداران و مسئولان وزارت امور خارجه، کوشید که بار دیگر و در فضای سیاسی جاری، «تصور حل مشکلات کشور با مذاکره یا رابطه با آمریکا» را به‌مثابه «خطایی واضح» مورد نقد و نفی قرار دهد.

اظهارنظر جدید رهبر جمهوری اسلامی، از یک‌سو نشانه‌ای جدید برای شکاف فاحش میان رویکرد و سیاست خارجی مطلوب هسته اصلی قدرت در ایران با نگاه و خواست اکثریت جامعه است؛ و از سوی دیگر، شاهدی تازه برای این‌که حتی بدنه دستگاه دیپلماسی نیز ناگزیر به «توجیه» در این موضوع هستند، و تمکین از رأی و ارزیابی شخص اول نظام.

به‌شکلی قابل حدس، کانون مرکزی قدرت به اتکای منابع سخت‌افزاری دراختیار، همچنان پروژه‌ها و سوگیری‌های سیاسی ـ ایدئولوژیک خود را به نظر اکثریت ایرانیان تحمیل می‌کند.

بدیهی است که این ملاحظه، مستقل از داوری درباره تأثیر منفی فشارهای اقتصادی و تحریم‌های ایالات متحده علیه ایران، به‌ویژه پس از تصمیم غریب ترامپ و خروج آمریکا از برجام است.

اقتدار یا عدم‌اقتدار؟

حاکمان در جمهوری اسلامی (به‌ویژه شخص اول نظام و جریان امنیتی ـ نظامی همسو و گرداگرد وی) از مذاکره با ایالات متحده پرهیز می‌کنند و همچنان بر طبل مخاصمه و منازعه می‌کوبند، و این مواجهه را نشانی از «اقتدار» خود در برابر قدرت نخست جهان توصیف می‌کنند. اما آیا این رویکرد، نشانه اقتدار حاکمیت سیاسی در ایران است؟

چند روز پیش بود که رئیس دفتر روحانی، رئیس جمهوری تصریح کرد: «اینکه می‌گویند ایران به‌دنبال مذاکره با آمریکا می‌رود تا الان که غیر از این بوده است. وقتی آقای روحانی به مقر سازمان ملل رفت این آقای ترامپ بود که هشت بار درخواست گفت‌وگو با آقای روحانی را مطرح کرد ولی آقای روحانی این درخواست را قبول نکرد.»

این خبر بسیارمهم، گواه جدیدی بود که حاکمیت سیاسی در ایران برخلاف ادعا و تبلیغات، هنوز فاقد اعتماد‌به‌نفس و اقتدار لازم برای مذاکره صریح با مهم‌ترین مشکل بین‌المللی خود است.

هسته سخت قدرت در جمهوری اسلامی درحالی از گفت‌وگوی صریح با واشنگتن پرهیز می‌کند که حتی کیم‌جونگ اون، رهبر کره‌شمالی نیز از مذاکره مستقیم با ترامپ استقبال کرد.

پوتین حامی اصلی تهران نیز چند روز پیش رودررو با ترامپ به گفت‌وگو نشست. آیت‌الله خامنه‌ای اما سوگیری متفاوتی دارد.

«مبارزه با آمریکا» بخشی از دستگاه سیاسی ـ ایدئولوژیک حاکمیت سیاسی را در ایران امروز تعریف و تدقیق می‌کند، و مستمسکی است برای تداوم اقتدارگرایی در داخل کشور و سرکوب منتقدان و مخالفان؛ اما فراتر از این، تداوم اقتدار غیردموکراتیک حاکمیت در ایران با برخی پروژه‌ها و سیاست‌های منطقه‌ای پیوند خورده است.

بلندکردن پرچم مبارزه با اسرائیل، و حمایت از حزب‌الله لبنان یا حضور نظامی ـ امنیتی در برخی کشورهای منطقه، ازجمله این موارد محسوب می‌شوند. سیاست‌هایی که جملگی بدون رجوع به آرای عمومی (نظرخواهی از ایرانیان در قالب رفراندوم) تعریف و طراحی شده و پیگیری می‌شوند. همچنان‌که سیاست رسمی حکومت برای عدم‌مذاکره با آمریکا نیز هرگز در سپهر عمومی، امکان طرح و بحث فراگیر و امن نیافته، و به شکل تحمیلی ادامه دارد.

از نگاه آیت‌الله خامنه‌ای، مذاکره و مصالحه با کاخ سفید به‌معنای پایان‌یافتن این همه خواهد بود، و به بیانی، پایان جمهوری اسلامی به روایت وی و اقتدارگرایان همسو.

