کربلای ۴ و تلنبار پرونده‌های بی‌سرانجام

حمایت توئیتری از تجمع دانشجویان واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد

فحاشی نماینده سراوان به کارمند گمرک، توئیت محسن رضایی درباره عملیات کربلای ۴ و همچنین مرگ غم‌انگیز دانشجویان علوم و تحقیقات در سانحه سقوط اتوبوس، موارد به ظاهر غیرمرتبط و قیاس‌ناپذیری در بسترهای مختلف هستند اما با این حال، در نهان و البته به شکلی معنادار، پرده از تغییری بنیادین در نوع رابطه افکار عمومی با مقام‌های مسئول در جمهوری اسلامی و مطالبه‌گری از آنها کنار می‌زنند: فشار برای پاسخگویی مسئولان از طریق شبکه‌های اجتماعی.

۴۰ سال حکومت جمهوری اسلامی تاکنون، تلنباری از پرونده‌های نامکشوف و بی‌سرانجامی است که چه تلخ، حتی بسیاری از آنها در فراموشخانه ذهن‌مان نیز بایگانی شده‌اند. از جمله مشتی نمونه خروار، هنوز بعد از قریب به ۲۰ سال نمی‌دانیم که چه بر سر سعید زینالی و فرشته علیزاده آمد؟ ابراهیم لطف‌اللهی چگونه به قتل رسید؟ رامین پوراندرجانی، پزشک کهریزک را چگونه از صحنه حذف کردند؟ جسد پرویز دوانی کجاست؟ پرونده قتل عطالله رضوانی، شهروند بهایی در بندرعباس به کجا رسید؟

تردیدی نیست که یکی از دلایل بی‌سرانجامی و پایانِ باز اینهمه داستانِ تلخ، فقدان رسانه‌های آزاد در جمهوری اسلامی است. جمهوری اسلامی، همچون سایر نظام‌های سیاسی بسته در طول تاریخ، نمونه متأخری از انسداد رسانه‌ای را شکل داده به طوری که دامنه منازعه و پرسشگری رسانه‌های اصلاح‌طلب و اصولگرا تنها در محدوده‌ای نوسان می‌کند که عمود خیمه نظام، لطمه‌ای نبیند؛ استمرار آن به مخاطره نیفتد و «نظام» در وفاداری آنها به ولایت فقیه دچار تردید نشود.

سال‌ها قبل برخی زبان‌شناسان و البته در گستره‌ای فراخ‌تر شماری از جامعه‌شناسان همچون میخائیل باختین، یورگن هابرماس و فرانسوا لیوتار هرکدام بخشی از نظریه‌ای را مطرح و سازماندهی کردند که به طور کلی، نظریه «توانش زبانی» نام گرفت؛ به این معنا که شهروندان در نظام‌های سیاسی بسته، از طریق گفتگوهای به‌ظاهر غیرسیاسی و مجموعه‌ای از طنازی‌های زبانی همچون کنایه، طنز، کلیدواژه و حتی خنده عملاً سانسور و فیلترینگ را کنار می‌زنند و بهم می‌گویند آنچه ناگفتنی است و نباید؛ آنچه مستوجب عقوبت است و ممنوع.

این نظریه و مواردی از آن دست البته با ظهور و بسط شبکه‌های اجتماعی، تاحدود زیادی رنگ باختند؛ آنچنانکه امروزه در جمهوری اسلامی، این توئیتر است که بُرّنده‌تر از طنازی زبانی یا طنز و کنایه، محسن رضایی را به گریه می‌اندازد که چه بلایی سر هزاران پاره تن ملت درآورد؟

پیشگامی و تأثیر شبکه‌های اجتماعی در وادار کردن مقام‌های مسئول در جمهوری اسلامی به پاسخگویی را می‌توان از منظری دیگر در «نقطه شروع» چنین تحولاتی واکاوی کرد؛ تقریباً در تمامی این موارد، شروع ماجرا از شبکه‌های اجتماعی است و مجموعه رسانه‌های نظام از «حالا خورشید» رشیدپور تا «سازندگی» قوچانی، تنها «واکنشی» نسبت به «کنش» رخ داده در فضای مجازی و توئیتر نشان دادند. دقیقاً همین «عقب‌ماندگی» رسانه‌های دیداری، شنیداری و مطبوعاتِ نظام از شبکه‌های مجازی است که باعث شده تا بسیاری از دستگاه‌ها و نهادها، بودجه‌ها و سلبریتی‌ها را برای انسداد و انحراف و فیلترینگ فضای مجازی بسیج کنند. همین «عقب‌ماندگی» است که نظام را همواره در ترس و لرز یک «سورپرایز» بزرگ و مهارناشدنیِ برآمده از شبکه‌های مجازی، معلق ساخته است.

