قرار دادن گروهی از شهروندان افغانستان در قفسی در شیراز به اتهام اقامت غیرقانونی تازهترین نمونه از رخدادهایی است که نوعی دیگرستیزی قومی را بازتاب میدهد.
این اقدام توسط نیروی انتظامی استان فارس صورت گرفته است. پس از اعتراض گروهی از کاربران در شبکههای اجتماعی و یکی از شاعران افغان و یک نماینده پارلمان افغانستان پلیس شیراز ماجرا را که در عکسهای خبری بازتاب یافته بود تکذیب کرد. اما سخنان بهرام پارسایی نماینده شیراز در مجلس که در دفاع از نیروی انتظامی سخن گفته بار دیگر ماجرا را تأیید میکند.
نماینده شیراز در مجلس گفته است: «نسبت به سایر استانهای کشور تعداد زیادی از اتباع غیرمجاز در استان فارس حضور دارند و طبق گزارش پلیس مرتکبین درصد قابل توجهی از جرایم در استان فارس از اتباع غیرمجاز و بیگانه هستند و به همین دلیل حضور این افراد در بین بازداشتیهای پلیس امری طبیعی بوده است.»
یک هفته پیش از آن تماشاگران دیدار فوتبال میان ایران و قطر، بازیگران قطری را با دشنامهایی خطاب به عربها مورد حمله قرار دادند.
ماجرا به گروهی از تماشاگران فوتبال محدود نماند و لحن سخن گفتن برخی از رسانهها در ایران، از صدا وسیمای جمهوری اسلامی گرفته تا برخی روزنامههای غیردولتی نیز آمیخته به مضامینی عربستیزانه بود. یک روزنامه ورزشی بازیکنان تیم ملی قطر را مزدوران خارجی نامید.
تکرار حوادثی از این دست نشان میدهد که بازتاب مضامینی بیگانهستیزانه و گفتوگوی موافق و مخالف درباره آن به امری عادی و روزمره در رسانههای ایران تبدیل شده است. اما آیا رسانههای ایران توجه آگاهانهای نسبت به سهم رسانهها در این ماجرا نشان دادهاند؟ و به طور کلی، کارکردهای رسانههای ایران در مواجهه با مسئله بیگانهستیزی قومی چیست؟
بازگشت قومگرایی ملیگرایانه
بیگانهستیزی قومی که به نظر میرسد تعبیر دقیقتری از نژادپرستی است، پدیدهای پیچیده که برخلاف خوشبینیهایی که تا دهه ۷۰ و هشتاد میلادی وجود داشت، در بیش از دو دهه اخیر رو به افزایش بوده است. افزایش بیگانهستیزی قومی فقط در مناطقی مانند آفریقا و آسیا نیست. بنا بر آمار سازمان عفو بینالملل در آلمان در فاصله سالهای ۲۰۱۳ تا ۲۰۱۵ میزان خشونتهای نژادی یا قومی ۸۷ درصد افزایش یافته است.
بخشهای دیگر اروپا و آمریکا نیز شاهد افزایش نشانهها یا تنشهایی بوده است که ریشه در بیگانهستیزی قومی دارد. حتی در کشوری مانند کانادا که نمونهای از تلاش برای نهادینه کردن نظام چند فرهنگی در سیاستهای دولت است، همچنان نوعی تنش میان اقوام مختلف دیده میشود.
تداوم تنشهای قومی در دهه ۹۰ بسیاری از متفکرانی را به بازاندیشی واداشت که پیش از آن میپنداشتند تنشهای قومی با شکلگیری دولتملتهای مدرن و جایگزین شدن مفهوم شهروند به جای عضویت در یک قوم و جایگزینی قوانین نفیکننده تبعیضهای قومی با سازماندهی بر اساس مناسبات قومی به کاهش رویاروییهای قومی منجر میشود.
