«کودتای ۵۳» ساختهٔ تقی امیرانی فیلم تحسینشدهای است که سعی دارد روایت کودتای ۲۸ مرداد را با تماشاگر غربی در میان بگذارد و در این راه بهمدد تدوین حسابشده و دقیق والتر مرچ، تدوینگر برجستهای که همکار امیرانی در نویسندگی این اثر هم هست، فیلم حرفهای و نسبتاً خوشساختی شکل گرفته که تماشاگر را با خود همراه میکند؛ فیلمی که قرار است تحقیقی باشد دربارهٔ ناگفتههای این واقعه و ظاهراً تصویری تمامعیار از آن ارائه کند، اما فیلم از همین نقطه صدمه میبیند.
کودتای ۵۳ فیلم تحقیقی بیطرفی نیست و برعکس، خودآگاه یا ناخودآگاه، ایدئولوژی فیلمساز آن را از مسیر بیطرفی خارج میکند.
فیلمساز آشکارا از آمریکا و انگلیس و شاه متنفر است و جزئیات مختلف فیلم آشکار میکند که این تنفر تنها بهدلیل کودتای ۲۸ مرداد نیست و ریشه در موارد دیگری دارد که میتواند علل مختلفی داشته باشد؛ از باور به چپ و سوسیالیسم یا انتخاب عامدانهٔ این دیدگاه برای فراهم کردن امکان نمایش این فیلم در ایران یا حتی پیشگیری از مشکلات احتمالی برای فیلمساز در داخل ایران.
هر کدام از اینها - یا هر دلیل دیگری - که باشد، نتیجه یکسان است؛ خلق فیلمی که خودآگاه یا ناخودآگاه مطلوب جمهوری اسلامی است، چرا که بخش عمده و اساسیای از کودتای ۲۸ مرداد را عامدانه نادیده میگیرد: نقش آیتالله کاشانی و روحانیت خودفروش.
اسناد و مدارک بیشماری در این زمینه وجود دارد و بعید به نظر میرسد که فیلمساز در سالها تحقیق خود در این زمینه به این اسناد برنخورده باشد، اما او ترجیح میدهد که بهطرز عجیبی نقش آیتالله کاشانی را به حداقل برساند و در واقع با اشارهای بسیار مختصر از روی آن بهسرعت عبور میکند.
شاه در طول فیلم چندین بار از زبان مصاحبهشوندگان بزدل و ترسو خوانده میشود و فیلم بعد از روایت کودتا هم از حملات مختلف به شاه چشمپوشی نمیکند و مثلاً بهطور مفصل توضیح میدهد که ساواک با کمک اسرائیل چطور به وجود آمد و جنایت کرد (بیآنکه مشخص باشد این بخش چه ارتباطی با موضوع فیلم دارد).
سپس به انقلاب میرسد. نوع نمایش انقلاب و تصویر خمینی، گویی نوید رهایی از دیکتاتوری و آزادی و استقلال کشور را میدهد (هرچند فیلمساز با جملات کلیِ یکی از مصاحبهشوندگان دربارهٔ وضع منطقه، میخواهد بهصورت سرسری و بدون اشاره به فاجعهای به نام جمهوری اسلامی، فیلم را ببندد و بعد با نمایش تصاویر بسیار شعاری و سطحیِ ترامپ در کنار پادشاه عربستان، این نتیجهگیریاش را حقنه کند که آمریکا برای خاورمیانه دموکراسی نمیخواهد).
از طرفی، از تنها حامی شاه در این فیلم، اردشیر زاهدی، تنها حرفهایی انتخاب شده که بهقصد به سخره گرفتن مصاحبهشونده در فیلم قرار گرفتهاند، درحالیکه در یک اثر بیطرف، فیلمساز میتوانست با انتخاب درستتری از آن حرفها (هرچند درنهایت توخالی و بیمنطق و یکجانبه)، تصویر بیطرفتری از خود ارائه دهد.
فیلم اما نقش نورمن داربی شر، مأمور امآیسیکس، را در کودتای ۲۸ مرداد برجسته میکند و اصلاً بر مبنای آن شکل میگیرد؛ نقشی مهمتر و فراگیر از سیآیای. فیلم به ما میگوید در سریالی که در ۱۹۸۵ با عنوان «پایان امپراتوری» ساخته شده، برای قسمت مربوط به ایران با داربی شر گفتوگوی تصویری صورت گرفته اما این تصاویر سانسور شدهاند، ولی او - فیلمساز- به نسخهٔ تایپشدهای از این مصاحبه دست یافته است.
پس از نمایش فیلم و جنجالهای مربوط به کپیرایت تصاویر این سریال که حتی در مقطعی به جلوگیری از نمایش فیلم هم انجامید، تهیهکنندگان این سریال در یک وبسایت به دو نکتهٔ مهم اشاره کردهاند. آنها ادعا میکنند که هیچگاه مصاحبهٔ تصویری با داربی شر صورت نگرفته و تنها یک مصاحبهٔ صوتی بوده (در فیلم این مصاحبه با بازی رالف فاینس بازسازی شده) و دوم - و مهمتر- اینکه آنها در همان زمان متن این مصاحبه را علنی کردهاند و در آرشیو اسناد امنیت ملی موجود است.
اگر این ادعا درست باشد، پس سؤال اساسی فیلم که حتی در آخرین جملاتی که بر پرده میآید بر آن تاکید شده- در این باره که بالأخره چه کسی این گفتوگو را به روزنامهٔ آبزرور داده- اساساً غلط است و همینطور ادعای فیلمساز در «دست یافتن» به این سند.
در نهایت فیلم نتیجهگیری میکند و بهنحوی ادعا دارد که همهٔ زوایای تاریک این اتفاق را روشن میکند، اما بیش از پیش نشان میدهد که این واقعه هنوز چه مقدار ابعاد ناگفته دارد و البته صد افسوس و دریغ را بر جای میگذارد از دخالت بیجا و تلخ قدرتهای خارجی، و در نهایت تنهایی ملتی که هنوز در آرزوی دموکراسی شب را به روز میرساند و عجیب اینکه هر صبح بعدی از آرزویش گامی دورتر هم میشود.
نظرات نویسندگان در یادداشتها لزوماً بازتاب دیدگاه رادیو فردا نیست.