بدون رفراندوم و انتخابات آزاد و سالم و منصفانه

وقتی «انتخابات آزاد و سالم و عادلانه» در کار نیست و نامزدهای نمایندگی مجلس یا ریاست جمهوری از کریدور نظارت استصوابی شورای نگهبان عبور می‌کنند، بدیهی است که راه‌یافتگان به قوه مجریه یا قوه مقننه، نمایندگان مستقیم و بی‌واسطه اکثریت جامعه محسوب نمی‌شوند و از توان و امکان طرح بحث متفاوت با منویات و خواسته‌های رأس هرم نظام سیاسی برخوردار نخواهند بود. چنین است که نه در مجلس، و نه در دستگاه دیپلماسی، و یا در قوه مجریه، شاهد طرح دیدگاهی متفاوت و ابراز صریح آن نیستیم.

در سطحی دیگر، فقدان اقتدار دموکراتیک کانون مرکزی قدرت، و بی‌باوری آن به «افکار عمومی» و نظر شهروندان، موجب اصلی چنین وضعی است.

مراد از «افکار عمومی»، نوعی تجمع یا انباشت افکار فردی درباره‌ی مسائل و موضوعات سیاسی است که بتواند بر اعمال و کردار و کنش‌های زمامداران و حاکمان تأثیر گذارد.

افکار عمومی نیز هنگامی شکل می‌گیرد که ـ به تعبیر هابرماس ـ شهروندان بتوانند در مورد مسائل مورد علاقه عمومی و منافع عمومی، به‌گونه‌ای آزاد و بدون اجبار و مشکل و مانع و تهدید، با یکدیگر مشورت و تبادل نظر کنند؛ همچنین، تضمین‌های لازم برای گردهم‌آمدن و اجتماع آنان فراهم باشد و آزادانه بتواند به یكدیگر بپیوندند و افكار خود را بیان و تبلیغ کنند. وضعی که متأسفانه در ایران امروز مفقود است.

هرچند شبکه‌های اجتماعی آنلاین به‌میزان زیادی محدودیت‌ها و ممنوعیت‌ها را تحت‌تأثیر قرار داده‌اند اما در توازن قدرت سخت‌افزاری حاکمیت سیاسی و قدرت نرم‌افزاری جامعه مدنی، دست‌بالا همچنان از آن اقتدارگرایان حاکم است.

هسته اصلی قدرت در جمهوری اسلامی نیز ضرورتی برای مراجعه به جامعه در قالب «رفراندوم» نمی‌بیند، و حتی با استفاده از نظارت استصوابی می‌کوشد حاضران در ساختار سیاسی قدرت را پیوسته غربال و دستچین، و از میان «خودی»ترها انتخاب کند و همراه سازد.

اقتدار یا هراس؟

برخلاف تصویر تبلیغاتی که آیت‌الله خامنه‌ای می‌کوشد از خود و حکومت ارائه دهد، پرهیز و بلکه گریز کانون حاکمیت سیاسی در ایران از مذاکره با ایالات متحده، نشانه‌ای محسوس و مهم از عدم‌اقتدار است. این نکته اتفاقا و برخلاف خواست رأس هرم نظام سیاسی در جمهوری اسلامی، به زیان نظام ـ و البته ایران ـ تمام خواهد شد؛ چراکه سوی مقابل را برای تداوم و تشدید فشارها، تحریک و تشویق می‌کند.

شرایط مزبور، به‌معنای اسیر و قربانی شدن اکثریت جامعه ایران در میان دو تیغه آسیب‌زای فشار و تحریم اقتصادی خارجی و تهدیدهای راست افراطی جهانی، و نیز اقتدارگرایی و خودکامگی و جولان راست افراطی در داخل کشور خواهد بود. وضعی که هم‌زمان با افزایش نارضایتی اکثریت، منجر به تضعیف توان اقتصادی و تقلیل ریسک‌پذیری و کاهش مشارکت اجتماعی ـ سیاسی اکثریت شهروندان (به‌ویژه در طبقه متوسط فرهنگی) خواهد شد. البته احتمال بروز شورش‌های اقتصادی ـ اجتماعی همچنان فزاینده خواهد بود.

رخدادی که معلوم نیست فرجام آن به بازتولید و تشدید اقتدارگرایی پس از سرکوب بیانجامد، یا به تغییر معنادار سیاست‌های حاکمیت منتهی شود.

نظرات طرح شده در این یادداشت الزاماً بازتاب دیدگاه رادیوفردا نیست.