چگونه می‌توان تروریسم اسلام‌گرا را فهمید؟

حملهٔ تروریستی بنا به تعریف عبارت است از اقدام به کشتار افراد غیرنظامی در شرایط و صحنه‌های غیر جنگی با هدف ارعاب عمومی برای دست‌یابی به مقاصد سیاسی مشخص.

پس از هر حملهٔ تروریستی بلافاصله مقامات سیاسی، تحلیلگران اجتماعی و سیاسی و کارشناسان امنیتی در باب علل آن رویداد و رویدادهای مشابه و نیز گروه یا فرد مسئول یا به طور کلی مسئولیت این اعمال سخن می‌گویند.

حدود دو دهه است که عملیات تروریستی در نقاط مختلف عمدتاً توسط افراد و گروه‌های اسلام‌گرا انجام می‌شود. یکی از علل توجه به این گونه عملیات آن است که مردم می‌خواهند بدانند چرا تروریست‌های اسلام‌گرا این جنایات حیرت‌افزا و غیرقابل باور برای عموم را به نام خدا انجام می‌دهند.

در پی دور تازهٔ عملیات تروریستی داعش در پاریس (۱۳۰ کشته و ۳۶۸ زخمی)، اسلو (۳۵ کشته و ۳۰۰ زخمی) و سن‌برناردینوی کالیفرنیا (۱۴ کشته ۲۲ زخمی) نیز این گونه مباحث به تدریج در حال مطرح شدن است. مطمئناً بعد از حملهٔ تروریستی به یک باشگاه شبانهٔ همجنس‌گرایان در اورلاندوی فلوریدا (۵۰ کشته و ۵۳ زخمی) نیز این مباحث ادامه خواهد یافت.

پرسش‌های اصلی اینهاست: یک «مسلمان» مقیم در جامعه‌ای با اکثریت مسلمان یا جامعه‌ای غربی چگونه «اسلام‌گرا» شده و به حد آمادگی برای عملیات تروریستی در لباس مذهب رسیده‌است؟ آیا این اتفاق ناشی از آموزه‌ها (اسلام سیاسی، تنفر از همجنس‌گرایان یا یهودیان) است؟ یا پیامد شرایط زیستی (فقر و بیکاری)، رویدادها (مثل حملهٔ آمریکا به عراق) یا روندها (تضاد میان اسرائیل و فلسطینی‌ها) است؟ آیا این اعمال را می‌توان به اسلام به عنوان یک دین نسبت داد؟

در این نوشته به چهار رهیافت در برخورد با این گونه عملیات و پاسخ به پرسش‌های فوق می‌پردازم.

رهیافت فرهنگ‌محور

دو تبیین بر اساس این رهیافت عرضه شده‌است. تبیین یا توضیح اول آن است که این گونه اعمال تروریستی از متن اسلام به عنوان یک عامل فرهنگی تعیین‌کننده برخاسته‌است و نمی‌توان اسلام را از این جهت دین صلح نامید. اسلام همانند دین مسیحیت دچار تحول نشده و عمدتاً شکل بدوی آن هنوز در میان مسلمانان رواج دارد. توضیح فرهنگ‌محور دوم به سراغ جوامع غربی می‌رود و این که غربیان با عدم پذیرش نسبیت فرهنگی، والاتر پنداشتن ارزش‌های خود و یک دوره استعمار، مسلمانان را به واکنش‌های شدید واداشته‌اند.

رهیافت فرهنگ‌محور از تبیین‌های سوسیالیستی (فقر و نابرابری به منزلهٔ عامل خشونت) یا ژئوپلتیک (جهان سوم به منزلهٔ دیگ جوشان افراط‌گرایی) فراتر می‌رود اما مشکل جدی آن در عمومیت‌بخشی است. نه اسلام مجموعه‌ای سازگار و یکدست است (در درون آن اسلام عبادی و آیینی تا اسلام قدرت و هویت و شریعت وجود دارد) و تنها عنصر تعیین کننده در فرهنگ جوامعی با اکثریت مسلمان است و نه فرهنگ در جوامع غربی چنین مشخصه‌ای دارد. اسلام متنی و تاریخی گونه‌های متنوعی دارند.

در میان مسلمانان هم پیروان شریعت وجود دارند که خشونت (از جمله کشتن همجنس‌گرایان) را راه حل بسیاری از مشکلات جوامع بشری می‌دانند و هم فرقه‌های عرفانی و صوفی که اسلام را در عبادات و مراسم مذهبی خلاصه می‌کنند. به همین منوال، در جوامع غربی نیز، هم قائلان به فرهنگ مدارا و هم دینداران متعصب وجود دارند.

