بعد از افشای تجاوز به دختران در ایرانشهر، ترور یک شخصیت شناخته شده علمی (دندانپزشک) و مذهبی (مولوی) و ورزشکاری با اخلاق و متانت، و همچنین حسابدار و مشاور حوزه علميه مخزنالعلوم شهرستان خاش و رئیس امناي مسجد جامع آن شهر، به نام عبدالشکور کرد ترشابی در مقابل مسجدی در خاش (در ۱۵۰ کیلومتری شمال ایرانشهر) بار دیگر این حقیقت تلخ را عریان کرد که سیستان و بلوچستان نه نان دارد و نه امنیت، و همچنان درگیر خشونتی است که ریشه در عوامل درونی و بیرونی جامعه سنتی سیستان و بلوچستان دارد.
صبح روز پنجشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۷، افراد ناشناسی در مقابل مسجد توحیدیه نزدیک فلکه شهدای خاش عبدالشکور کرد را به رگبار گلوله بستند. بلافاصله بعد از خاموش شدن صدای دکتر عبدالشکور برای همیشه، بازار داغ شایعات و گمانهزنیها در مورد انگیزه و هویت قاتلان او رو به افزونی گرفت و هر کس به ظن و یا سوء ظن و گمان خود آن را به «دیگری» و یا «غیرخودی» و یا «دشمنان بلوچ» نسبت میداد.
غافل از اینکه یکی از مهلکترین عوامل آسیبزا در وجود خود سنتهای ناهنجارگونه جامعه سنتی سیستان و بلوچستان نهفته است که هر ازگاهی در درگیریهای خونین طایفهای ممکن است همانند اژدهای هفت سر به ناگاه هفت قربانی بیگناه را به کام خود بکشد.
به گفته برخی از تحلیلگران آشنا با مسائل استان، خشونت و نوعی عصبیت ایلی حداقل در بخشی از جامعه نهادینه شده است. در طی چند دهه گذشته موارد فراوانی وجود دارند که یک درگیری ساده خیابانی و یا دعوای لفظی توأم با خشم و عصبیت بین دو فرد از دو طایفه یا عشیره متفاوت (و حتی بین دو تیره از یک طایفه) آغازگر سلسله حوادث انتقامجویی زنجیرهای بوده است که در آن تعداد زیادی انسان بیگناه کشته شدند. بیگناه ! یعنی واقعاً بیگناه که هیچ دخالت حتی غیرمستقیم و یا اطلاعی در مورد این نوع درگیریها نداشتهاند، اما صرفا به خاطر تعلق داشتن به «طایفه متخاصم» در یک انتقامجویی متعصب و تاریکاندیشانه مورد حمله مهاجمان قرار میگیرند.
در چنین فضایی دایره خون و خونریزی گسترده و گستردهتر میشود و متأسفانه آتش این تعصب و انتقامجویی قبیلهای در مواردی آنقدر غیرمنطقی، و باورنکردنی به نظر میرسد که برای انسان عاقل ممکن است قابل درک نباشد.
در اغلب موارد قاتل اصلی معمولاً متواری میشود و امکان دسترسی به او برای انتقامجویی وجود ندارد. در چنین شرایطی انتقامجویان ملتهب و بیتاب معمولاً یک فرد نخبه، فرهیخته و تحصیل کرده را از میان طایفه به اصطلاح متخاصم شناسایی کرده و برای هرچه بیشتر «داغدارتر و جانگدازتر» کردن انتقامجویی آن فرد را که اصولاً هیچگونه دخالت و یا اطلاعی از ماجرای قتل و درگیری اولیه نداشته، مورد هدف قرار میدهند. حتی اگر قربانی بیگناه و بیخبر صدها کیلومتر در شهر و مکانی دور افتاده زندگی آرام و بیدردسر خود را داشته باشد.
متأسفانه سیاست توزیع اسلحههای بیشمار بین طوایف مختلف توسط سپاه پاسداران و بسیج عشایری سیستان و بلوچستان و نهادهای دیگر امنیتی در راستای «تأمین امنیت» در عمل بیشتر نتیجهای شبیه «تفرقه بینداز و حکومت کن» در پی دارد؛ که متأسفانه شاید یکی از عوامل عمده ترویج خشونت در استان، به دلیل وفور سلاح در جامعه است.
