روحالله خمینی در زمان اقامت خود در پاریس، کانون توجه رسانههای غربی بود. از کانال یک تلویزیون فرانسه گرفته تا روزنامه گاردین، از تلویزیون سی.بی.اس امریکا گرفته تا کانال دو تلویزیون آلمان مدام خبرهای مرتبط با او را کار میکردند و به انعکاس صحبتهای او میپرداختند.
اگرچه روحالله خمینی زبان خارجی نمیدانست لیکن با کمک اطرافیانی نظیر ابراهیم یزدی، ابوالحسن بنیصدر و صادق قطبزاده و عدهای دیگر از همراهان، گفتههای خود را به رسانههای غربی منتقل میکرد. مترجمانی که در نقش واسطه بین روحالله خمینی و رسانههای غربی عمل میکردند اساساً مترجم نبودند. بلکه انقلابیونی بودند که از سالها پیش در اروپا و آمریکای شمالی تحصیل و زندگی میکردند و به همین دلیل به زبانهایی چون انگلیسی و فرانسوی مسلط بودند.
مروری بر صحبتهای روحالله خمینی در ماههای منتهی به انقلاب ۵۷ نشان میدهد که او توجه ویژهای به تبلیغات در محافل رسانهای اروپایی و آمریکایی داشته است. خمینی در آبان ۵۷ در نوفل لوشاتو میگوید: «همه ما مکلف هستیم؛ همهمان، همه ما تکلیف داریم در اینجا که هریک از شمایی که میتواند، مطلب مسائل ایران را برساند به روزنامههای اینجا، به مجلات اینجا، به رفقای مدرسهایشان، به دانشگاههای اینجا. برسانید مطالب ایران را، بگویید به مردم.»
از همین رو تمام تلاش تیم رسانهای روحالله خمینی در فرانسه، مصاحبه با رسانههای غربی بود و آنگونه که نوشابه امیری، خبرنگار ایرانی میگوید، مصاحبه او با خمینی، اولین و آخرین مصاحبهای بود که با روزنامهنگاران ایرانی انجام میشد و پس از آن دیگر مصاحبهها با روزنامهنگاران غربی بود و آقایان یزدی، قطبزاده و بنیصدر، ترجمههای مناسب خودشان را به رسانههای غربی میگفتند.
نه تنها امیری بلکه بسیاری از تحلیلگران دیگر بر این باورند که در این دوران افرادی نظیر ابراهیم یزدی، ترجمهها و کلمات روحالله خمینی را به نحوی تغییر میدادند تا مقبول طبع رسانههای خارجی واقع شود. مشهورترین مثال این ترجمههای دستکاری شده، زمانی است که خبرنگار داخل هواپیمای پاریس به تهران از احساس خمینی در روز بازگشت به ایران میپرسد و خمینی پاسخ میدهد «هیچ». صادق قطبزاده به جای معادل انگلیسی Nothing از تعبیر no comment استفاده میکند که مفهومی کاملاً متفاوت دارد. اگرچه شخص خمینی هم ظاهراً از طبع و پسند رسانههای غربی چندان بیاطلاع نبوده و از قضا میدانسته که در صحبت با هر رسانه چه سنخ جوابی بدهد تا تأثیر بیشتری بر مخاطب داشته باشد.
زلمی خلیلزاد، سفیر پیشین آمریکا در افغانستان، عراق و سازمان ملل، جایی درباره دیدار خود با روحالله خمینی در پاریس مینویسد: خمینی که نمیدانست من فارسی بلدم، به دستیارش گفت: «به پروفسور آمریکایی بگویید ما در پی دموکراسی و حقوق زنان هستیم، آمریکاییها دوست دارند این چیزها را بشنوند.»
