در سال ۱۸۷۴، سالها پیش از آنکه خاطرات جنگهای جهانی ذهن اروپا را آزرده کند، فردریش نیچه در کتاب «تاملات نابهنگام» خود آورده بود «میشود بدون خاطره زندگی کرد، حتی به شادی زندگی کرد، همانطور که زندگی حیوانات ثابت می کند، اما بدون فراموشی زندگی کردن تقریبا غیرممکن است.»
اما پس از جنگهای جهانی و هولوکاست، نیاز اروپا برای گفتن و به یاد آوردن آغاز شد. تجربیاتی که گفته میشد نباید ناگفته بمانند. و انبوه کتب فلسفی که درباره گفتن و بازگو کردن نوشته میشد و درباره این که زبان تا چه میزان قادر به بازگو کردن رخدادی نظیر هولوکاست است.
داستانهای هولوکاست، قصه رفتهها و ماندهها تاریخی را ساخت که بر خلاف بسیاری از تروماهای تاریخی باید به یاد میماند. اما این روزها در فرانسه نویسنده بسیار جوانی پیدا شده که خود از نسل یهودیهای مهاجر است و میخواهد هیچکدام از این داستانها، این بار، را به خاطر نیاورد و فراموش کند. فدریکا آملیا فینکلستاین، نویسنده ۲۴ سالهایست که در پاریس فلسفه میخواند و پدربزرگاش سالها پیش از آغاز جنگهای جهانی لهستان را ترک کرده و به فرانسه آمده است. «فراموششده» نخستین رمان فینکلستاین است و توانسته توجه مهمترین نویسندههای فرانسه را به خود جلب کند.
فردریک بِگْبِدر، از برجستهترین نویسندگان فرانسه و خالق رمان «پنجرههایی رو به جهان»، نخستین رمان فینکلستاین را ستوده و ژان- ماری گوستاو لوکلزیو، برنده نوبل ادبیات، در پیامی به این نویسنده جوان علاقه خود را به کتاب او نشان داده است.
«فراموششده» از جهات بسیاری قابل توجه است. رمانی در باب به یادنیاوردن که «فراموششده» نام دارد و از ابزار «فراموشی» در خدمت به یادآوردن استفاده میکند، شاید هم برعکس و همین ویژگی یکی از مهمترین نوآوریهای این رمان است. همین برداشتن خط باریک میان فراموشی و به یادآوردن داستانی که دیگر نه فلاسفه و نه رماننویسان چیز زیادی برای افزودن به آن ندارند.
فردریکا آمالیا فینکلستاین «فراموششده» را اینطور آغاز میکند:
«نام من آلما است و از جنگ چیزی نمیدانم. با دَفْت پانک و کوکا کولا و بازیهای پلی استیشن۲ بزرگ شدهام. یک روز، شنیدم که پدر بزرگام سالها پیش از جنگ جهانی دوم، پیش از هولوکاست، از لهستان فرار کرده. هولوکاست... برای سالها این کلمه مرا آزار داده، آن وجهه دراماتیکش آزارم داده. اما جمعه شب، وقتی دختر کوچک آدولف آیشمان را دیدم که کلمه آشوویتس به یادش نمیآمد، رنجی در خود احساس کردم. چند ثانیه طول کشید تا این کلمه یادش بیاید. یاد تکههایی از متن «اگر یک مرد است» نوشته پریمو لوی افتادم. میگفت «فراموش نکن که بوده، فراموش نکن» با خودم فکر کردم این دقیقا همان کاری است که میخواهم بکنم: میخواهم فراموش کنم.»
شاید اگر به تمامی آن حقههای کوچک ادبی که اسباب «به یادآوردن» شدهاند، فکر کنیم، (مثلا به مادلن کوچکی که پروست همراه با چایش خورد و طعم آن چنان در خاطره کمانه کرد که یکی از بهترین و طولانیترین شاهکارهای ادبیات جهان، در جستوجوی زمان از دست رفته، خلق شد) دیگر از یاد رفتن کلمه آشوویتس برای به یاد آوردن آشوویتس، دستآورد ادبی بزرگی جلوه نکند. با این همه موضوع کتاب، درونمایه چالشبرانگیزش و زبان عاصی و نوجوانانهاش سبب شده که این کتاب این روزها به شدت در فرانسه مورد توجه قرار بگیرد و حتی ممکن است، روز سهشنبه ۱۱ شهریور، نام این کتاب در میان فهرست نامزدهای احتمالی جایزه رُنودُ که هم گوستاو لوکلزیو و هم بِگْبِده جز اعضای هیئت داوری آناند، دیده شود.
شاید بزرگترین دستآورد «فراموششده»، به قلم نویسندهای ۲۴ ساله درباره یکی از بزرگترین تروماهای تاریخ بشر، این باشد که یک یهودی از لابهلای برگهایش تمنا میکند که به او یک حق داده شود: حق فراموش کردن.