در اواخر دهه ۹۰، هیمانی بنرجی، انسانشناس و پژوهشگر مطالعات قومی، این نظریه را شرح داد که اهمیت یافتن دوباره تنشهای قومی در مناسبات سیاسی و اجتماعی به آن دلیل است که اختلافات قومی در فرایند شکلگیری دولتملتهای مدرن از طریق گره خوردن در شکلگیری هویتهای ملی پایدار میماند و همواره بازتولید میشود. (۱)
به نظر بنرجی هم در دولتهایی که دارای میراثی از مبارزه با استعمار هستند، هویتهای کهنه قومی در هنگام مبارزه با استعمارگر و در مناسبات میان استعمارشدگان یا در پی حوادثی که به گسستهای اجتماعی منجر میشود، به یکی از عوامل شکلدهنده دولتملتهای مدرن تبدیل میشود. به این ترتیب نشانههای سرکوبهای روانی و اجتماعی ناشی از گسستهای قومی در گذشته، در شکلهای مختلف مانند احساس نوعی انتقام یا شکل دادن به نوعی از پیروزیهای تازه قومی به مناسبات اجتماعی و سیاسی تازه بازمیگردد.
مطالعاتی از این دست نشان میدهد که رهایی از زیرساختهای تاریخی قومی که در دولتملتهای مدرن به آن آسانی نیست که سکولار- مدرنیستهای لیبرال یا سوسیالیست تا دهه ۸۰ تصور میکردند. اما این بار قومگرایی دیرین رنگی از ملیگرایی بر خود دارد که با مناسبات شهروندی مدرن در هم آمیخته است و به نوعی شهروندی قومی منجر شده است. (۲)
بازتولید ملیگرایی قومی در ایران
مناسبات قومی در هنگام شکلگیری دولتملت مدرن ایران در دو دروه بازتولید شده است. دوره نخست از زمان مشروطیت تا زمان پادشاهی رضاشاه است. در این دوران مناسبات میان اقوام دارای قدرت مسلط در مرکز و اقوام پیرامونی مانند کردها و عربها (در آن دوران ترکها با فارسها در شکل دادن به قدرت مرکزی مشارکت داشتند) تحت تأثیر مناسبات دوران مواجهه با استعمار انگلیس و روسیه بود. دومین مرحله شکلگیری دولت- ملت مدرن ایران پس از انقلاب سال ۱۳۵۷ رخ داد. در پی حوادثی مانند جنگ ایران و عراق و سپس تشدید رویارویی مذهبی و سیاسی جمهوری اسلامی در منطقه خاورمیانه و بازگشت معیارهای مذهبی به سیاست، دولت ایران تلاش کرد تا تعریفهای تازهای از هویت ایرانی به دست دهد.
فرجام دوره نخست شکلگیری دولتملت ایران به سبک نوینتر امروزی، و فرجام دوره دوم تلاش برای جا انداختن مفهوم ایران اسلامی و ولایی (ولایت فقیهی) است؛ که جایگزین تصویر تاریخی میشود که در دوره نخست تحت عنوان شاهنشاهی ایران بازتعریف شدهبود.
در هر دو دوره تعریف عنصر بیگانه و ستیزِ با آن بخشی از فرایند تعریف هویت رسمی تازه است. در دروه اول تحت تأثیر بازگشت به ناسیونالیسم آریاییگرایانه، مثلث ایرانی/ عرب/ انگلیسی الگوی غالب در تعریف خود و دیگری است. اما عنصر ستیز با عرب تحت تأثیر ستیز با استعمار انگلیس (و البته شرایط متفاوت سرزمینهای عربی) در سایه قرار میگیرد. در دوره دوم علاوه بر مثلث ایرانی/ عرب/ انگلیسی، مثلث شیعه/ سنی/ عرب وارد تعریفهایی شد که حاکمیت ترویج کرد.
این دو مثلث در ده سال اخیر و با گسترش مناسبات شبهاستعماری ایران با کشورهای منطقه که به شکلگیری نوعی امپریالیسم ایرانی/ولایی انجامیده است دوگانه تازهای را در تعریف خود و دیگری به وجود آورده است: ایرانی ولایی/غیر ایرانیِ غیر ولایی. این دوگانه تازه در شکل فرهنگی به صورت نوعی احساس سروری منطقهای بازتاب مییابد. در این تعریف تازه ولی امر به عنوان حاکم جهانی دیده میشود که از سوی شیعیان ایران تعیین میشود و دارای مسئولیتی جهانی و ابدی است. این موقعیت، حاکم و پیروان او را به سطح سروران جهانی برای دیگر ملتها ارتقا میدهد.
