رفراندوم «جمهوری اسلامی»؛ ۳۰ سال پیش «آری»

  • علیرضا کرمانی
هنوز دو ماه از پيروزی انقلاب اسلامی نمی گذشت که به فرمان آيت الله خمينی، رفراندومی برای تعيين نوع حکومت آينده در ايران، برگزار شد؛ اما آيت الله خمينی در همان روزها براين نکته نيز پای فشرد که «من به جمهوری اسلامی رای می دهم؛ نه يک کلمه کم، نه يک کلمه زياد». روز رای گيری نيز رای دهندگان تنها می‌توانستند به يک گزينه، که همان «جمهوری اسلامی» بود، رای «آری» يا «نه» بدهند.

در آن روزهای شور و هيجان، اعلام شد که اندکی بيش از ۹۸درصد رأی دهندگان، به جمهوری اسلامی، رأی «آری» دادند.
اينک، سی سال از آن روزها می گذرد؛ آن چه روشن است اين که از آن شر و شور انقلابی، چنان که بود، خبری نيست و شايد همين نکته، راه را بگشايد برای ارزيابی کارنامه سی ساله جمهوری اسلامی ايران و از زاويه های گوناگون.

برای يافتن معياری برای اين ارزيابی و سنجش، آن چنان که موافق و مخالف آن را بپذيرند، شايد بتوان اين سخن آيت الله خمينی را ملاک و قرار داد که بهترين معيار، توجه به شعار اصلی انقلاب اسلامی است؛ يعنی شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی».

آيت الله خمينی آن روزها گفت: «آن اصولی که اصل مساله ملت بود چی بود تا ببينيم آن شده است يا نشده است. اين اصول را ما بايد يک قدم چند قدم برگرديم جلو روزی که ملت ما در خيابانها ريختند از بانوان محترمه و جوانهای محترم. ببينيم آنها چی می خواستند. آنچه خواستند شده است يا نشده است؟ آنچه می خواستند آنچه از سرتاسر کشور، فريادش در خيابان‌ها و کوچه‌ها و مدارس در همه جا بلند بود اين بود که «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی»».

اين شعار که زود بر سر زبان‌ها افتاد و فراگير شد، نخستين بار کی و کجا طرح شد؟ هادی غفاری روحانی جوان و پرشر و شور آن روزها که اينک مردی ميانسال است، می‌گويد که اين شعار را او نخستين بار در تظاهرات عيد فطر سال ۵۷ مطرح کرده است: «همان روز عيد فطر ما مصمم بوديم در اولين فرصتی که ممکن است اين شکل ايجابی را بگوييم. ما يک حرف‌های سلبی داريم و يک حرف‌های ايجابی. سلبی همان است که ظلم نمی‌خواهيم، مرگ بر شاه که بود مثلا و مرگ بر استبداد و مرگ بر ظلم. اما ايجابی‌اش دقيقا همين سه کلمه بود».

اما جدا از اين که چه کسی و کجا اين شعار را مطرح کرده است، برای بررسی آن، از استقلال شروع کنيم؛ يکی از سه پايه ی شعاری که آيت الله خمينی آنرا اصلی ترين شعار دوران انقلاب می داند. چه تصوری از استقلال در آن روزها در ذهن سردهندگان اين شعار وجود داشت؟

هادی غفاری: «ما استقلال می خواستيم يعنی هرگز مايل نبوديم هيچ قدرت خارجی در ايران برخلاف اراده ملی ما کاری کند. ما می توانيم با يک کشور خارجی قرارداد ببنديم براساس اراده ملی. اما يک موقع است که تحميلی است ما با آن مخالف بوديم».

داوود هرميداس باوند، استاد دانشگاه در رشته علوم سياسی در تهران تا اندازه ای در اين تعريف با هادی غفاری همراه است.

