- یکی از کاربران پرسیده که نظر شما درمورد تغییر الفبای فارسی مثلا به لاتین چیست؟ آیا نیازی به تغییر یا اصلاح الفبا، رسم الخط موجود احساس می کنید یا نه؟
البته من ترجیح می دهم که سئوالات مربوط به دانشنامه و فرهنگ ایران باشد. ولی در جواب این سئوال، یک وقتی در زمان اوایل سلطنت محمدرضا شاه، این مطلب مطرح بود. من آن وقت فکر می کردم نه، همین خطی که ما داریم را نباید تغییر داد برای اینکه اگر تغییر دهیم، در زبانمان موثر می شود و یک مقدار کلمات خارجی وارد زبان ما می شود. ولی چندین سال است که من دیگر آن اعتقاد را ندارم. همانطور که ما همه چیز مغرب زمین را اقتباس کرده ایم، از لباس و زندگی ماشینی و روی صندلی نشستن و با قاشق چنگال چیز خوردن و علوم غربی را تحصیل کردن، خیلی مناسب بود و به جا بود که همین کاری که ترکها کردند، ما هم بکنیم.
چون اولا این خطی که ما داریم خط ما نیست. خط عربی است و اصولا خط هایی که در ایران به کار رفته هیچکدام خط ایرانی نبوده، مگر خط اوستایی که از روی خط پهلوی درست شده بود و خط پهلوی از روی خط آرامی که خط سامی است، اقتباس شده بود و خط میخی هم که در کتبیه های هخامنشی به کار رفته، در حقیقت درست است که برای زبان فارسی باستان در ایران اختراع شده، ولی از خط ایلامی و خط بابلی اقتباس شده، منتها از آنها سادهتر و کارآمد تر است.
اینست که اگر ما خط عربی را کنار بگذاریم و خط لاتین را با سهولتهای فوق العاده ای که دارد از قبیل اینکه تمام حرکات یعنی اَ، اِ، اُ، اینها همه یک علامتی دارد و در نوشتن همه قید می شود و از این گذشته یک نوع همرنگ شدن با جامعه مهمتر بینالمللی است و اسباب سهولت کارها می شود. ولی خوب این کار، کاری نیست که جز با تصمیم یک پادشاه یا یک رئیس مملکت مقتدری انجام پذیر باشد. چون مردم عادت دارند به این خط و ترجیح می دهند کسی مزاحم عادتشان نشود.
- سئوال هایی شده در مورد نقش حمله اعراب و اینکه در افول ایران نقش این حمله چقدر بوده و نقش بحران ها و عوامل درونی تا چه حد بوده است؟ یکی اش اینست آیا تمدن عظیم ایران قبل از اسلام واقعیت است یا افسانه؟ چرا حمله اعراب چنین اثر شگرفی بر تمدن ما گذاشت و اگر اسلام آوردن ما از سر اجبار بوده، چگونه در طول تاریخ ۱۴۰۰ سال پایدار مانده و منشاء بسیاری از حرکات جهان اسلام از ایران بوده است؟
اولا اینکه اسلام در وضع ایران و فرهنگ ایران تاثیر داشته یا نداشته که البته داشته، برای اینکه مذهب ما را تغییر داده و مذهب یکی از عوامل فوق العاده مهم و موثر فرهنگ و زندگی مردم است. این باعث شده که اولا مقدار زیادی لغات عربی وارد زبان ما شود که در نتیجه زبان ما غنی تر شده. این که بعضی از وطن پرست های ایران می خواهند لغات عربی را در نتیجه شور وطن پرستی از زبان فارسی خارج کنند، اولا زبان را مصنوعی نمی شود اصلاح کرد و طبیعی است که موفقیتی پیدا نخواهند کرد چنانکه نکردند. ولی خدمتی هم محسوب نمی شود. چون زبان ما که لغات عربی اش را بردارند، فوق العاده فقیر می شود. خوب یا بد ما عده زیادی کلمات عربی به کار می بریم. حتی توی ده مادری که می خواهد بچه اش را ناز و نوازش کند، می گوید قربانت بروم، فدایت شوم، تصدقت بروم. همه اینها عربی است. و اگر به کار بردن این لغات را ممنوع کنند مادر بدبخت نمی داند چه بگوید به بچه اش.
خوب البته اسلام موثر شده. در زندگی ما. اگر مذهب دیگری هم به ایران آمده بود، مثلا اگر ما مسیحی شده بودیم، آن هم در زندگی ما موثر می شد چنانکه در زندگی مردم اروپا که قبلا مسیحی نبودند و بعد مسیحی شدند موثر شده. مثل مردم انگلستان، مردم فرانسه، مردم ایتالیا و غیره.