اما تفاوت میان جوامع مسلمان و جوامع غربی آن است که دومی از حیث رعایت حقوق فردی و مدارا و تساهل فرسنگ‌ها با اولی فاصله دارد و جوامع غربی جوامعی دمکراتیک و باز هستند.

استفاده از برچسب‌های «اسلام‌هراس، نژادپرست، مداخله‌جو و استعمارگر بودن» غربیان برای توجیه تروریسم، عمومیت بخشیدن به برچسب‌هایی است که یا دوران آنها تمام شده‌است (مثل استعمار) یا اقلیت بسیار کوچکی را در بر می‌گیرد. همچنین با توجه به این که بیشترین قربانیان تروریسم اسلام‌گرا خود مسلمانان هستند چسباندن برچسب‌های فوق به جوامع غربی کاربرد خود را از دست می‌دهد. کشتار دانش‌آموزان و کارمندان مدرسه‌ای در پیشاور پاکستان (۱۴۷ نفر در ۱۶ دسامبر ۲۰۱۴) توسط طالبان یا کشتار بمبئی تنها در چارچوب رقابت‌های سیاسی بر سر حوزهٔ نفوذ قابل فهم است.

رهیافت روان‌شناختی

در رهیافت روان‌شناختی، وجه بارز تروریست‌های مسلمان، مسلمان بودن آنها تلقی نمی‌شود بلکه پوچگرایی، بازندگی و تنفر آنهاست. قائلان به این دیدگاه می‌گویند این گونه افراد در همهٔ جوامع و در میان پیروان اهل ادیان مختلف به چشم می‌خورند و نباید حساب خاصی برای اسلام باز کرد. اسلام برای اینها صرفاً بسته‌بندی مناسبی برای اعمال ناپذیرفتنی آنها در چارچوب‌های عرفی و سیاسی موجود است. اینها بیمار روانی هستند و مشکل آنها را باید با ارتقای بهداشت روانی در جامعه حل کرد. به همین دلیل بسیاری از گروه‌ها در جوامع غربی معتقدند با عملیات تروریستی نباید به عنوان موضوعات امنیت ملی بلکه به عنوان «مسئلهٔ نظم و قانون و برخورد با جرائم» برخورد کرد. با همین دیدگاه است که اوباما پس از کشتار سن‌برناردینو از کنترل سلاح در آمریکا سخن گفت و نه موضوعی مرتبط با امنیت ملی و اسلام‌گرایی.

مشکل این رهیافت آن است که اعمال خشونت‌آمیز تروریست‌های اسلام‌گرا فراتر از بسته‌بندی یا عنوان‌دهی است و محتوای شریعت اسلامی و بخشی از تاریخ صدر اسلام با آنها هم‌خوانی دارد. تروریست‌های اسلام‌گرا در جوامع خود دارای اختلال روانی تصور نمی‌شوند و دیدگاه‌های خود را به عنوان آموزه‌های نجات‌بخش و آرمانی عرضه می‌کنند. بیمار روانی بودن ستیزه‌جویانی که برای به دست آوردن قدرت دست به خشونت می‌زنند هنوز مورد اتفاق روان‌شناسان و روان‌کاوان نیست.

رهیافت اجتماعی

سه نوع تبیین به فهم ریشه‌های اجتماعی عملیات تروریستی اسلام‌گرایان تمسک کرده‌اند: تبیین بر اساس شکاف فرهنگی/قومی، فقر و نابرابری، و هویت.

عملیات تروریستی شیعیان علیه اهل سنت (در عراق و سوریه توسط حزب‌الله و سپاه قدس و حشد الشعبی) و اهل سنت علیه شیعیان (در عراق، پاکستان، یمن، عربستان) را در چارچوب شکاف‌های قومی و فرهنگی توضیح داده‌اند. عملیات تروریستی مسلمانان در اروپا بعضاً توسط گروه‌ها و روشنفکران چپ با تمسک به فقر و نابرابری توضیح داده شده‌است. مشکلات هویتی مسلمانان در جوامع غربی و نیز جوامع رو به توسعه و در حال مدرن‌سازی نیز با تمسک به تعارض‌های هویتی توضیح داده شده‌است.