سال گذشته خبرگزاری فارس در گزارشی تحت عنوان «درگیریهای طایفهای در سیستان و بلوچستان همچنان قربانی میدهد/ تدبیرمسؤولان چیست؟» نوشت: «درگیریهای طایفهای، وجود سلاح در دست افراد فاقد شرایط و صلاحیت است، قطعاً اگر سلاحهای غیرمجاز در دسترس افراد نباشد، هرگز شاهد کشته شدن اعضای طایفه در هنگام نزاع نخواهیم بود.افراد با سلاحهایی که بعضاً هم از برخی ارگانهای نظامی است به راحتی تعدادی را به قتل رسانده و حتی پس از دستگیری به راحتی آزاد میشوند».
این گزارش به صراحت اضافه میکند که «مسئولان هیچ توجهی به این قتلها و تأثیر آن در فرار سرمایه از استان ندارند. مسئولان ما در سایه فقط نظارهگر این قتلهای زنجیرهای هستند و این سکوت آنها چراغ سبزی به افراد است که در امنیت تمام میتوانند هر جنایتی انجام دهند که این واقعاً جای تأسف دارد».
البته این نوع درگیریهای طایفهای در برخی دیگر از نقاط ایران نیز صورت میگیرند. اما شیوه برخورد سپاه، قوه قضائیه، نیروهای انتظامی و دیگر نهادهای امنیتی ظاهراً متفاوت است. مثلاً بعد از درگیریها بین طوایف محمدی و موسایی از ایل بختیاری که در منطقه باغملک و رامهرمز در طی چند سال صورت گرفت و در مجموع از دو طایفه ۱۶ نفر کشته شدند، به موجب مصوبه شورای عالی امنیت ملی و با قرار دادستانی باغملک ۲۰۰ نفر از دو طرف درگیری بازداشت شده و احکام زندان و حبس و تبعید ۲ ساله برای آنها صادر شد؛ و در نهایت ماجرا به نوعی ختم به خیر شد.
اما متأسفانه در سیستان و بلوچستان، بنا به دلایل فراوانی از جمله موقعیت ژئواستراتژیک استان، بافت مذهبی، قومی و طایفهای و حضور گروههای مسلح این سیاست در عمل شاید شبیه ریختن بنزین بیشتر بر روی آتش درگیریهای طایفهای باشد. اگرچه برخی از نیروهای مذهبی دلیل اینگونه کشتارها را سقوط فضیلت واخلاق و کمرنگ شدن حنای ایمان و خداترسی در جامعه معرفی میکنند، اما حقیقت تلخ این است که قاتل و مقتول و قاتلان و مقتولان بعدی نیز نمازخوان و مسلمان هستند که انتقامجویی را تحت عناوین مختلف از جمله «قصاص» و عدم اعتماد به قانون و قانونگذار توجیه میکنند.
اگرچه پرونده قتل دکتر عبدالشکور کرد مختومه نشده و حتی هویت قاتل و یا قاتلان نیز مشخص نشده، اما طبق شواهد موجود و بر اساس گفتههای متقن و معتبر، این قتل ریشه در درگیریهای رایج طایفهای دارد که متأسفانه نخبههای بیگناه طوایف بلوچ در مسلخگاه تعصب و خشونت قربانی میشوند.
بر اساس گزارش دو سال پیش خبرگزاری صدا و سیما در چند سال گذشته حدود ۱۸ درگیری طایفهای شهرستان خاش که منجر به قتل دهها نفرشده بود، به صلح و سازش منجر شده بود که فقط بخش کوچکی از یک تصویر اسفناک است.
مولانا عبدالحمید، امامجمعه اهل سنت زاهدان که برای مراسم تدفین دکتر عبدالشکور به خاش رفته بود، در مراسم تدفین ضمن اظهار تأسف و تقبیح قتلهای طایفهای در منطقه، خاطر نشان کرد: «متأسفانه هنوز علامات جاهلیت قبل از اسلام در جامعه ما وجود دارد؛ مردم ما اقدام به کشتن پدر، برادر و خویشاوند قاتل میکنند، در حالی که اینها مربوط به جاهلیت قبل از اسلام هستند که با آمدن اسلام مردود و محکوم اعلام شدند».
