سال ۱۹۸۹ سال طرفه های ديگری نيز بود و بزرگترين طرفه در آن ميان ای بسا نابودی نظام کمونيستی به دست کسی واقعيت يافت که در پی اصلاح آن بود نه در پی نابوديش. ميخائيل گرباچف آخرين رهبر دومين ابرقدرت آن روزگار اتحاد جمهوريهای شوروی سوسياليستی اکنون از شهروندان ساده جمهوری فدرال روسيه است.
بخش سوم- انقلابی به رنگ گل سرخ اما نه خونين
بخش چهارم- انقلابی به رنگ گل سرخ اما نه خونين
بخش پنجم- انقلابی به رنگ گل سرخ اما نه خونين
بخش ششم- انقلابی به رنگ گل سرخ اما نه خونين
بخش هفتم- انقلابی به رنگ گل سرخ اما نه خونين
اتحاد شوروی هر چند فرو پاشيد و از دل خاکسترهای آن، در کنار روسيه، چهارده کشور نوپا برآمد. اما شماری از همين کشورهای نوپا در قيد و بند حکومتهای غير مردمی ماندند. قيد و بندهايی که شکستن آنها با انقلابهای معروف به انقلابهای رنگی از گرجستان آغاز شد.... انقلابی به رنگ گل سرخ اما نه خونين. نه خونين، از آن رو که ديکتاتورها – به گونه يی استثنايی – از سرنوشت مرگبار نيکلای چائوشسکو، خودکامه رومانی، درس عبرت گرفته بودند.
ديکتاتورها به جاودانگی قدرتشان همان اندازه باور دارند که به تری آب، پوچی اين پندار زمانی بر آنها روشن ميشود که در کشمکش و قمار با مردم آزاديخواه آخرين تاس را هم ميريزند و باز ميبازند.
تاس ريخته را نميشود دوباره ريخت و نتيجه را دگرگون ساخت. در گرجستان ادوارد شواردنادزه پس از سيزده سال خداوندگاری دست به چنين قماری زد. تاس را ريخت و باخت. جای جر زدن نبود و اگر هم بود، بی فايده بود.
در آستانه انتخابات پارلمانی روز يازدهم آبان ماه ۱۳۸۲ گرجستان غرق در خودکامگی فساد مالی خانواده شوارد نادزه و خفقان سياسی بود. دراين انتخابات دو اردو روياروی هم صف آرايی کرده بودند:
در يک سو به ائتلافی سياسی به نام "برای گرجستان نوين" به رهبری ادوارد شواردنادزه و "اتحاد رستاخيز دموکراتيک
گرجستان" به رهبری اصلان آباشيدزه، فرمانروای آجارستان، بخش نيمه جدايی خواه گرجستان.
و در سوی ديگر: اردوگاه هواداران آزادی و حقوق بشر "جنبش متحد ملی" به رهبری ميخائيل ساکاشويلی و حزب "بورجا نادزه – دموکراتها" به رهبری خانم نينو بورجانادزه - رئيس مجلس – و زوراب ژوانيا رئيس پيشين مجلس گرجستان.
ادوارد شواردنادزه – آخرين وزير خارجه اتحاد فروپاشيده جمهوريهای شوروی – که همراه رئيسش، ميخائيل گورباچف – مزه شکست را در مسکو چشيده بود، اين بار در تفليس پايتخت کشور زادگاهش، گرجستان، حاضر نبود اين مزه را بار ديگر بچشد.
خودکامگان نيازی به انتخابات ندارند اما آن را برگذار ميکنند. انتخابات را آرايه يی دلفريب برای حکومتشان ميدانند. پس آن را برگذار ميکنند اما آن سان که نتيجه هرچه باشد به سود آنها باشد.
پائيز ۲۰۰۳ گرجستان شاهد يک چنين انتخاباتی بود. اما اين بار نيروهای هوادار مردمسالاری و آزادی زير چتر حمايت مردم فقرزده و دلزده از قدرت مطلقه فردی، چندان نيرو گرفته بودند که تن به تقلبات انتخاباتی ندهند. آنها در برابر يکه تازيهای ادوارد شواردنادزه و خانواده اش، از مجامع بين المللی خواسته بودند که ناظرانی را برای نظارت بر انتخابات به گرجستان بفرستند.
انتخابات با حضور ناظران خارجی در گرجستان انجام شد. برغم تقلبات گسترده ای که وجود آنها را ناظران بين المللی تائيد کردند، شمارش اوليه آراء از پيروزی اردوگاه هواداران مردمسالاری خبر ميداد. اما حکومت ناگهان پيروزی اردوگاه ادوارد شوارد نادزه را رسماً اعلام کرد. گرجستان، نشسته بر بشکه يی از باروت، منفجر شد. باروت و چاشنی را خود حکومت فراهم آورده بود اما فتيله را کسی روشن کرد که تا پيش از آن کمتر کسی در بيرون از گرجستان حتی نام او را شنيده بود.
نام ميخائيل ساکاشويلی، جوان پرشور، تيزهوش، درس خوانده در آمريکا با همسری هلندی. مردی که گرجی ها، او را خودمانی "ميشا"، "ميشای قهرمان" ميخواندند. از ميشا، ميشايی که در اوج انقلاب گل سرخ در گرجستان سی و شش سال بيشتر نداشت، در بخشی ويژه ياد خواهيم کرد.
از مردی که جرج بوش – رئيس جمهوری آمريکا – در پی پيروزی انقلاب گل سرخ، اينگونه ستايش کرد: "... سربلندم از اين که در کنار رئيس جمهوری ايستاده ام که در راه آرمان آزادی چنين رهبری عزم و روحيه ای نشان داده است".