ادوارد شواردنادزه که دوازده سال پياپی با مشت آهنين بر گرجستان فرمان رانده بود، سرمست از پيروزی در انتخاباتی که ناظران بيطرف آن را سرشار از تقلب اعلام کرده بودند، به رغم اعتراض مخالفان و هواداران مردمسالاری، روز بيست و دوم نوامبر سال ۲۰۰۴ ميلادی، آذر ماه ۱۳۸۳، پارلمان گرجستان را افتتاح کرد.
ادوارد شواردنادزه خود را برای يک دوره ديگر سروری در کاخ رياست جمهوری آماده ساخته بود. او گمان ميکرد که با افتتاح پارلمان، هواداران آزادی، حقوق بشر و مردمسالاری کار را تمام شده خواهند پنداشت و دلسرد بار ديگر در لاک نوميدی خاموش خواهند ماند.
اما هواداران مردم سالاری، اين بار، نيک ميدانستند که يا بايد همان روز ديکتاتور فاسد را از برج عاجش به زير آورند يا شايد برای هميشه در زير ابر سياه سرکوبی از بيم زنجير و زندان بلرزند و دم برنياورند.
از همين رو بود که ميخائيل ساکاشويلی، رهبر آزاديخواهان به هوادارانش گفت: يا حالا يا هرگز.... زمان سرنگون کردن خودکامگان يا هرگز است يا هم اکنون.....
با اين يادآوری انبوه ياران ميخائيل ساکاشويلی هر يک گل سرخی در دست به سوی مجلس راه افتادند. آنها مسلح نبودند. نيروهای انتظامی و امنيتی، ناگزير، جلو آنها را نگرفتند. اين نيروها خود نيز دل با هواداران آزادی داشتند. سهم آنان نيز از زندگی، تنگدستی و آينده يی تيره وتار، زير فشار سنگين کار، زير ضربه های تازيانه رويارويی با هموطنانشان بود. در حالی که ادوارد شواردنادزه، خانواده و يارانش، در اوج فساد در پر قو ميخوابيدند.
در درون مجلس، ادوارد شواردنادزه، گرم سخنرانی برای افتتاح آن بود که ميخائيل ساکاشويلی و انبوه يارانش يورش آوردند. محافظان ديکتاتور، وحشت زده از انبوهی مردم خشمگين، ادوارد شواردنادزه را شتابان بيرون بردند.
ميخائيل ساکاش ويلی بر سر ديکتاتور فرياد زده بود: يا استعفاء بده با به زور تو را به زير خواهيم کشيد! ادوارد شواردنادزه، پريده رنگ اما همانند هر خودکامه ديگری تا آخرين دم سرمست از باده غرور، در بيرون پارلمان، در سخنانی کوتاه يادآور شد که آن چه روی داده است، نوعی کودتاست پس استعفاء نخواهد داد و کودتاگران را درهم خواهد شکست. وی همچنين گفت: "... وضعيت اضطراری و فوق العاده اعلام ميکنم. اين فرمانی ويژه است که وزارت دفاع و همچنين وزارت کشور در آن دخيل خواهند بود. و ما نظم را بار ديگر برقرار خواهيم کرد و جنايتکاران مجازات خواهند شد".
ادوارد شواردنادزه، از يکی از آخرين حربه های خودکامگان بهره گرفت: امنيت در خطر است برای حفظ امنيت بايد يک چند آزادی مردم محدود شود.
ديکتاتورها اين گفته بنجامين فرانکلين، يکی از رهبران استقلال آمريکا را يا نخوانده يا خوانده و بی اعتناء از آن گذشته اند که هر کس به قيمت محدود ساختن آزادی از امنيت دفاع کند، نه لياقت آزادی را دارد نه سزاوار داشتن امنيت است!
ادوارد شواردنادزه، با تهديد به برقراری حکومت نظامی در وضعيت اضطراری و فوق العاده، در بيرون پارلمان گرجستان در قلب تفليس، بيدرنگ سوار بر خودرو ضد گلوله اش شد و گريخت. او اين گريختن را بخشی از جنگ و گريز با مخالفانش ميدانست. او اميدوار بود که با فرمان به نيروهای انتظامی، نظامی و امنيتی آزاديخواهان را به آسانی سرکوب خواهد کرد. اما در ادامه اين بررسی خواهيم ديد که اين خواب خوش ديکتاتور تعبير ديگری داشت.