سئوال دیگرتان این بود که چرا ایران مغلوب اعراب شد. خوب، هر دولتی بالاخره دوره اش سر می آید. دولتها مثل افراد انسان هستند. از یک دوره ای که شبیه کودکی است شروع می کنند و بعد کم کم نیرومند می شوند، شاید کشورگشایی کنند و بعد به فراهم کردن علوم و هنر و بعضی نوآوری های فرهنگی دست می زنند، ولی بالاخره یک روزی می رسد که آن نیروی باطنی که در افراد این فرهنگ را نگاه داشته، به آخر می رسد و آن قوم دچار تنزل و انحطاط می شود و معمولا مغلوب یک تمدن تازه تر و جوان تری که در حال اعتلا و عروج و پیرو چنین فرهنگی است [می شود].
این نظایرش در دنیا بسیار زیاد است. مثلا دولت یونان با همه اعتباری که امروز می بینیم فرهنگ باستانی یونان داشته، و هنر طراز اول و فلسفه بسیار مهمی را به وجود آورده، وقتی که دورهاش را طی کرد و آن نیروی باطنیاش از میان رفت، مغلوب یک دولت تازهتر و جامعه تازهتری شد که جامعه روم بود. روم که اولش تابع فرهنگ یونانی بود، کم کم رشد کرد و یک فرهنگ بسیار مقتدر و عظیمی را با قوانین بسیار کامل و چیزهایی که مخصوص این تمدن بود از قبیل ساختن راههای فوق العاده خوب، راهآب های خیلی خوب و غیر اینها، و کم کم شد تمدن غالب و تمدن قادر دنیا. خیلی از کشورهای دیگر پیرو آن شدند.
این ادامه داشت تا نیرویی که نگاهدار تمدن رومی بود، یعنی نیرویی که در افرادش بود، به سر آمد و در نتیجه رومی ها مغلوب یک مشت اقوام نیمه وحشی ژرمنی [شدند]. همین هایی که بعدها تمدن آلمان و فرانسه و شمال ایتالیا و بلژیک و هلند و اینها را به وجود آوردند. مغلوب آنها شدند. آن دولت عظیم روم به کلی فرو ریخت و چندین قرن دچار خاموشی و انحطاط بود تا اینکه در قرن سیزدهم و چهاردهم یعنی دوره ای که به اسم رنسانس یعنی تجدید حیات معروف است، دوباره اینها سربلند کردند و تمدنی را که امروز در اروپا و آمریکا می بینیم به وجود آوردند.
البته چون تمام تمدنهایی که در دنیا تا به حال به وجود آمده، مثل تمدن سومری، تمدن بابلی، تمدن آسوری، تمدن ایرانی، تمدن یونانی، تمدن رومی و غیره، همه اینها آخرش دچار ضعف و انحطاط شدند، باید نتیجه گرفت که تمدن امروز اروپا و آمریکا هم یک روزی [از بین میرود]، مشکل است آدم بگوید کی، بعضی ها حدس زده اند و یک عالم معروف آلمانی حدس زده بود که بله انحطاط تمدن اروپایی شروع شده ولی الان سالهاست که گذشته و پیداست که اشتباه کرده بود. هنوز شروع نشده و هنوز تمدنی که در دنیا نافذ و غالب است و ممالک دیگر سعی می کنند از آن تقلید کنند، همین تمدن اروپایی و آمریکایی است که باید گفت تمدن غربی است.
شما سئوال کردید که چطور شد ایران مغلوب اسلام شد. خوب، ایران هم چندین قرن، بیش از هزار سال با قدرت زندگی کرده بود. در دوره هخامنشی بزرگترین امپراتوری، بزرگترین شهریاری دنیای قدیم را به وجود آورد. بعد دولت اشکانی را به وجود آورد که قریب ۵۰۰ سال حکومت کرد. بعد دولت ساسانی را به وجود آورد و ۴۰۰ سال حکومت کرد، ولی بالاخره نیروی باطنی که نگاه دارنده این تمدن ها وسلسله ها بود، ته کشید به اصطلاح و ضعیف شد و ایران با وجود قدرت ظاهری مثل درخت تنومندی که از داخل پوک بشود، ضعیف شد.
