قتل نوعروسان در ازدواج‌های زودهنگام

این روزها آیا نگاهی به صفحه حوادث روزنامه‌ها در ایران انداخته‌اید؟ شاید خبرهای قتل برایتان جذاب نبوده، آنها را نخوانده‌اید و از آن صفحه رد شده‌اید. اما اگر خواندن این صفحات برایتان جالب است شاید شما هم به خبرهای قتل زنان بین ۱۷ تا ۲۰ ساله ایرانی که در ماه‌های اخیر منتشر شده برخورده باشید. خبرهایی که گاهی میان خبرهای مهم سیاسی و اقتصادی گم می‌شوند. بیایید با هم این خبرها را مرور کنیم:

Your browser doesn’t support HTML5

صدایی دیگر شماره ۳۱۸ (۱۲ بهمن، یکم فوریه)

*

فایزه زن ۱۹ ساله گرگانی ۴۵ روز پیش در چهارراه تابلو گرگان در برابر چشمان عابران با ضربات متعدد چاقوی همسرش به قتل رسیده و متهم هم در همان محل بازداشت شده. خانواده فایزه به ماموران گفتند که چهار سال قبل وقتی پوریا به خواستگاری فایزه آمد چون از نظر تحصیلی وضع خیلی خوبی داشته با ازدواج آنها موافق نبودند. اما پوریا اصرار کرده و فایزه هم موافقت کرده و در نتیجه این دو به ازدواج هم درآمدند. به این ترتیب ازدواجی که در سن پانزده سالگی فایزه رقم خورده با قتل او در ۱۹ سالگی به مرگش منجر شده.

سعید پیوندی جامعه‌شناس ساکن پاریس همراه ما است.

آقای پیوندی پیش از این هم اعلام شده بود که بیش از سی درصد از قتل‌های ایران قتل‌های خانوادگی هستند. آیا با توجه به این خبری که شنیدید می‌شود رابطه‌ای بین سن ازدواج و خشونت در خانواده برقرار کرد؟

سعید پیوندی: به نظر من اگر ما امروز تشکیل خانواده را به عنوان یک مسئولیت اجتماعی مهم تعریف کنیم و از این زاویه به آن نگاه کنیم این که دختر و پسری تصمیم می‌گیرند با همدیگر ازدواج کنند این‌که از یک بلوغ اجتماعی حداقل برخوردار باشند و بتوانند یک زندگی خانوادگی را اداره کنند یا مفهومش را بدانند از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است.

آن چیزی که در جامعه انسانی در پنجاه شصت سال پیش عوض شده این است که ما در گذشته‌های دورتر چیزی به نام جوانی نداشتیم. بچگی و نوجوانی داشتیم و بقیه بزرگسال می‌شدند. امروز یک گروه جدیدی به وجود آمده به نام جوانان و این در روندهای تجربه‌آموزی و بلوغ اجتماعی بسیار مهم است.

بنابراین سن مناسب برای ازدواج و پذیرفتن مسئولیت خانوادگی را نمی‌شود با صد سال یا دویست سال پیش و یا گذشته مقایسه کرد و از همین زاویه هم آن چیزی که در ایران تأسف‌انگیز است این است که تمام فشارها در سال‌های گذشته بر روی این است که دخترها و پسرها زودتر ازدواج کنند و قبل از اینکه این بلوغ اجتماعی و دانش اجتماعی لازم را برای اینکه بتوانند با یکی دیگر در زیر یک سقف زندگی کنند داشته باشند وارد مسئولیت‌های زندگی می‌شوند که نه از پختگی لازم برخوردارند و نه تجربه.

در واقع تجربه‌های اجتماعی که باید به اینها کمک کند که این زندگی را اداره کنند به اندازه کافی کسب نشده و برای همین هم اینها یا زود طلاق می‌گیرند یا خشونت‌های خانوادگی در آنجا رواج پیدا می‌کند.

اینها همه پدیده‌ها و عواقب یک سیاستی است که در ایران به خصوص در سال‌های گذشته تکیه زیادی رویش می‌شود و هول دادن جوان‌ها به طرف ازدواج زودرس و بعداً جامعه ما روبه‌رو خواهد بود با همه عواقب این نوع سیاست از جمله چیزی که شما به آن اشاره می‌کنید. یعنی رواج خشونت.

*

مرد بیست و یک ساله‌ای که نامش در خبرها ذکر نشده به ماموران اداره آگاهی پاکدشت گفته در مدت شش ماهی که از زندگی با همسر بیست ساله‌اش گذشته سه بار خانه را ترک کرده و قصد طلاق داشته اما در نهایت به دلیل اینکه همسرش از طریق وایبر با دوستانش چت می‌کرده او را به قتل رسانده‌است.

این تصمیم به طلاق درحالی منجر به قتل زن بیست ساله شده که به گفته مسئولان در ایران در ۹ ماه اول سال جاری طلاق در استان تهران ۲۰ درصد افزایش داشته.

مهرداد درویش‌پور جامعه‌شناس ساکن سوئد در این مورد می‌گوید: فشارهای اقتصادی در جامعه به طور جدی گسترش پیدا کرده. دشواری‌های اقتصادی بیشتر، جدایی‌های بسیاری را در بر دارد. اما غیر از آن جنبه فشار اقتصادی یک جنبه جنسیتی وجود دارد. در جامعه ما یک نسلی به ویژه جوان‌تر با ارزش‌ها و نوعی خودآگاهی زنانه بیشتری سروکار دارند؛ بنابراین با یک وضعیت متضاد و متناقض‌نمایی روبه‌رو می‌شویم.