همین دوگانه است که نه فقط نمیتواند سروری عربستان سعودی در میان اعراب را بپذیرد بلکه مردم سرزمینهای دیگر مانند افغانها را به عنوان عناصری فرودست میشناسد و در موقعیتی پایینتر نسبت به عنصر فراتر در مناسبات ولایی/غیر ولایی قرار میدهد.
در مورد افغانها، ادبیات دیگرستیزانه در رسانههای ایرانی از طریق ایجاد رابطه میان مهاجران غیرقانونی و افزایش جرم و جنایت و ترویج کلیشههای دیگرستیزانه رایج در میان مردم، بر هراس از آنان در ایران دامن میزند؛ و از سیاستی مهاجرتی حمایت میکند که آشکارا بر نقض حقوق انسانی این گروه مبتنی است.
جالب است که در ادبیات رسمی در رسانههای ایرانی فقط یک معیار برای دادن تصویر مثبت از افغان وجود دارد: معیار برآمدن در این مناسبات پیوستن به ولی فقیه جهانی است. افغانها و پاکستانیهایی که به صف سربازان ولایت فقیه در سوریه میپیوندند پس از مرگ در کنار شهیدان ایرانی قرار میگیرند.
رسانهها و بازتولید ملیگرایی قومی
مناسبات سیاسی و حاکمیت سیاسی عاملی مهم در شکلدهی دولتملت است. اما یگانه عامل نیست. اشتباه است اگر تصور شود در هر دو دوره فقط حاکمان سیاسی بودهاند که ساختارهای دولتملت را شکل دادهاند. مجموعهای از جریانها و سازمانهای فرهنگی و قومی و البته حوادث تاریخی در شکل دادن به تعریفهای رسمی و غالب از هویت خودی و بیگانه مؤثر است. یکی از مهمترین نهادها در این زمینه نهاد رسانه است. رسانههای امروزی و به ویژه رسانههای نوشتاری عنصری مهم در شکلگیری تعریف هویت جمعی است. بدون رسانههای نوشتاری تقریباً شکلگیری هویت جمعی به گستردگی یک ملت امکانپذیر نیست.
رسانه فارسی در دوره مشروطیت و پس از آن پر است از مضامینی که بازتولیدکننده مفاهیم اصلی در شکل دادن ناسیونالیسم ایرانی در ابتدای قرن بیستم بودند. این مفاهیم حتی تا حدی تحت تأثیر ادبیات ناسیونالیستی آلمان پس از شکست در جنگ جهانی اول است؛ نکتهای که به خوبی زمینههای نوعی آلماندوستی در ایران را توضیح میدهد.
در دوره دوم نیز رسانههای فارسی در ایران (و گاه خارج از ایران) پر است از مفاهیمی که به طور ضمنی یا آشکار، تصاویر و تعاریفی از خود و دیگری به دست میدهد که با شکلگیری تعاریف رسمی (برساخته حاکمیت سیاسی) از هویت ایرانی و بیگانه همسوست. این همسویی بر زمینههای فرهنگی و حتی مذهبی استوار است که زمینهساز تعریف رسمی هستند. مثلاً نزدیک کردن مفهوم شیعه به مفهوم ایرانیت از طریق تقلیل آن به عناصر ایرانی مؤثر در شکلگیری آن نمونهای از تلاش برای هم سو کردن دوگانه ایرانی/عرب با دوگانه شیعه/سنی است.
نمونهای دیگر کاربرد واژه «اتباع بیگانه» برای توصیف شهروندان دیگر کشوهاست. در این ترکیب نه فقط اتباع یا تبعهها یادآور ادبیات سیاسی پیش از شکلگیری مفهوم مدرن شهروند است بلکه واژه بیگانه نیز نوعی حس منفی را بازتاب میدهد.