این مقارن شد با اینکه یک مذهب نویی در عربستان آمد و یک عده قبایل عربی را به آن مذهب دعوت کرد. یک عده افراد آن شبه جزیره، شبه جزیره عربستان، با یک شوق و شوری که نتیجه این مذهب تازه بود به ممالکی که ظاهرا مقتدر بودند ولی دورهشان سر آمده بود و دچار ضعف باطنی شده بودند، مثل ایران و بیزانس، یعنی دولت روم شرقی، حمله بردند و موفق شدند که اینها را تسخیر کنند. با وجود این که هم عده شان کم بود و هم از لحاظ وسایل، وسایل کافی نداشتند ولی آن شور باطنی و آن وجدی که این مذهب تازه در اینها به وجود آورده بود، البته علاقه به به دست آوردن غنیمت هم تا اندازه ای موثر شد. ولی دلیل اصلی علاقه همان مذهب تازه و شوری بود که در این مردم ایجاد کرده بود.
- پرسشهایی هم هست که می شود زیر عنوان نگاه ایرانیان به گذشته دسته بندی کرد و انتقاد به آن. سه تا از این سئوالها را مطرح می کنم. آیا تاریخ باستان ما جز افسانه هایی افیونی برای مرهم نهادن بر زخم تحقیر ماست؟ آیا ملی گرایی تنها در ستایش ایران باستان و افسانه های آن است؟ آیا تابو سازی و اسطوره گری در ذات ما نیست؟ مثلا «اسلام واقعی»، «حکومت عدل علی»، «کوروش کبیر» و غیره چیزی جز آینه زبونی ما در دنیای مدرن نیست؟
اگر کسانی که به این چیزهایی که شما گفتید معتقدند، پیداست که از عالم دانش و پژوهش به کلی بیگانه اند. ما البته خودمان مثلا در اوایل دوره قاجاریه یعنی تا اوایل دوره قاجاریه از وجود دولت هخامنشی خبری نداشتیم و از دولت اشکانی هم جز چند بیتی که در شاهنامه یا بعضی کتابها مثل مجمل التواریخ و قصص ذکری شده بود، چیزی نمی دانستیم. برای اینکه اسلام وقتی به ایران آمد این نوع معلومات را کهنه کرد، گو اینکه البته خود ساسانی ها هم اطلاعی از دولت هخامنشی نداشتند. آن هم نتیجه مذهب زرتشتی بود که مذهب زرتشتی اسطوره ها و اعتقادات تاریخی خودش را داشت. معتقد به دولت پیشدادیان و کیانیان بود و وقتی که مذهب زرتشت ایرانگیر شد و مردم به این مذهب معتقد شدند، دانششان نسبت به گذشته منحصر به آنچه که در مذهب زرتشتی وجود داشت، که نمونه اش را در اوستا، کتاب مذهبی زرتشتیان، که امروز قسمتی از آن موجود است، می بینیم.
این مذهب باعث شد که اسطوره ها و اطلاعات دیگری که در ایران بود از میان برود و اطلاع ما منحصر شود به آن چیزی که در مذهب زرتشتی دیده میشد و اعتقاد به وجود کیانیان، کیومرث و هوشنگ و تهمورث و جمشید و فریدون و منوچهر الی اخر و تا می رسد به دارای بزرگ. این دارای دوم در خاطره ها مانده که مغلوب اسکندر شد. این قسمت را از تاریخ ایران یاد مردم یعنی ساسانی ها می دانستند و به ایران اسلامی هم همین منتقل شد. در کتابهایی که به فارسی و عربی نوشته شد، همین ها را ذکر کردند. مثلا شاید مهمترین منبع این اطلاعات تاریخ معروف طبری به عربی است که این اطلاعات راجع به تاریخ ایران که قسمتیاش اساطیری است، ولی آنچه راجع به ساسانیان و اینها هست، همه تاریخی است درش قید شده.
اطلاع دقیق تر ما از تاریخ پیش از اسلام را اروپایی ها باعث شدند. یک عده از دانشمندان اینها آمدند به ایران و بر روی بعضی صخره ها و تخته سنگ ها نقوشی دیدند و فهمیدند که اینها خط است. سعی کردند این خطوط را کشف کنند و بالاخره موفق شدند. خط میخی را کشف کردند، خط پهلوی را کشف کردند، در نتیجه توانستند کتیبه های داریوش و خشایارشاه و بعضی شاهان دیگر هخامنشی را بخوانند و همینطور کتیبه بسیار معروف و مهم شاپور اول ساسانی و کتیبه های کرتیر، موبد بسیار مقتدر زرتشتی دوره ساسانی را بخوانند و از این راه به یک مقدار اطلاعات دقیق دسترسی پیدا کنند.
بعدها در صحرای ترکستان چین در جایی که شهرک تورفان وجود دارد، آلمانها و دیگران حفاری هایی کردند و در کاوش های آنها مقداری نسخه های خطی که در نتیجه خشکی زمین زیر ریگ ها محفوظ مانده بود، دسترسی پیدا کردند و به چند زبان ایرانی که از میان رفته بود، مانند زبان پارتی، که زبان اشکانیان بوده و زبان سغدی که زبان اصلی سمرقند و بخارا و آن نواحی بوده، دسترسی پیدا کردند و یک مقدار اطلاعات تاریخی هم از این راه ها به دست آمد.
