یادداشتی از مهرداد درویشپور: بازتاب نمایش تلویزیونی «اعترافات» روحالله زم در قالب مصاحبهای که روشن نیست قبل یا پس از صدور حکم اعدام او صورت گرفته، بیش از هرچیز ناکارایی جدیدترین و ماهرانهترین روشهای «صنعت اعترافسازی» نظام در اثرگذاری بر افکارعمومی را به نمایش گذاشت.
هنوز روشن نیست نحوه به تله انداختن و دستگیری زم و ابهامات مرتبط با او و سایت آمدنیوز و شایعه ارتباط با بخشی از اصلاحطلبان در دولت تا چه حد در استفاده از این روش نقش داشته است.
شاید هم بیاثر شدن نمایشهای تکراری و کسلکننده اعترافاتی که در آن زندانیان یکسره نادم و پشیمان میشوند و حتی در مدح نظام سخن میگویند و انزجار عمومی از اینگونه اعترافگیریها دلیل این رویکرد تازه باشد.
هرچه هست، به نظر میرسد دستگاههای امنیتی نظام بیش از پیش از روشهای «شکنجه نرم» موسوم به «شکنجههای تمیز» و «سفید» در «صنعت اعترافسازی» خود بهره میجویند.
بهرغم تعاریف گوناگون و خاص از مصادیق شکنجههای سفید و تمیز، وجه مشترک همهٔ این روشها در آزار روانی و درهم شکستن زندانی بهگونهای است که الزاماً با آسیب به جسم فرد همراه نیست یا به سادگی ردپایی از آن باقی نمیماند.
در اعترافگیری از زم، حتی اگر استفاده از شکنجههای بدنی و سخت در کار نبوده باشد، عدم دسترسی متهم به وکیل، ملاقات، تلفن، روزنامه، کتاب، و یا به سر بردن در سلول انفرادی، جلوههایی از «شکنجههای تمیز» است که جملگی در مورد روحالله زم مصداق داشته است.
نفس بازجویی و دادگاههای نمایشی نیز نوعی از «شکنجه تمیز» است که در گفتوگوی علی رضوانی، از چهرههای موسوم به بازجو-خبرنگار نظام، در گفتوگو/بازجویی تلویزیونی با روحالله زم به کار رفته است.
گرداننده جلوی دوربین این اعترافسازی که میکوشد بیشتر در چهره «خبرنگار» ظاهر شود، با قیافهای آرام، لبخندی بر لب و مسلط بر روشهای شکنجههای موسوم به «نرم»، نخست اقتدار سپاه در دستگیری زم را به او یادآوری میکند.
سپس در پی تحقیر پیاپی زم، با نشان دادن صفحه موبایل خود از «ریزش به سرعت نور» اعضا و مخاطبان آمدنیوز پس از پخش خبر دستگیری زم و هک آمدنیوز توسط سپاه «خبر» میدهد. این صحنه نمادین که بیشتر در پی القای این ادعا به مخاطب است که نظام نهتنها در حوزه پلیسی/ امنیتی که بر فضای مجازی نیز سلطه و اقتدار دارد، تا شاید از این طریق کاربران صفحات مجازی را نیز بترساند و فعالیت در آن حوزه را بیثمر جلوه دهد.
البته گرداننده نمایش به زم اجازه میدهد از پاسخهای کلیشهای طفره برود و حتی گاه «زیادهروی» کند که البته تیغ سانسور و مونتاژ همواره امکان ارائه نسخه «تعدیل»شدهتری از آن را فراهم میسازد.
پخش «بدون تعارف» گوشههایی از اظهارات زم که به بازجو میگوید آنچه شما اغتشاش میخوانید از نظر من اعتراضات مردمی است، در مهیج کردن نمایش اعترافسازی، باورمندی به این نوع اعترافات و ادعای آن که «شکنجهای» در کار نبوده، میتواند مؤثر افتد.
متهم که درباره برخورد «ملایمتر» سپاه و مأموران امنیتی نسبت به آنچه میپنداشت سخن میگوید، در عین حال با ابراز پشیمانی از پارهای از فعالیتها از جمله اقرار به «ارتباط با سرویسهای اطلاعاتی آمریکا و فرانسه»، مراد دستگاههای امنیتی را تا حد زیادی تأمین کرده است. هرچند تا به آخر بر فعالیت مطبوعاتی خود تأکید میکند و از تسلیم مطلق خود به اراده بازجو/خبرنگار میگریزد.