رسانههای غربی و نبرد با امپریالیسم
مرور رسانههای مکتوب اروپایی به خصوص از سالهای نخست دهه ۱۹۶۰ میلادی به بعد، نشان میدهد که در این سالها به تدریج یک چرخش بزرگ در رویکرد این رسانهها نسبت به مسائل ایران ایجاد شده است. این تغییر رویکرد که به باور برخی، محصول فعالیت تبلیغی دانشجویان مقیم آلمان غربی بود، آهسته آهسته به جو غالب مجلات و روزنامههای اروپایی تبدیل شد.
از اوایل دهه شصت میلادی در اغلب مقالات و گزارشها، محمدرضا شاه پهلوی به عنوان هیولای خونخوار و دیوی مطرح میشود که در ایران مشغول قصابی نیروهای مترقی و روشنفکران است. در همین سالها غالب اعضای کنفدراسیون دانشجویان ایرانی، به تبلیغات شبانهروزی علیه شاه در بین افکار عمومی آلمان غربی و همچنین آمریکای شمالی دامن میزدند و تقریباً بخش بزرگی از حدود شش هزار دانشجوی ایرانی مقیم آلمان، به پخش و گسترش این رویکرد یاری می رساندند.
اگر چه سال ها پیش از آن، رویارویی هایی بین محمدرضاشاه و رسانههای غربی پیش آمده بود اما این صفآراییها اغلب چندان جنبه سیاسی نداشت. برای مثال در دهه پنجاه میلادی، طلاق محمدرضا شاه و ثریا، موضوع گزارشی در مجله آلمانی Stern شده بود که در زمان خود سر و صدای بسیاری به پا کرد. اما سفر شاه به برلین در سال ۱۹۶۷، نقطه اوج ایجاد موج در رسانههای آلمان غربی بود. جنبش دانشجویی آلمان که تحت تأثیر اندیشههای چپگرایانه و ضد امپریالیستی قرار داشت تمام حواس خود را به مسئله جنگ ویتنام معطوف کرده بود، لیکن اعضای کنفدراسیون دانشجویان ایرانی، با معرفی شاه به عنوان نماد امپریالیسم، رسانههای غربی را با خود متحد و همسو کردند و در تظاهراتی که علیه شاه ترتیب داده بودند پلاکاردهایی حمل میکردند که روی آن نوشته شده بود ایران اردوگاه مرگ است.
با نزدیک شدن به سالهای پایانی دهه هفتاد میلادی، جریان چپ ضد امپریالیستی بیش از هر زمانی پا گرفتند و به جریان غالب رسانهای در غرب تبدیل شدند. با وقوع انقلاب بهمن پنجاه و هفت، بسیاری از روزنامهنگاران غربی در تب و تاب تهیه گزارش و تحلیل وقایع ایران بودند. خروجی گزارش اغلب این رسانهها مشابهت فراوانی با یکدیگر داشت و به ندرت پیش میآمد که روزنامهنگاری، خلاف جریان غالب گزارشی تهیه کند.
یکی از این گزارشها گزارش آلیس شوارتسر روزنامهنگار آلمانی است که در اول ماه مه ۱۹۷۹ منتشر شد. مقاله او با عنوان «ایران، معما (زیر چادر)» با گذشت چهار دهه نشان میدهد که در آن دوران چه فضایی در رسانههای غربی علیه شاه شکل گرفته بود و چگونه روزنامهنگاران غربی با روحالله خمینی و انقلاب ۵۷ همدلی داشتند. شوارتسر چهل سال پس از انتشار مقالهاش مینویسد: آن زمان من به خصوص از سوی چپها به عنوان دوست دختر شاه، سلطنتطلب، نژادپرست و اسلامستیز به حساب میآمدم.