ادوارد شواردنادزه خود را برای يک دوره ديگر سروری در کاخ رياست جمهوری آماده ساخته بود. او گمان ميکرد که با افتتاح پارلمان، هواداران آزادی، حقوق بشر و مردمسالاری کار را تمام شده خواهند پنداشت و دلسرد بار ديگر در لاک نوميدی خاموش خواهند ماند.
بخش چهارم- انقلابی به رنگ گل سرخ اما نه خونين
بخش پنجم- انقلابی به رنگ گل سرخ اما نه خونين
بخش ششم- انقلابی به رنگ گل سرخ اما نه خونين
بخش هفتم- انقلابی به رنگ گل سرخ اما نه خونين
بخش پنجم- انقلابی به رنگ گل سرخ اما نه خونين
بخش ششم- انقلابی به رنگ گل سرخ اما نه خونين
بخش هفتم- انقلابی به رنگ گل سرخ اما نه خونين
اما هواداران مردم سالاری، اين بار، نيک ميدانستند که يا بايد همان روز ديکتاتور فاسد را از برج عاجش به زير آورند يا شايد برای هميشه در زير ابر سياه سرکوبی از بيم زنجير و زندان بلرزند و دم برنياورند.
از همين رو بود که ميخائيل ساکاشويلی، رهبر آزاديخواهان به هوادارانش گفت: يا حالا يا هرگز.... زمان سرنگون کردن خودکامگان يا هرگز است يا هم اکنون.....
با اين يادآوری انبوه ياران ميخائيل ساکاشويلی هر يک گل سرخی در دست به سوی مجلس راه افتادند. آنها مسلح نبودند. نيروهای انتظامی و امنيتی، ناگزير، جلو آنها را نگرفتند. اين نيروها خود نيز دل با هواداران آزادی داشتند. سهم آنان نيز از زندگی، تنگدستی و آينده يی تيره وتار، زير فشار سنگين کار، زير ضربه های تازيانه رويارويی با هموطنانشان بود. در حالی که ادوارد شواردنادزه، خانواده و يارانش، در اوج فساد در پر قو ميخوابيدند.
در درون مجلس، ادوارد شواردنادزه، گرم سخنرانی برای افتتاح آن بود که ميخائيل ساکاشويلی و انبوه يارانش يورش آوردند. محافظان ديکتاتور، وحشت زده از انبوهی مردم خشمگين، ادوارد شواردنادزه را شتابان بيرون بردند.
ميخائيل ساکاش ويلی بر سر ديکتاتور فرياد زده بود: يا استعفاء بده با به زور تو را به زير خواهيم کشيد! ادوارد شواردنادزه، پريده رنگ اما همانند هر خودکامه ديگری تا آخرين دم سرمست از باده غرور، در بيرون پارلمان، در سخنانی کوتاه يادآور شد که آن چه روی داده است، نوعی کودتاست پس استعفاء نخواهد داد و کودتاگران را درهم خواهد شکست. وی همچنين گفت: "... وضعيت اضطراری و فوق العاده اعلام ميکنم. اين فرمانی ويژه است که وزارت دفاع و همچنين وزارت کشور در آن دخيل خواهند بود. و ما نظم را بار ديگر برقرار خواهيم کرد و جنايتکاران مجازات خواهند شد".
ادوارد شواردنادزه، از يکی از آخرين حربه های خودکامگان بهره گرفت: امنيت در خطر است برای حفظ امنيت بايد يک چند آزادی مردم محدود شود.
ديکتاتورها اين گفته بنجامين فرانکلين، يکی از رهبران استقلال آمريکا را يا نخوانده يا خوانده و بی اعتناء از آن گذشته اند که هر کس به قيمت محدود ساختن آزادی از امنيت دفاع کند، نه لياقت آزادی را دارد نه سزاوار داشتن امنيت است!
ادوارد شواردنادزه، با تهديد به برقراری حکومت نظامی در وضعيت اضطراری و فوق العاده، در بيرون پارلمان گرجستان در قلب تفليس، بيدرنگ سوار بر خودرو ضد گلوله اش شد و گريخت. او اين گريختن را بخشی از جنگ و گريز با مخالفانش ميدانست. او اميدوار بود که با فرمان به نيروهای انتظامی، نظامی و امنيتی آزاديخواهان را به آسانی سرکوب خواهد کرد. اما در ادامه اين بررسی خواهيم ديد که اين خواب خوش ديکتاتور تعبير ديگری داشت.