به این ترتیب ترکیب «اتباع بیگانه»، که به ترکیبی پذیرفتهشده در رسانههای ایران تبدیل شده، نوعی دیگرستیزی مبتنی بر تمایز قومی را بازتولید میکند. همچنین این ترکیب در شرایط خاص کنونی بازتابدهنده نوعی احساس سروری است که ریشه در امپریالیسم (توسعهطلبی) ولایی دارد که حاکمیت سیاسی ایران آن را دنبال میکند.
حساسیتهای تازه در برابر بیگانهستیزی قومی
تجربههای تاریخی مشابه (مانند تجربه مبارزه با ستیز نژادی علیه سیاهان) نشان میدهد که رهایی از بازتولید پیوسته تعریفهای قومی، بدون بازنگری در ادبیات رسانهای امکانپذیر نیست. ادبیات رسانهها تصویر ملت از خود و دیگری را شکل میدهد. از این منظر به نظر میرسد رسانههای ایرانی هنوز از حساسیتها (و البته فیلترهای حرفهای) لازم برای فاصله گرفتن از ادبیات مبتنی بر نوعی قومگرایی ملیگرایانه برخوردار نیستند. البته این امر بیش از هر چیز تحت تأثیر حاکمیت سانسور بر رسانههای ایرانی است اما نمیتوان نادیده گرفت که در میان نویسندگان و روزنامهنگارانی ایرانی نیز توجه جدی به اهمیت تأثیر زبان در آشکار کردن ستیزهای قومی و بازتولید آن دیده نمیشود.
اعتراضهای گسترده به قرار دادن شهروندان افغان در قفس در شبکههای اجتماعی نشاندهنده توجهات تازهای است که در میان شهروندان ایرانی نسبت مسئله بیگانهستیزی قومی دیده میشود. مقامهای رسمی ایران معمولاً سعی میکنند با انکار و تکذیب از وارد شدن به بحث در اصل ماجرا و بینشی که در پشت این اقدامها نهفته خودداری کنند.
اما این اعتراضها امکان بازنگری در معنای بیگانهستیزانه چنین اقدامهایی را در رسانهها به وجود میآورد. با این وجود به نظر نمیرسد بدون اعمال بازنگری سازمان یافته در مورد مسئله بیگانهستیزی قومی رسانههای ایرانی از قید تصویرها و تعریفهای قومی و بیگانهستیزانهای رهایی یابند که تعریفهای رسمی حاکمیت سیاسی به نهادینه شدن آنها کمک میکند.
نمیتوان انکار کرد که گروههایی از مردم ایران با تصاویر و تعریفهای قومگرایانه و بیگانهستیزانه همدلی و همراهی میکنند اما این فضای رسانهای است که میتواند در موقعیتی دوگانه قرار گیرد: به بازتولید تصاویر و تعاریف بیگانهستیزانه دامن زند یا با پالایش زبانی امکان کنار نهادن پیشفرضهای بیگانهستیزانه را فراهم آورد.
پانوشتها:
۱ـ برای دیدن نگاه هیمانی بنرجی پژوهشگر و فعال مدنی و فمنیست بنگلادشی کانادایی نگاه کنید به:
The Dark Side of The Nation:Essay on Multiculturalism,Nationalism and Gender: Bannerji,Himani, Canadian Scholars Press 2000
۲ـ اوا مککی انسانشناس آمریکایی مقالهای دارد که در آن نشان داده است که چگونه مسئله نقش بازتعریف هویت توسط دولتها نه فقط در کشورهای کمتر توسعهیافته بلکه در کشورهای پیشرفته نیز به نهادینه شدن دیگرستیزیهای قومی منجر میشود. در این مقاله او نگاه بنرجی را با نتایج تحقیقات یک پژوهشگر دیگر مقایسه کرده و فرایند تعریف هویت در اسناد دولت در کانادا را بررسی کرده است:
The Dark Side of the Nation: Essays on Multiculturalism, Nationalism and Gender; Multiculturalism and the History of Canadian Diversity
Mackey, Eva
American Ethnologist, 2002, Vol.29(2), pp.475-477
-------------------------
نظر نویسنده الزاماً بازتاب دیدگاه رادیو فردا نیست.