قیاسناپذیری، ترجمهناپذیری
صرف نظر از تمایلات سیاسی روزنامهنگاران غربی در سالهای منتهی به انقلاب و پس از آن، سد بزرگ دیگری بر سر فهم مفاهیم سیاسی، اجتماعی و اساساً بر سر فهم ساختار فرهنگی ایران برای مخاطب غربی وجود دارد. یک شهروند غربی به ندرت مفاهیمی مانند تقلید، حدود الهی، ولایت مطلقه فقیه را درک میکند. حتی اگر در زبان مقصد، واژهای برای کلماتی چون جهاد، شورای نگهبان، مجلس خبرگان و نظایر آن وجود داشته باشد اما مخاطب غربی، حتی دانشآموختگان علوم سیاسی که درباره ساختار سیاسی حکومت جمهوری اسلامی مطالعه میکنند نیز اغلب مفاهیم را جابهجا یا نیمهکاره یا بالعکس متوجه میشوند.
روزنامهنگار غربی حتی اگر بخشی از بدنه پروپاگاندا و شبکه تبلیغاتی جمهوری اسلامی نباشد، به سختی میتواند درکی از پارادایم سیاسی موجود در ایران داشته باشد. این همان چیزی است که قیاسناپذیری incommensurability نامیده میشود و بر مبنای آن، مفاهیم در دو پارادایم سیاسی برای طرف مقابل غیرقابل فهم هستند. کواین Quine فیلسوف آمریکایی، این مسئله را «نسبیت انتولوژیک زبان» (Ontological Relativity of Language) مینامید و بر این عقیده بود که اغلب زبانهای بشری به یکدیگر ترجمهپذیر نیستند. خط اصلی این ترجمهناپذیری در رسانههای غربی با گذشت ۴۰ سال از انقلاب ۵۷، هنوز هم قابل شناسایی است. این دقیقاً همان نقطهای است که دستگاه پروپاگاندای جمهوری اسلامی از آن برای تسلط بر فضای رسانهای غرب و انتشار پروپاگاندا بهره میگیرد.
مخاطب غربی، درکی از واژگانی چون رفرم Reform (اصلاح) و رفرمیست یا میانه رو Moderate به معنای مصطلح آن در ادبیات جمهوری اسلامی ندارد. تصور مخاطب غربی از واژه رفرمیست این است که عدهای اپوزوسیون در حال اصلاحات ساختاری هستند. غافل از اینکه رفرم به معنای رایج و عرف مصطلح آن، زمین تا آسمان با آنچه در ادبیات جمهوری اسلامی به عنوان اصلاحطلبی مشهور شده بود، تفاوت دارد. با این وجود، اغلب رسانههای غربی قائل به این تفاوت در مفاهیم نیستند و به اشتباه تصور میکنند در ایران رفرمیستهایی در بدنه حکومت وجود دارند که به معنی عرفی شناخته شده در ادبیات سیاسی جهان، در برابر تندروها و محافظهکاران گفتمان تازهای در آستین دارند.
گزارش رسانههای غربی به مناسبت چهلمین سالگرد انقلاب اسلامی، یک مثال برای این فهم نادرست، برای این قیاسناپذیری مفاهیم است. در این مقالات، الگوریتم ساختار سیاسی حکومت اسلامی به درستی نمایش داده میشود، اما یک اشکال بزرگ در انتقال مفهوم برای مخاطب غربی وجود دارد. برای مثال مخاطبی که درکی از ساختار سیاسی حکومت اسلامی ندارد تصور میکند شش عضو حقوقدان شورای نگهبان، وکلا و حقوقدانانی هستند نظیر آنچه او از یک حقوقدان در ذهن متصور میشود. مخاطب غربی که با واژه پارلمان مواجه میشود، مجلس شورای اسلامی را یک پارلمان نظیر پارلمانهای دموکراتیک دنیا تصور میکند که شهروندان میتوانند در آن آزادانه نمایندگان خود را انتخاب کنند.
این ترجمهناپذیری البته اجتنابناپذیر است. همانگونه که چهاردهه پیش صادق قطبزاده، کلمه «هیچ» روحالله خمینی را no comment ترجمه کرد، امروز هم بسیاری از رسانههای چپ اروپایی، کلمات و واژگان عرصه سیاسی ایران را عمداً یا سهواً و بدون در نظر گرفتن واقعیت سیاسی ایران ترجمه میکنند.