اتسمفر رسانه‌ای در تقریبا سه دهه نخست حیات جمهوری اسلامی، یعنی از فردای انقلاب تا همین چند سال پیش، بازتولیدی از نوع رابطه دو رهبر نظام با افکار عمومی و به شکل یک «مونولوگ» بوده است؛ کسی که رهنمود می‌دهد و حضاری که جز حمد و سنا، شعاری نمی‌دهند؛ نه پرسشی و نه چالشی. درون کشور، روایت غالب از مهم‌ترین رویدادهای وقت همچون ۱۸ تیر یا قتل‌های روشنفکران، «در بهترین حالت» تنها از جریان‌های دو سوی نظام شنیده می‌شد، یکی «کیهان» حسین شریعتمداری و دیگری «صبح امروز» سعید حجاریان؛ بی‌آنکه مجالی باشد برای روایت سوم و خوانشی دیگر؛ روایتی که از گلوی کسانی خارج شود که الزاما باوری به اصلاح‌طلبان و اصولگرایان ندارند.

«در بهترین حالت» بدین معنا که بسیاری از افراد و گروه‌ها و رویدادها اساساً حتی در همین فضای گلخانه‌ای و پرورشی نیز نه مطرح می‌شدند و نه پیگیری؛ همچون سرکوب سیستماتیک بهاییان و وضعیتِ زندانیانِ سیاسیِ مشخصاً برانداز.

شبکه‌های اجتماعی اما امروز درون همان مرزهای ایران، سینه به سینه عناصر پیدا و پنهانِ سرکوب، فرصت این روایت غالب را از همان «کیهان» شریعتمداری و «اعتماد» الیاس حضرتی گرفته است؛ انتشار دیدگاهِ «قابل چاپ» افکار عمومی تنها به ستونی باریک در گوشه سمت راست صفحه سوم، محدود نیست و این سامان نوینی است که نظام، اصلاح‌طلبان و اصولگرایان هنوز درنیافته‌اند.

«درنیافته‌اند» نه بدین خاطر که تیراژ و برگشتی‌شان چقدر است؛ بلکه گویاتر از آن؛ علیرغم بهمنی از تبلیغات سنگین رسانه‌ای و تلقین نوعی از «آینده‌هراسی» از به قدرت رسیدن تندروها و کسی چون ابراهیم رئیسی اما در آخرین انتخابات ریاست جمهوری در سال ۱۳۹۶، بیش از ۱۶ میلیون نفر بی‌اعتنا به اینهمه دعوت و دلهره، رأی ندادند؛ سکوتی که البته صدایش تنها چندماه بعد و از اعتراض‌های دی ماه همان سال بلند و بلندتر شد و هنوز نیز چنان است.

سالگرد کربلای ۴ و رازهای نهان آن گرچه بهانه‌ای شد برای بازخوانی تاریخ، برای ناگریزی محسن رضایی به پاسخگویی، برای زیر و رو کردن خاکی که برگرد فراموشی نسل‌ها نشسته، اما از یاد نبریم که چهار دهه حکومت جمهوری اسلامی، تلنباری از چنین پرونده‌های ناگشوده است. امانوئل کانت می‌گوید که «جنایت علیه یک انسان، به مثابه جنایت علیه همه بشریت است» و از این منظر، سرنوشت مبهم کشتگان این سال‌ها همچون سعید زینالی، زهرا بنی‌یعقوب، ندا آقاسلطان، ستار بهشتی، سینا قنبری و زخم‌خوردگانی چون قربانیان اسیدپاشی در اصفهان همان اندازه مهم و شایسته پیگیری است که قتل روشنفکران در پاییز مخوف ۱۳۷۷، کربلای ۴ و کشتار سال ۱۳۶۷. این تازه شروعِ کارویژه شبکه‌های اجتماعی برای بازخوانی و فشار برای حقیقت‌یابی چنین پرونده‌هایی است؛ به هر بهانه‌ای و با هر نشانه‌ای.

نطرات طرح شده در این مطلب، الزاماً بازتاب دیدگاه رادیوفردا نیست.