داوود هرميداس باوند می‌گوید: «در روابط کشورها، استقلال عبارت از اين است که کشورها از لحاظ تماميت ارضی‌شان و حاکميت ملی‌شان در معرض تخطی، تجاوز و تهاجم قرار نگيرند و آزادی عمل داشته باشند در ايفای هدف‌هايی که منطبق با منافع ملی شان است».

اما برخی برآنند که در دوران جهانی شدن، مفهوم حاکميت ملی ديگر به آن پررنگی گذشته نيست. در دنيای کنونی، سياست خارجی تنش آفرين در سطح منطقه و جهان آيا تهديدی برای استقلال يک کشور نيست؟

داوود هرميداس باوند معتقد است: «امروز ديگر امنيت مساله دفاع خارجی و برقراری نظم و آرامش داخلی نيست. امنيت معانی گسترده‌تری پيدا کرده؛ مساله رفاه عمومی اولويت پيدا کرده، بنابراين اگر دولتی سياست خارجی‌اش به‌نحوی باشد که رفاه عمومی‌اش دچار تشتت و بحران شود، رسالت و مسئوليتش مورد سوال قرار می‌گيرد. تمام آزادی و استقلال در دنيای امروز بر می گردد به تأمين رفاه در عرصه‌های مختلف. وقتی اين عرصه ها تنگ تر و تنگ تر شود، در درون جامعه عکس العمل خاصی پيدا می شود».

تماميت ارضی و حاکميت ملی به جای خود، اما در دورانی که اکنون در آن زندگی می کنيم، بی گمان مستقل بودن همان منزوی بودن نيست. مهرداد خوانساری، ديپلمات پيشين در دوران پادشاهی محمدرضا پهلوی می گويد:«ايران بدون ترديد منزوی شده، به لحاظ سياست‌های آمريکاستيزانه‌اش، در صحنه بين المللی درها را بروی خودش بسته است. البته اين از استقلال ايران کم نکرده است ولی بی شک معنای اسقلال را تاحدودی منزوی شدن به اين ترتيب، کمرنگ کرده است».

آيا استقلال همان خودکفا شدن در همه زمينه هاست؟ و آيا اصولا چنين چيزی ممکن است؟

مهرداد خوانساری می‌گوید: «به‌طور مسلم معنای استقلال يعنی خودکفا بودن و بی نياز بودن. در دنيايی که ما درش زندگی می‌کنيم واژه بی معنايی است از نظر سياسی. چون همه ما به همديگر متکی هستيم، همه با هم ارتباط دارند و موقعی که سياست هايی اتخاذ شود که ميزان اتکا به ديگر کشورها را کمتر می‌کند، يا زمينه هايی را به‌وجود می‌آورد که آن اتکا نمی تواند به سود مردم کار کند، که به انزوا می کشد، استقلال به شکل ديگری آسيب پذير می‌شود و آسيب هايی برای مملکت می آورد که علائم آن‌را در شرايط کنونی می بينيم».

هادی غفاری بر آن است که انقلاب ايران هم در زمينه استقلال وهم در زمينه آزادی، به اهدافش رسيده است: «ما در مورد اسقلال به اهدافمان رسيده ايم. در بحث آن آزادی می گوييم آن مقدار آزادی که در کشور ماست در هيچ کجای جهان حس نمی کنيم».

استقلال اما بحث کشداری است، شايد بتوان با مدعيان استقلال تا اينجای کار همراه شد که در دوران جمهوری اسلامی دست کم تماميت ارضی ايران دست نخورده باقی مانده است. اما اين ادعا که ايران در دوران جمهوری اسلامی از بيشترين آزادی برخوردار است ما را به بررسی بخش دوم شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» می کشاند.

