در ایران انتخابات ریاست جمهوری برگزار شده و تا زمان روی کار آمدن دولت جدید، موضوع احیای برجام همچنان روی میز است. هر روز مقامهای کنونی و آینده هم صحبتی در اینباره میکنند. از جمله روز دوم تیر، حسن روحانی گفت که که با اجازه دادن به عباس عراقچی، توافق ظرف دو روز دستیافتنی است. محمود واعظی رئیس دفتر او پا را از هم فراتر گذاشته از توافق بر سر رفع صدها تحریم سخن گفته است. اما در واشینگتن درباره اینگونه اظهارات خوشبینانه هشدار میدهند و میگویند هنوز تا دستیابی به توافق فاصله وجود دارد.
از الیزا کاتالانو ایورز، محقق امنیت خاورمیانه در مرکز مطالعاتی امنیت آمریکای نوین (CNAS)، پرسیدیم که در زمانی که تغییری اینچنینی در ایران در حال وقوع است، آمریکا چگونه آن را تجزیه و تحلیل میکند؟
خانم ایورز پیشتر در بین سالهای ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۶، متخصص سیاست خارجی و امنیت ملی در دول آمریکا و از جمله مدیر امور خاورمیانه و شمال آفریقا در شورای امنیت ملی آمریکا بوده است.
Your browser doesn’t support HTML5
با توجه به پیشینه کاری شما در دولتهای پیشین آمریکا، میخواستم اول بپرسم که یک دولت در آمریکا وقتی با چنین تغییری مثلاً در کشوری مثل ایران مواجه میشود، چگونه آن را تحلیل میکند؟
به نظرم این خیلی سؤال خوبی است. این فرصتی است تا افراد فرضیات خود را در آن روندی که برای سیاستگذاری در نظر میگیرند، آزمایش کنند. هر دولتی در آمریکا و حالا دولت بایدن که ژانویه بر سر کار آمده، رویکرد سیاست و استراتژی خود در قبال ایران را بر زبان آورده که متمرکز بر بخشی از منافع آمریکاست و عمر این رویکرد باید دستکم در تئوری بیشتر از هر تغییری یا مثلاً یک چرخه انتخابات باشد.
تا حدی این حقیقت دارد. اگر گوش کنید که چطور کاخ سفید یا وزارت خارجه درباره ایران صحبت کردهاند، مواردی پیرامون جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هستهای، سیاستهای ایران در خاورمیانه، حمایت از تروریسم، نحوه رفتار با مردم خودش و نقض حقوق بشر، اینها موضوعاتی هستند که در یک روند و چارچوب تحلیلی جای میگیرند که نباید با انتخابات ریاست جمهوری خیلی تغییری در آنها رخ دهد.
اما چنین مقطعی به نظرم فرصتی فراهم میکند تا ببینند که نه تنها فرضیاتشان درست است یا خیر، بلکه حالا ببینند که چه اتفاقات غیرمترقبهای را باید با این تغییر در نظر بگیرند. حالا تیم باید به این فکر کند که نه تنها انتخاب رئیس قوه قضاییه رئیسی چه معنایی دارد، بلکه او چه دولتی را بر سر کار میآورد ، چه کسانی ممکن است طرف صحبت باشند یا نباشند و این دولت جدید چه سیاستهایی را پی خواهد گرفت.
در روزهای پیش و پس از انتخابات در ایران، مقامات واشینگتن در پاسخ به سؤالات مکرر درباره ایران بسیار بیشتر از گذشته به موضوع نقش رهبر جمهوری اسلامی در تصمیمگیری درباره مسائل کلیدی سیاست خارجی تأکید کردند. آیا این به نظرتان این نوعی از تغییر رویکرد است یا تنها ما الان این رویکرد را بیشتر میشنویم؟
به نظرم تغییر در گفتمان نیست اما رویکردی است که در دوران انتخابات روشنتر بیان میشود. بهنظرم مقامهای ارشد دولت نه تنها زمانی که در دولت اوباما برای برجام مذاکره میشد بلکه بسیار پیش از آن، بر این موضوع متمرکز بودند که نه تنها در زمینه هستهای بلکه هرگونه رابطه با ایالات متحده، رهبر جمهوری اسلامی تصمیمگیرندهٔ نهایی است.