اعترافگیری اجباری از دیرباز همچون بخشی از مکانیسم نهتنها مجازات فردی بلکه «تأدیب عمومی» و به قصد ترساندن دیگران، جنگ روانی، تحکیم اقتدار و مشروعیت خود، و اعتبارزدایی و تحقیر مخالفان، توسط نظامهای استبدادی و اقتدارهای دینی به کار گرفته شده است. این پدیده در ایران گرچه در گذشته نیز وجود داشت، اما در جمهوری اسلامی ایران به بخشی از ایدئولوژی و صعنت سخت «پررونق» آن بدل شده است.
بنابر گزارش سازمان عدالت برای ایران و فدراسیون جهانی جامعههای حقوق بشر، تنها طی یک دهه اخیر، دستکم اعترافات اجباری ۳۵۵ نفر از تلویزیون دولتی ایران پخش شده است، تا جایی که میتوان به دلیل پرسابقگی، کثرت و مهارت فزاینده دستگاههای امنیتی نظام در استفاده از این روشها، از آن بهمثابه «صنعت اعترافسازی» یاد کرد.
در جوامع پیشامدرن، ایجاد درد و شکنجه در بدن اصلیترین مکانیسم مجازات و اعترافگیری به شمار میرفت که رفته رفته در جامعه مدرن جای خود را بیشتر به تمرکز بر روان و آسیب و آزار روانی سپرده است.
کالبدشکافی نوع رفتار یک نظام با زندانی، همچون برهنهترین، نابرابرترین و بیرحمانهترین شکل اِعمال قدرت بهمعنای زور و واداشتن کسی به انجام کاری خلاف میل خود پرده از - به گفته فوکو - «میکروسکوپ قدرت» که نشانگر ماهیت یک نظام است برمیدارد.
در این راستا، شکنجههای نرم یا روانی با درهم آمیختن گفتمانهای اجتماعی و سیاسی حاکم و بهرهگیری از روانشناسی بهقصد به تسلیم واداشتن و مطیع ساختن فرد و «غیراجباری» جلوه دادن آن صورت میگیرد.
رواج شکنجههای «نرم»، «تمیز» و «سفید» که کمتر از شکنجه بدنی قابل اثبات است و ردپای کمتری از خود باقی میگذارد، راه گریزی از ممنوعیت شکنجه است که در جوامع مدرن و دموکراتیک، چه به لحاظ اخلاقی و چه قانونی، پذیرفته نیست.
در جمهوری اسلامی ایران گرچه همچنان از شکنجه بدنی تحت عنوان تعزیر و تعذیب استفاده میشود، اما امروزه به دلیل گسترش اعتراضات داخلی و بینالمللی و با تجربهاندوزی هرچه بیشتر در صنعت اعترافسازی، بیش از پیش روشهای شکنجه «نرم» و روانی به کار گرفته میشود.
اینکه روحالله زم در این نمایش تلویزیونی رفتار مقامات امنیتی و سپاه با خود را «ملایم»تر از آنچه میپنداشت میخواند، بر فرض صحت، نشانگر افزایش نقش شکنجههای نرم در واداشتن زندانی به «اظهار پشیمانی» است.
با اینهمه، نفس این روشها و نمایشهای علنی صحنههای اعترافگیری و توابسازی یا مجازات افراد، چه در خیابان باشد چه از طریق نمایش تلویزیونی و چه در اشکال زمخت آن یا در نرمترین اشکال شکنجه روانی نظیر «گفتوگو»/بازجویی تلویزیونی از روحالله زم صورت گیرد، نشانگر تداوم فرهنگ عصر بربریّت و قرون وسطی در امروزیترین اشکال آن در جمهوری اسلامی ایران است.
از همین رو، گزارشگران بدون مرز بهدرستی با تأکید بر اینکه روحالله زم در طول بازداشت خود در سلول انفرادی به سر برده و از حق دیدار با خانواده و انتخاب وکیل محروم بوده، پخش اعترافات اجباری او از تلویزیون را اعتراف آشکار نظام به انجام جرم شکنجه زندانی خوانده است.
تاریخ توابسازی و نمایش «اعترافات» اجباری در جمهوری اسلامی از همان آغاز با استفاده از شکنجههای بدنی و روانی در روند «اقرار» و «محاکمه» برخی مسئولان نظام گذشته آغاز شد. سپس در سطح گسترده و سیستماتیک با «میزگرد» و «اقرارهای» فردی و جمعی برخی رهبران و کادرهای گروههای سیاسی اپوزیسیون در دهه شصت ادامه یافت و در دهههای بعدی دامنه آن به اعترافگیری از «خودیهای» پیشین نظام نیز کشیده شد.