بی گمان آزادی يکی از پايه‌ای‌ترين خواسته‌های توده‌های شرکت کننده در انقلاب بود. انبوه تظاهرکنندگان در آن روزها، آزادی را چگونه می‌ديدند؟ فرخ نگهدار يکی از رهبران سازمان فدائيان خلق در روزهای انقلاب، می‌گويد: « آن توده به خشم آمده از رژيم شاه با مفهوم آزادی اساساً آشنا نبود. به عبارت ديگر تحمل آزادی مخالف و دفاع از حقوق مخالف برای بيان عقايد خودش، در عملکرد روزمره ما مشاهده نمی شد».

«آزادی» در تبعید، «آزادی» در تهران

آيت الله خمينی رهبر انقلاب اسلامی در روزهای پيش از بازگشت به ايران در سخنرانی‌ها و گفتگوهايش با رسانه‌های بين المللی، نبودن آزادی را به‌عنوان يکی از انتقادهای جدی‌اش به نظام گذشته مطرح می کرد.

آيت الله خمينی گفته بود: «استقلال و آزادی دوتا چيزی است که همه بشر از حقوق اوليه بشر است و همه بشر اين‌را مطالب هستند. آنکه سلب می کند اين‌را از مردم، وحشی است. آن کسی که اين حق را می خواهد، متمدن است».

آيت الله خمينی در ديگر سخنرانی ها در آن‌روزها از آزادی حتی مخالفان نيز در جمهوری اسلامی سخن گفت. فرخ نگهدار اينگونه تاکيدها بر آزادی پس از پيروزی را گونه ای رفتار و گفتار تاکتيکی می داند. پس از پيروزی انقلاب ۲۲ بهمن و شکل گيری نظام جمهوری اسلامی، رفته رفته نياز به تعريف آزادی، بيشتر احساس شد.

هادی غفاری می‌گوید: «می‌گفتيم که مخالفان ما هم دردرون نظام به شرط آنکه ساختمان نظام را بپذيرند، حق دارند حرف‌هايشان را بزنند مادام که دست به اسلحه نبرند. اگر قصدشان سلاح نباشد و رودرروی نظام نخواهند مسلحانه بايستند، حق دارند حرف هايشان را بزنند، روزنامه داشته باشند».

اما برخی گفته ها و سخنرانی های آيت‌الله خمينی در روزهای پيروزی چارچوب‌های تنگتری را برای مفهوم آزادی به تصوير می کشيد: «حالا که ما آزادی پيدا کرديم، اين آزادی را صرف چه می کنيم؟ من آزادم که هرکاری می‌خواهم بکنم؟ آزادم که به هرکه می‌خواهم اذيت کنم؟ آزادم که هرچه می‌خواهم بنويسم، ولو به ضد اسلام باشد؟ ولو به ضد منافع مملکت باشد؟ اين آزادی است؟ اين را ما می خواستيم؟ آزادی در پناه اسلام می خواستيم».

فرخ نگهدار معتقد است: «آزادی نيروهای طرفدار ولايت فقيه، طرفدار درآميزی دين و دولت که بخشی از جامعه ما را تشکيل می دادند، آزادی شان با پيروزی انقلاب اسلامی بطور کامل تأمين شد. ولی آزادی کسانی که مخالف استبداد شاهی بودند، و می خواستند که دين از دولت تفکيک شود، يعنی دستگاه روحانيت در امر حکومت دخالت نکند، آزادی اينها همچنان محدود باقی ماند».

مهدی بازرگان نخست وزير دولت موقت، حتی در دوران مبارزات با رژيم گذشته هرگز دست به اسلحه نبرد. اما پس از کناره گيری دولت موقت، و هنگامی که مهدی بازرگان به عنوان نماينده در نخستين دوره مجلس شورای اسلامی سخن می گفت، مورد حمله گروهی ديگر از نمايندگان قرار گرفت.

مهدی بازرگان در آن زمان می‌گفت: «خشونت‌ها و بيرحمی‌ها و افزوده شدن ناراضی‌ها وانتقام خواهان و برگشت کنندگان از انقلاب و دين است و حيثيت و حقانيت اسلام که در دنيا لکه دار می شود...»