قوانین و مصوبات دولتی در جهت تقویت موقعیت مرد در خانواده عمل می‌کند اما نوعی خودآگاهی زنانه در جامعه ایران به طور جدی رشد پیدا کرده. تاثیری که این فرایند گذاشته این است که بسیاری از زنان با درجه بالاتری از آموزش، تن دادن به این الگوها را نمی‌پذیرند.

علاوه بر آن باید به این نکته هم اشاره کرد که جامعه ما جامعه‌ای است که در آن نوعی فردیت، توجه به خواست‌های فردی افزایش پیدا کرده. افزایش یافتن فردیت به این معنا است که نسل جوان نگاه می‌کند که مسائل فردی او را تامین می‌کند یا نه.

اگر تشکیل خانواده نتواند مسایل فردی‌اش را تامین کند خب زندگی فردی را دنبال می‌کند. کلاً تأثیرپذیری از الگوهای زندگی مدرن باعث شده که هم میزان ازدواج‌ها به این معنی کاسته می‌شود هم الگوهای زندگی فردی افزایش پیدا کند.

*

غفار بیست و سه ساله وقتی در برابر قاضی دادگاه قرار گرفت گفت ساعت ده صبح بود که از خواب بیدار شدم، متوجه بوی سوختن غذا شدم و دیدم زهرا همسر هفده ساله‌ام خواب است. عصبانی شدم. با کمربند او را به باد کتک گرفتم و به آشپزخانه رفتم و شروع به کباب کردن بادمجان کردم که زهرا به آشپزخانه آمد و قصد عذرخواهی داشت که با سیخ داغ اقدام به سوزاندن دستش کردم. آن طور که در گزارش‌ها آمده بعد از آن غفار چندین بار سر زهرا را به کف آشپزخانه کوبیده که منجر به مرگ او شده.

آقای پیوندی، وقتی جوان ۲۳ ساله‌ای این چنین مرتکب قتل می‌شود اولین پرسشی که به ذهن می‌آید میزان تحصیلات او است. پرسشی که در خبرهای مربوط به پرونده به آن پاسخ داده نشده.

سعید پیوندی: از نظر آماری همیشه رابطه‌ای مستقیم وجود دارد بین کسانی که مرتکب قتل، خشونت یا اشکال مختلف بزهکاری یا ناهنجاری‌های اجتماعی می‌شوند و سطح تحصیلاتشان.

بنابراین هرچه تحصیلات پیش برود و فردی مثلاً تحصیلات دانشگاهی داشته باشد و در سطوح بالاتر دانشگاه درس بخواند بخت این که به چنین کارهایی دست بزند خیلی کمتر است. یعنی زمینه‌اش بسیار محدودتر می‌شود برای اینکه موقعیت اجتماعی که پیدا می‌کند و رابطه‌ای که با فرهنگ و دانش پیدا می‌کند باعث می‌شود که از این رفتارهای خشونت‌آمیز بیشتر فاصله بگیرد.

هرچند که این موضوع مطلق نیست و کسانی هم می‌توانند با تحصیلات بالا آدم‌های خشنی باشند؛ ولی در صورتی که همزمان این تحصیلات بیشتر با کار بر روی مسئله خشونت، و با آموزش فرهنگ ضد خشونت، با نشان دادن مصداق‌های خشونت و پیدایی خشونت در جامعه و ریشه‌یابی آنها همراه باشد و تلاش بشود که جوان‌ها و جامعه در مورد این مسایل فکر کنند و به یک برخورد انتقادی دست بزنند.

در این صورت می‌توان گفت هم تحصیلات و هم تلاش برای به وجود آوردن فرهنگ غیرخشونت می‌تواند تاثیرات بسیار اساسی در کاهش خشونت در جامعه بگذارند. اما این فقط به مدرسه هم محدود نمی‌شود.

ما باید همزمان فکر کنیم که در بقیه جاهایی که می‌توانند سعی کنند بر روی روندهای جامعه‌پذیری بچه‌ها و به خصوص جوان‌ها تاثیر بگذارند، ازجمله رسانه‌های جمعی و یا افراد مرجعی که می‌توانند روی جوان‌ها تاثیر داشته باشند، مثل هنرمندها، نویسنده‌ها یا ورزشکارها.

همه اینها می‌توانند در این تلاش ملی برای جلوگیری یا کم کردن دامنه خشونت مشارکت کنند. اما متاسفانه روندهایی که در جامعه ما دارد پیش می‌رود زیاد ما را خوش‌بین نمی‌کند. از جمله کار نکردن درباره خشونت همانطور که اشاره کردم، و نکته دیگر هم این است که در خبرهایی که می‌رسد حتی درون نظام آموزشی ایران تلاش‌هایی وجود دارد برای اینکه دخترها زودتر از پایان تحصیلات به ازدواج تن بدهند و تشویق می‌شوند به این کار و حتی موانع قانونی برای اینکه بچه‌ها در سنین دبیرستان ازدواج نکنند عملاً نادیده گرفته می‌شود. به جهت اینکه دختران جوان بیشتر به ازدواج روی بیاورند.

همه سیاست‌ها در سطح آموزش، در سطح کلی سبب می‌شوند که ما مواجه باشیم با آسیب‌های بزرگ اجتماعی مثل خشونت خانوادگی، خشونت در سطح جامعه، ازدواج‌های زودرس توسط افرادی که هنوز آمادگی و بلوغ لازم برای زندگی اجتماعی به این ترتیب را ندارند، مسئولیت‌پذیری ندارند... همه اینها پیامدهای آسیب‌شناسانه سیاست‌های نسنجیده و غیرکارشناسی در جامعه ماست که متاسفانه پیش می‌آید.