او در ادامه بر لزوم «روشنگری» در جامعه تأکید کرد و گفت: «همه ما باید وظیفه خود را در راستای روشنگری و ارشاد مردم انجام دهیم. علما، معتمدین و متنفذین روز قیامت جواب خدا را چه میدهند وقتی یک انسان بیگناه بجای قاتل کشته میشود؟... کشتن انسانی که مرتکب قتل نشده و نقشی هم در آن نداشته است کار بسیار خطرناکی است و عواقب خطرناکی هم در پی دارد».
صفحه تلگرامی حوزه علمیه مخزن العلوم خاش که توسط پدر دکتر عبدالشکور بنیانگذاری شده، و مقتول حسابدار و مشاور آنجا بودند در مطلبی در این زمینه مینویسد: «آخرین بار که با حضرت شیخ الحدیث - رحمه الله- در منزل ایشان رفتیم، گفت تهدید شدهام. حضرت همان روز به دیدار سردار خوبیار (سردار طایفه شهنوازیها و تیرههای زیر مجموعه آن که در گذشته با طایفه «شهلی بر» درگیری داشتهاند) رفت و تأکید کرد که مسئله را پیگیری کند. بعد که برگشتیم، حضرت فرمود: از حماقتهای برخی اقوام بلوچ این است که در درگیریهایشان نخبگان خود را از بین میبرند. و چه احمق بودند قاتلان این مرد بزرگ، که دلسوزشان بود و نمیدانستند».
استان سیستان و بلوچستان با نابسامانیها و ناهنجاریهای مختلفی روبهرو است. کارنامه عملکرد جمهوری اسلامی در سیستان و بلوچستان در حوزههای مختلف از جمله فقر، بیماری، تبعیض، اعتیاد، قتل، اعدام، آدم ربایی، سرقت مسلحانه، فقدان امنیت، تیراندازی، ترور، درگیریهای طایفهای و تجاوز نشان میدهد که گل بود و به سبزه نیز آراسته شد.
بسیاری از این ناهنجاریها در تار و پود جامعه سنتی و عقب نگه داشته شده نهادینه و حتی توسط سازههای مختلف رسمی و غیر رسمی «ارزشی» و «غیرتی» معرفی و بازتولید میشوند. از منظر جامعهشناسی راه چاره و رهایی از آنها مستلزم یک اراده بسیار قوی سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، مذهبی و امنیتی در یک پروسه طولانی است.
جمعآوری اسلحههای سپاه از دست عشایر و طوایف مختلف میتواند یک پیش شرط ضروری و یک گام مثبت و اولیه باشد، تا حداقل ابزار قتل آسان، به آسانی و وفور یافت نشود. در این زمینه سؤالات زیادی مطرح است. به عنوان مثال چگونه میتوان پذیرفت سپاه پاسداران که داعیه مقابله با ارتشهای جهان و برقراری امنیت در کل منطقه را دارد، از تأمین امنیت در یک استان عاجز مانده و دست به دامان افراد خوب و بد (بعضاً با پروندههای قضایی) عشایر و طوایف بلوچ شده است؟
مهمتر از آن جامعه بلوچستان باید در یک روند تحول اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی اجازه رشد و برونرفت از تفکر فلهای زهدانی «زهی و زهیها» به فردیت فرهیخته با ویژگیهای فردی به عنوان یک شهروند مستقل و تکبودی با حس مسئولیتپذیری اجتماعی و آزاد در یک جامعه مدنی قانون-محور، داشته باشد.
تا زمانی که مردم بلوچ قوانین جاری کشور را ناعادلانه و بر علیه خود بدانند، تا زمانی که قانون و قوه قضائیه نمیتواند از جرم پیشگیری کرده و عدالت را در جامعه اجرا کند، متأسفانه بسیاری از افراد عصبی و خشمگین که اسلحه بسیج عشایری را نیز در دست دارند، خود مستقیماً خارج از قانونی که به آن اعتماد و اعتقاد ندارند، عمل میکنند که حاصل آن هرج و مرج و خشونت لجام گسیخته میباشد. آن هم در میان مردمی که به آنها گفته میشود، اگر نان شب ندارید، حداقل امنیت دارید.
متأسفانه در سیستان و بلوچستان علیرغم فکر خطا و ادعای مسئولان نه امنیت وجود دارد و نه نان.