همان زمان مهدی بازرگان در کنار فراخوان به پرهيز از خشونت درباره آزادی انتخابات هم سخن می گفت. اما گويی نه تنها دست به اسلحه بردن در برابر انقلاب که فراخوان به آرامش وقانونگرايی نيز پذيرفتنی نبود. هادی غفاری می گويد مهدی بازرگان ترمز انقلاب بود.

از هادی غفاری که در عين وفاداری به انقلاب اسلامی اينروزها کمی منتقد هم بنظر می رسد، می پرسيم، آزادی برای گروه در قدرت، يا نيروهای برکنار از قدرت هم بايد آزادی داشته باشند؟

هادی غفاری: «اينکه اکثريت آزاد باشند گفتن ندارد، همه جا اکثريت آزاد است. به همان اندازه که يک تريلی آزاد است که توی جاده گاز بدهد و حرکت کند، يک پيکان هم با همه کوچکی اش حق دارد آزادانه و بی دغدغه و با امنيت رانندگی کند. متاسفانه امروز يک مقدار اکثريت نمی تواند کاملا هشيارانه عمل کند. از آنطرف هم اگر آزادی باشد آن عده که امروز اکثريت اند، اکثريت ندارند، اقليت هستند».


بسته شدن فضای سیاسی؛ آیا اعلام مبارزه مسلحانه از سوی سازمان مجاهدين خلق در سال ۱۳۶۰ به بسته تر شدن فضای سياسی و فرهنگی انجاميد، يا بستن فضا از سوی نظام اسلامی برخی گروه های سياسی را به مبارزه مسلحانه واداشت. این خود پرسشی است که پاسخ‌های گوناگونی به آن داده می‌شود.

حسين باقرزاده که در آستانه انقلاب بهمن ۵۷ مجله ايرانشهر را به سردبيری احمد شاملو منتشر می کرد و اينک فعال حقوق بشر و ساکن لندن است، می‌گويد: «اينکه بسته شدن فضای سياسی سبب شد برخی از گروه‌ها به مبارزه مسلحانه روی آورند يا برعکس، مشکل است بتوان با قاطعيت گفت. هردوی اينها روی هم تاثير گذاشت. حاکميت که به تدريج منحصر می شد به روحانيت بيش از گذشته فشار بر نيروهای سياسی را بيشتر کرده بود و به‌تدريج آنها را محدود می‌کرد. در همين اوضاع احوال جنگ شروع شد و پس از جنگ مجاهدين شروع کردند به مبارزه مسلحانه. بعد هم موج گسترده اعدام ها از دهه شصت شروع شد و خود به خود نيروهای سياسی را به مبارزه مسلحانه سوق داد».

و جنگ هشت ساله ميان ايران و عراق. فرخ نگهدار می گويد جنگ مهمترين عامل برای تنگ و تنگ تر شدن دايره آزادی بود.

او در ادامه می‌افزاید: «چالش‌های بين المللی در زمينه تنگ تر کردن ميزان آزادی در کشور موثر بود. مهمترين عامل محدود کننده و حتی توليد کننده شرايط سرکوب جنگ ايران و عراق بود که لطمات بسيار سنگينی به روند دموکراسی در ايران زده است و در سال‌های بعد هم هرگاه روابط خارجی جمهوری اسلامی به تشنج و تقابل بيشتر کشيده شده، شمشير دست استبدادگرايان تيزتر و سرکوب نيروهای مخالف شديد تر شده است».

آيت الله خمينی آنگاه که در نجف بسر می‌برد بحث ولايت فقيه و حکومت اسلامی از سوی او مطرح شده بود، اما با رفتن رهبر انقلاب اسلامی به فرانسه و در نخستين روزهای ورود او به پاريس نام جمهوری اسلامی از زبان او شنيده شد. در گفتگو با هفته نامه اشپيگل چاپ آلمان حتی آيت الله خمينی گفت در جمهوری اسلامی ولايت با جمهور مردم است.

