مستندهایی برای روزهای کرونایی: طلاق به سبک ایرانی

  • محمد عبدی

مستند «طلاق به سبک ایرانی»، ۱۹۹۸

جشنواره ایدفا که مهم‌ترین جشنواره فیلم‌های مستند در جهان است، حدود سیصد فیلم مستند را که طی دوره‌های متعدد این جشنواره به نمایش درآمده‌اند، به صورت آنلاین و رایگان، در اختیار علاقه‌مندان قرار داده است.

این فرصتی استثنایی است برای تماشای فیلم‌های مستند در این روزهای کرونایی که بخش زیادی از مردم جهان را به اجبار خانه‌نشین کرده است.

به‌تدریج به معرفی و مرور برخی از این فیلم‌ها خواهیم پرداخت. این بار می‌پردازیم به فیلم «طلاق به سبک ایرانی» (Divorce Iranian Style) ساخته کیم لانگینوتو و زیبا میرحسینی.

***

«طلاق به سبک ایرانی» که در سال ۱۹۹۸ ساخته شده، از شناخته‌شده‌ترین مستندها در جهان درباره وضعیت زنان ایرانی است؛ فیلمی که بدون غلتیدن به ورطه شعار سعی دارد تصویری واقعی باشد از آن‌چه در یک دادگاه خانواده در ایران می‌گذرد.

از این رو، در عین حال که شخصیت‌های اصلی فیلم زنانی هستند که برای طلاق گرفتن با مشکلات متفاوتی روبه‌رو شده‌اند و تماشاگر با آن‌ها همذات‌پنداری می‌کند، از مردان هم چهره کاملاً منفی و نفرت‌انگیزی ترسیم نمی‌شود.

فیلم پیش از آن‌که به ورطه نفی و انکار مردان و شعار دادن علیه آن‌ها بیفتد، عامدانه تصویری می‌سازد از موقعیت‌های بغرنجی که به طور اعم از جامعه مردسالار و به طور اخص از قوانین مذهبی و کهنه ایران نشئت می‌گیرد.

بیشتر صحنه‌های فیلم در اتاقی می‌گذرد که در واقع دادگاه خانواده است، با قاضی‌ای که یک روحانی است و از ابتدا سعی دارد از هر نوع طلاق جلوگیری کند و در عین حال که غالباْ با مهربانی حرف می‌زند (و به گروه فیلمسازی هم اجازه داده که از دادگاه‌های متعدد تصویربرداری کنند)، درباره قوانین دینی مطلقاً حاضر به کوتاه آمدن نیست و در فیلم آشکارا بحث می‌کند که دختر می‌تواند از ۹ سالگی ازدواج کند.

مبحث ازدواج کودکان (با نمایش دختری به نام زیبا که در پانزده سالگی مجبور به ازدواج شده و حالا در شانزده سالگی می‌خواهد طلاق بگیرد)، به یکی از مهم‌ترین مایه‌های فیلم بدل می‌شود که در تمام طول فیلم حضور پررنگی دارد: بچه.

از بخت گروه سازندگان فیلم، منشی دادگاه یک دختربچه دارد که پس از مدرسه هر روز در کنار مادرش شاهد دعواهای خانوادگی در این اتاق است.

این دختر در دو صحنه کلیدی نقش عریان‌تری به خود می‌گیرد؛ جایی که روی صندلی قاضی می‌نشیند و سعی دارد یک دادگاه خیالی را هدایت کند و – مهم‌تر- جایی که در جهان کودکانه‌اش می‌گوید با دیدن دعواهای زوج‌ها در این اتاق، تصمیم گرفته هیچ‌گاه ازدواج نکند.

از طرفی، در یکی از صحنه‌های مهم فیلم، زمانی که مریم با زاری به قاضی التماس می‌کند راهی بیاید که او بچه‌اش را نگه دارد، بچه چهار و نیم ساله او در گوشه راست کادر ساکت و غالباً بی‌حرکت نشسته و از نزدیک ناظر این صحنه است. در جایی که قاعدتاً حضور بچه در آن - و شاهد دعواها و مشکلات والدین بودن- در بسیاری از نقاط جهان ممنوع است، چکیده دنیای فیلم رقم می‌خورد: شکستن همه مرزهای انسانی و خرد شدن تدریجی یک زن در برابر دختربچه‌ای که به‌زودی وارث همین قوانین کهنه خواهد بود.

دوربین اما به یکی از شخصیت‌های فیلم بدل می‌شود و گاه با نوعی فاصله گذاری روبه‌رو هستیم که در آن شخصیت‌ها از دنیای پرتشنج دعواهای خانوادگی لحظه‌ای جدا می‌شوند و با فیلمساز(عامل فاصله‌گذاری/عنصر خارجی/دوربین به عنوان قاضی) حرف می‌زنند و درددل می‌کنند (از جمله اعتراف جمیله به دوست داشتن شوهرش که نجوایی است در واقع با ما، در این باره که او عاشق شوهرش است).

مسئله مذهب و حضور پررنگ آن، عنصر دیگری است که سازندگان فیلم در بخش‌های گوناگون به آن رجوع می‌کنند و سرانجام هم فیلم را با صدای اذان به پایان می‌برند، در حالی که سرنوشت سه زن اصلی فیلم مورد اشاره قرار می‌گیرد.

جدای از اشاره به قوانین مذهبی- که معمولاً علیه زنان عمل می‌کند، از جایز بودن چند همسری تا حضانت بچه - قاضی به دلیل روحانی بودن، خود نماد مشخصی است از مذهبی که می‌خواهد قوانین اجتماعی جهان مدرن را به بهانه قوانین اسلامی نادیده بگیرد. چندین صحنه فیلم هم به صحنه مسجد و نماز خواندن ختم می‌شود: جایی که زنان و مردان با یک پرده از هم جدا شده‌اند و فیلمساز با دوربینش این پرده را - احتمالاً مخفیانه - کنار می‌زند.