در دهههای هفتاد و هشتاد و نود، روشنفکران، روزنامهنگاران و فعالان جنبش دانشجویی، فعالان جنبش سبز، زنان و حتی پارهای از اصلاح طلبان نیز از این شوهای تلویزیونی در امان نماندند. به گونهای که در این اواخر حکومت فعالان جامعه مدنی و همه کسانی را که طعمهای برای کارزار تبلیغاتی خود مییابد مشمول صنعت اعترافسازی کرده است.
با اینهمه، صنعت اعترافسازی در ایران در دهههای گذشته - به دلیل ذهنیت قهرمانپرور جامعه که به جای همدردی با قربانیان این شکنجهها، از درهم شکستن «قهرمانان» خود خشمگین بود- از کارایی بیشتری داشت. امروز اما، بخش بزرگی از ایرانیان به آن درجه از آگاهی رسیدهاند که باور گالیله به «بدبخت ملتی که به قهرمان نیاز دارد» را جایگزین گلایه شاگرد او به «بدبخت ملتی که قهرمان ندارد» کردهاند.
علاوه بر آن، گسترش اعتراضات جهانی به نقض حقوق بشر و مصادیق شکنجه خواندن «اعترافگیری اجباری» در ایران نیز در کم اثر شدن این صنعت نقش داشته و گاه همچون مورد روحالله زم آن را به ضد خود بدل ساخته و خشم افکار عمومی را حتی از نمایش «نرمترین اشکال شکنجه» برانگیخته است.
پرسش این است که چرا اینگونه نمایشهای تلویزیونی، بهرغم ناکارا شدن آن، همچنان ادامه دارد؟
امروزه حتی بسیاری از مسئولان کشور نسبت به تضعیف اقتدار سیاسی و ایدئولوژیک نظام و احتمال بروز شورشهایی بزرگتر از دی ۹۶ و آبان ۹۸، بهرغم توانایی حکومت در سرکوب نظامی و پلیسی، هشدار دادهاند. بهگفته هانا آرنت، تکیهٔ یکسره بر زور برای حفظ یک نظام، قبل از هرچیز نشانه شکست اقتدار و مشروعیت سیاسی آن نظام است. هرقدر قدرت برهنهٔ یک نظام با مشارکت عمومی مردم در اعتراضات همچون نوعی دیگر از اقتدار روبهرو شود، خطر سستی آن نظام قوت میگیرد.ژ
جمهوری اسلامی ایران که گویا راه دیگری برای افزایش مشروعیت خود نمییابد، با گفتوگو/بازجویی تلویزیونی از زم بیش از همه درصدد برحذر ساختن مردم از مشارکت در اعتراضات خیابانی همچون آبان ۹۸ و بیاعتبار نمودن آن از طریق مرتبط ساختن آن با «آمدنیوز» و تلویحاً «سرویسهای جاسوسی بیگانه» برآمده است.
بهگفته دکتر ونک آنسون، روانشناس، هـدف اصلـی بازجویی در شکنجههای سفید، درهم شکستن اراده و تخـریب فـردی شخص زنـدانی و همانندسازی اوست؛ نوعی شستوشوی مغزی بهقصد جایگزینی سیستم فکری جدید در برابر سیستم فکری سابقِ فرد بازداشتشده برای گرفتن هرگونه اعترافی در مقابل دوربین یا دادگاههای نمایشی تا شاید بتواند در پی ابراز پشیمانی فرد زندانی، از جامعه سلب امید کند. البته این روانشناس بهدرستی اضافه میکند که چنین هدفی در دنیای ارتباطات امروزی و عصر اطلاعات بهسختی دستیافتنی است.
نمایش تلویزیونی بازجویی از زم یکی از عریانترین جلوههای شکست و رسوایی صنعت اعترافسازی در جمهوری اسلامی است؛ نهتنها از آن رو که زم - با هر قضاوتی که در مورد او داشته باشیم - خیزش آبان را اغتشاش نخواند و به همانندسازی خود با همهٔ ادعاهای بازجو و نظام تن در نداد و تا آخر خود را یک روزنامهنگار مطبوعاتی خواند که دستبالا «اشتباهاتی» کرده است و از بابت آن از مردم (و نه از نظام) «حلالیت» طلبید، بلکه علاوهبرآن و مهمتر از آن، به این دلیل که افکار عمومی نیز در واکنشهای خود تنها خشم و انزجار بیشتری نسبت به توسل حکومت به این روشها را نشان داد و حتی به نوعی همدردی با زندانی پرداخت.
این امر نشانگر ناتوانی نظام در گسترش مشروعیت خود در جامعه حتی با توسل به نرمترین و پیچیدهترین اشکال شکنجه است.