فرخ نگهدار: «آقای خمينی از سال‌ها پيش از انقلاب شايد از همان اواسط دهه چهل، طرح حکومتی کاملا شسته رفته‌ای در ذهن خود داشت و چنانچه در آن زمان حکومت را در دست گرفته بود تز ولايت فقيه بر اساس اين طرح پياده می شد. اينکه آقای خمينی در فرانسه آن حرفها را زدند، به نظر من اينها مصلحت سنجی‌های تاکتيکی بود».

پنجاه روز پس از انقلاب اسلامی، نظام انقلابی برای تعيين حکومت، رفراندومی برگزار کرد. در روی برگه‌های رای تنها نوشته بود «جمهوری اسلامی، آری يا نه» و پيش از آن هم آيت الله خمينی در يک سخنرانی گفت من به جمهوری اسلامی رای می دهم. نه يک کلمه کم نه يک کلمه زياد.

اين سخنان آبی شد بر آتش درگرفته روی گونه های ديگر مانند جمهوری يا جمهوری دموکراتيک. و به اين ترتيب آرای شرکت کنندگان در آن فضای ملتهب به صندوق ها انداخته شد.

آيت الله خمينی در روزهای پيش از انقلاب، هنگامی که نظام گذشته را به بوته نقد می گذاشت، معيار او برای سنجش درستی‌ها يا نادرستی‌ها در يک نظام، وجود آزادی بود. او حتی رسيدن به استقلال را در سايه آزادی می‌دانست.

آيت الله خمينی: «مسئله تمدن، آزادی ملت هاست. مملکتی که آزادی ندارد تمدن ندارد. مملکتی که استقلال ندارد، وابسته به غير است، نمی شود گفت مملکت متمدن. مملکت متمدن آنست که آزاد باشد، مطبوعاتش آزاد باشد، مردم آزاد باشند در اظهار عقايد و رای شان. هيچکی آزادی ندارد که تو می گويی ما به دروازه تمدن رسيديم، فلان ...».

آيا همين عيار برای سنجش، يعنی آزادی می تواند برای نقد نظام جمهوری اسلامی نيز به کار رود؟ سی سال پس از پيروزی انقلاب بشنويم از زبان کسی که در آن روزها نامش در کنار نام آيت الله محمود طالقانی، آشناترين نام در ميان انقلابی‌ها، پس از نام آيت الله خمينی بود. او ساليانی نيز قائم مقام رهبری شمرده می شد.

آيت الله حسينعلی منتظری در خطبه های نماز عيد فطر امسال گفت: «به مردم، هم مرحوم امام، هم ماها به تبع ايشان، وعده استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی داديم. آنوقت برويم در خارج بگوييم کشور ما درش آزادی هست؟ مثلا من وقتی که با اينکه بالاخره توی انقلاب بودم نمی‌توانست کسی منکر شود با من اين طور برخورد شود، اسمم قاچاق باشد، مرکز درس و بحث ما را گرفته باشند، آن وقت با مردم ديگر چه. آن وقت می رويم در خارج مثلا می گوييم کشور ما از نظر آزادی اول است. اينها خداوند انشاالله يک جو عقل بدهد به آنها که متصدی امور اند...»

حتی هادی غفاری که هنوز خود را درون نظام جمهوری اسلامی می بيند، نقدهايی از اين دست دارد و درباره برخی عملکردها هشدار می‌دهد.

هادی غفاری: «بايد حاکميت اکثريت بداند که اقليت اينجور نيست که امروز اقليت باشد. خدای نکرده ممکن است همان اقليت اکثريت بشود و بخواهد «حال گيری» کند».


  • «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» با گذشت ۳۰ سال امروز این شعار را چگونه ارزیابی می‌کنید؟