مشکل این رهیافت نیز وجود تروریست‌های اسلام‌گرایی است که نه در زمره اقلیت شکاف‌های فرهنگی و قومی، نه در طبقات فقیر و نه در میان جمعیت‌های دارای بحران هویت قرار دارند. وجود تروریست‌های غربی (متولد غرب، برآمده در خانواده‌های متوسط و جذب شده در فرهنگ غربی قبل از ارتکاب عمل تروریستی) در میان جنگجویان داعش کار این رهیافت را دشوار کرده‌است.

رهیافت ایدئولوژیک

بر اساس این رهیافت عملیات تروریستی را می‌توان با انگیزه‌های قدرت‌طلبانه، جهان‌گشایانه و انسان‌هراسانه بر اساس یک ایدئولوژی توضیح داد.

دو عملیات تروریستی در پاریس (شارلی ابدو و بعد، باتاکلان و رستوران‌ها و ورزشگاه) و عملیات سن برناردینو نه ربطی به ضعف فرانسه در انجذاب فرهنگی یا نژادپرستی در آمریکا داشتند و نه ربطی به گذشتهٔ استعماری فرانسه و مشی سیاستمداران در برابر دنیای اسلام. آنها فقط برای حذف دیدگاه رقیب و مقابله با سبک زندگی مخالف خود دست به کشتار زدند. اکثر تروریست‌ها، زادهٔ فرانسه و آمریکا بودند و هیچ نشانه‌ای از محرومیت اقتصادی در آنها یا تبعیضی علیه آنها به چشم نمی‌خورد. مرتکبان این جنایات تنها برای ترویج خلافت اسلامی و ایدئولوژی آن دست به این جنایات زدند. اما حمله به باشگاه شبانهٔ پالس در اورلاندو از جهت انتخاب هدف با انگیزه‌های انسان‌هراسانه که در ایدئولوژی اسلام‌گرایی بسیار پررنگ است قابل توضیح است.

اسلام‌گرایان شیعه بیش از نیروهای «دشمن صهیونیستی» هموطنان شیعهٔ خود را کشته‌اند. از همین جهت انداختن مسئولیت تروریسم اسلام‌گرا به گردن تضاد میان اسرائیل و فلسطینی‌ها و ایدئولوژی صهیونیسم گسترهٔ ماجرا را توضیح نمی‌دهد.

ارزیابی و مقایسه

رهیافت‌های اول و دوم و سوم حداقل آنجا که به سراغ فرهنگ غربی و مشکلات بهداشت روانی و شکاف نابرابری می‌روند خود- سرزنش‌کننده‌اند و همهٔ مسئولیت را به گردن «دیگری» نمی‌اندازند. اما نمی‌توانند اعمال تروریستی مسلمانان علیه هم‌دینان و حتی هم‌فرقه‌ای‌های خود را توضیح دهند.

بیشترین کشته‌های عملیات تروریستی شیعیان اسلام‌گرا در ایران و خارج ایران شیعه بوده‌اند. این امر در مورد اسلام‌گرایان سنی نیز صدق می‌کند.

گسترهٔ عمل، نیروها، اهداف و تاکتیک‌های تروریست‌های اسلام‌گرا آن چنان تنوعی یافته که دیگر نمی‌توان همهٔ اعمال آنها را با یک نظریه یا رهیافت توضیح داد. اما آنچه در میان همهٔ آنها مشترک است استفاده از تروریسم برای کسب قدرت با ایجاد وحشت است.

در باب وضعیت بهداشت روانی تروریست‌های اسلام‌گرا تحقیقی انجام نشده‌است اما آنان که بر رویکرد فرهنگ‌محور تأکید دارند با نوعی ندامت از گذشتهٔ استعماری کشورهای غربی- که ربطی به جاه‌طلبی امروز اسلام‌گرایان ندارد- زمینه‌های مناسبی برای بسط رهیافت فرهنگی فراهم آورده‌اند.

این امر تا آن حد زمینه پیدا کرده که بسیاری از باورمندان به مبانی و ارزش‌های غربی مثل جدایی دین و دولت، فردگرایی، آزادی‌های چهارگانه (بیان، رسانه، تجمع و تشکل) و برابری حقوقی شهروندان، برتری اخلاقی این دیدگاه‌ها در برابر دیدگاه‌های اسلام‌گرایان را واگذاشته‌اند.

-----------------------------

نظرات طرح شده در این یادداشت، الزاماً بازتاب دیدگاه رادیو فردا نیست.