در نتیجه فکر میکنم بیان این موضوع از سوی مقامهای آمریکایی بهنوعی اذعان به این است که برخی از قدمهای تاکتیکی امکان تغییر دارند. رئیسی، روحانی نیست. مثلاً در زمینه تجربه یا ارتباط با غرب. او وزیر خارجهای خواهد داشت که ظریف نیست. اینکه این افراد چگونه با این پرونده تحت هدایت رئیسی برخورد کنند، ممکن است تغییراتی در شرایط جاری ایجاد کند، اما تمرکز بر این خواهد بود که مثلا تصمیم رهبر در زمینه بازگشت به برجام یا بازنگشتن به برجام تغییر اساسی نکند. آن تصمیمات بزرگ راهبردی همچنان توسط رهبر گرفته میشود.
فکر میکنید با این تغییرات همچنان پیشبرد مسیر دیپلماتیک با ایران یک اولویت در دولت بایدن خواهد بود؟
بهنظرم در میان مدت اینگونه خواهد بود. تعهد به بازگشت به برجام بهعنوان وسیلهای که پیشرفت ایران در عرصه هستهای را به عقب براند تا تلاشی باشد که کار به مستحکم شدن پادمانها و شفافیت و بازرسیها بینجامد، همچنان یک اولویت خواهد بود. و تنها راه رسیدن به این اهداف دیپلماسی است.
صادقانه بگویم، بهنظرم جایی این موضوع پیچیده میشود که قرار باشد توافق اجرا شود. وقتی به توافق برگشتید و نوبت به اجرای مثلا رفع تحریمها یا دادن دسترسیها به آژانس از سوی ایران میشود، کار کردن با یک تیم تازه میتواند چالشبرانگیز شود.
اگر صحبتهای رئیسی در دوران انتخابات را اصل قرار دهیم، تیم او هم قاعدتاً متمرکز بر اجرای توافق میشود و در پی مثلا رفع تحریم خواهد بود و برای آمریکا و متحدان اروپایی موضوع تأکید بر جدی گرفته شدنِ هرگونه نقض تعهد میتواند یک فشار بر روند اجرا باشد.
در کنار موضوع برجام، موضوعات فراوان غیرهستهای هم هست. آن ماه عسل بعد از برجام - که میتوانیم بگوییم رخ داد یا نداد- درسی برای همه طرفهاست و در نتیجه اینبار انتظارات بر مبنای آن درسها متفاوت خواهد بود. در کنار اینها باید فکر کنیم که سیاست داخلی در آمریکا که تغییری نکرده و از آن سو باید دید دولت جدید در تهران چه تاثیری بر سیاست داخلی در آنجا خواهد گذاشت.
به نظرتان پیشینه ابراهیم رئیسی، خصوصاً اتهاماتی که در زمینه نقض حقوق بشر متوجه اوست، چه تأثیری بر این روند دیپلماتیک خواهد داشت؟ آیا اینکه مثلاً در ردههای پایینتر از او، وزیر خارجه یا معاون وزیر خارجه، درگیر روند دیپلماتیک باشند، مانع را از میان برمیدارد؟
خب اولاً اینکه رئیسی به خاطر همین فعالیتهایش تحت تحریم آمریکاست. این یک واقعیت خواهد بود و بالطبع مانع و محدودیت بر سر راه دیپلماسی مستقیم با رئیسی خواهد بود، هرچند فکر نمیکنم هیچکدام از دو طرف آماده چنین سطحی از دیپلماسی باشند.
جنبه فنی این موضوع یک سوی ماجراست و بهنظرم روشنتر است؛ اینکه طرف که باشد یا کجا صحبت کنند و کِی صحبت کنند. بهنظرم چالش بر سر رتوریک است و این بخشی است که میتواند برای هر دو طرف چالش ایجاد کند که چگونه به آن واکنش نشان دهد.
چون به نظرم ایالات متحده و این دولت درباره سیاست خود در زمینه حقوق بشر و عملکرد رژیمهای سرکوبگر و خودکامه شفاف بوده، دیدگاههای خود در این زمینه در قبال رژیم ایران را هم پنهان نکرده، در نتیجه این همیشه بخشی از گفتمان آمریکا در زمان صحبت درباره ایران خواهد بود.
حالااینکه این چقدر برخی را در تهران تحت فشار میگذارد که بخواهند پاسخ دهند و این کنش و واکنش به نظرم زمانی است که فشار ایجاد میشود و میتواند به تنش بیشتر منجر شود. مسائل کوچکتری مثل آمدن به مجمع عمومی سازمان ملل چالش ایجاد خواهد کرد اما در مقیاس کوچکتر.
بهنظرم موضوع و چالش اصلی این است که چگونه توازنی میان بخش غیرهستهای و بخش هستهای و کلاً رویکرد دیپلماتیک پیدا کنیم.