این اطلاعات واقعی از تاریخ باستانی ایران یعنی هخامنشی ها، اشکانی ها و تا اندازه ای ساسانی ها، یکی نتیجه این کتیبه هاست و یکی هم نتیجه دسترسی مردم به آثاری که یونانیها و رومیها که معاصر پادشاهان ساسانی، اشکانی و هخامنشی بودند، از خودشان به یادگار گذاشتند. البته تاریخ هخامنشیان را در دوره خود آنها ننوشتند، بلکه بزرگترین مورخ یونانی، هرودوت که شاید بعضی او را بزرگترین مورخ دنیا حساب می کنند، چیزی را که از ایرانی ها شنیده بود در کتابهای تاریخش ضبط کرد و بعد که کتیبههای داریوش و خشایارشاه پیدا شد معلوم شد که او آنچه را که از ایرانیها شنیده، درست ضبط کرده.
اینها منابع آگاهی و اطلاع از تاریخ باستان ایران شد و همه تحفه اروپایی ها و غربی هاست. خود ما این کار را از عهده برنیامدیم. البته بعدها دانشمندان ایرانی هم پیدا شدند که تسلط به مسائل پیدا کردند؛ مثل زنده یاد احمد تفضلی که همه این زبانها را آموخت و آثاری درباره این زبانها منتشر کرد. او یکی از نامدارترین دانشمندانی در ایران بود که پیدا شد که متاسفانه کشته شد. امروز هم هستند کسانی که این زبانها را تدریس می کنند. ولی منابع عمده شان آثار غربی است.
- بیشترین ضرر و عقب ماندگی ایران مربوط به کدام دوران بوده، حمله اعراب، حمله ترکان یا حمله مغول؟
مهمترین صدمه ای که از لحاظ پیشرفت فرهنگی به ما خورده، صفویه به ما زدند. برای اینکه مردم را به زور شیعه کردند. این مذهب یک محدودیت هایی در آزادی فکری و اینها پیش آورد و در نتیجه فرهنگ ایران شروع به انحطاط کرد.
این انحطاط در اواخر دوره قاجاریه به اوج رسید. به طوری که ایران به تدریج شروع کرد به اقتباس از تمدن غربی و صنایع مغرب زمین و بعضی آداب و رسوم غربی. ولی این هم هست که اگر صفویه هم نبودند، هر تمدنی آخرش دچار انحطاط می شود. از این همه تمدنهایی که در دنیا به وجود آمده، هیچکدام نیست که دچار انحطاط نشده باشد. بزرگترین مثالش تمدن یونان، تمدن روم و تمدن ایران است که همه دچار تنزل در مزاج شدند. حتی تمدن چینی که تمدن مستقل و مهمی بود و تمدن هندی که آن هم تمدن معتبر و مهمی بود و فلسفه و زبانهای به خصوص و علوم مخصوص خودش را داشت، اینها هم همه آخرش دچار انحطاط شدند. انحطاط که به خصوص قبل از کمونیست شدن چین به چشم می خورد، ولی بعد از کمونیست شدن و به تدریج امروز اقتصاد چین یک اقتصاد زنده و پویایی است منتها هنوز زود است که بگوییم که این در حقیقت یک نوع تجدید حیاتی است و یا اینکه فقط یک تقلید موفقی است از صنایع غربی و جمعیت بسیار زیادی که تمامش با زندگی فقیرانه ای سر می کنند و چیزهایی را به قیمت ارزان می سازند و به سایر ممالک می فروشند. صنایعی که در چین امروز هست هیچکدام صنایع اصیل نیست و همه تقلید از صنایع غربی است و این امر مانع از حقیقت داشتن این فرضیه نمی شود که همه کشورها که یک تمدن داشتند آخرش رو به انحطاط می روند و تمدن تازه ای [یا] در خود آن کشور [شروع میشود]، یا از خارج به فرهنگ سابقش غلبه می کند.
ما هم درست همین حال را داشتیم. ما تمدن خودمان از دوران صفویه شروع کرده انحطاط و بعد که کاملا منحط شد، مصادف شد با توسعه کشورهای غربی و سیاست استعماری آنها و ما همه تمدن غربی و زندگی با ماشین و صندلی وقاشق و چنگال را پذیرفتیم و دست به صنایع مختلف از صنایع خوراک تا صنایع پوشاک تا صنایع فلزی زدیم.