چاره‌ای برای معضل طلاق: خانواده‌های برابری‌طلب

در ایران این فقط قیمت طلا و دلار و نرخ مهریه و محدودیت‌ها علیه زنان نیست که رشد فزاینده‌ای دارد. آمارها نشان می‌دهد که سرعت رشد طلاق هم دارد به پای طلا می‌رسد و روزبه‌روز بر آن افزوده می‌شود.

ده سال پیش آمارها نشان می‌داد که رشد طلاق در ایران به ۹٫۶ درصد رسیده‌است و تنها در مدت ده سال این نرخ به ۲۶ درصد افزایش یافته‌است و حتی تنها در شش ماه اول سال ۱۳۹۰ نیز این آمار رشد ۶ درصدی داشته. رشدی که به گفته کارشناسان نشان‌دهنده بحران‌های اجتماعی است.

Your browser doesn’t support HTML5

صدای دیگر: راه حلی برای معضل طلاق: خانواده های برابر



نیره توحیدی (جامعه‌شناس ساکن آمریکا): اصولا افزایش آمار طلاق همراه است با تحولات اقتصادی، اجتماعی، صنعتی شدن جامعه، شهری شدن جوامع و این تقریبا در همه جوامع اتفاق افتاده و امری طبیعی است. یعنی هرچه جوامع مدرن‌تر شدند و شهرنشین‌تر شدند و ساختار خانواده تغییر کرده آمار طلاق هم بالا رفته‌است.

منتهی باید نگاه کرد که طلاق به چه شکلی در جامعه تلقی می‌شود و چه عوارضی در کنارش وجود دارد. در ایران، ما چون در یک مرحله گذار از یک جامعه سنتی به یک جامعه مدرن صنعتی شهرنشین هستیم و به خصوص با حکومتی که داریم که خیلی از قوانین و سیاست‌هایش بر تحولات نوین قرن بیست و یکم منطبق نیست، دچار یک‌سری ناهنجاری‌های عجیب و غریب هستیم.

یعنی در این جامعه که تلاش می‌شود ارزش‌های سنتی و خانواده با قوانینی که خانواده را مردمحور می‌کند و مردسالار می‌خواهند به شکل سنتی‌اش نگاه دارد، خب طبعا می‌خواهد که طلاق را هم تا آنجا که ممکن است کم کند و حتی به زن در یک حد خیلی محدودی حق طلاق داده‌است. با وجود این ما می‌بینیم که جلوی حرکت چرخ تاریخ را نتوانستند بگیرند.

یعنی در ایران هم مثل بسیاری از کشورهای دیگر آمار طلاق بالا می‌آید و این به خاطر آن ناهنجاری‌هایی است که گفتم، به خاطر عدم تناسب قوانین و سیاست‌ها و نبود آموزش‌ها و نبود امکانات برای زنان مجرد و نبود حمایت‌های کافی قانونی از زنان آسیب‌دیده و به خصوص در خانواده‌هایی که خشونت وجود دارد، احتیاج وجود دارد و ناگزیر به طلاق کشیده می‌شوند.

در نتیجه ما یک وضع ناهنجاری داریم و می‌توانیم بگوییم در جامعه ایران با یک نوع بحران ازدواج مواجه هستیم. یعنی ازدواج کاهش پیدا می‌کند و طلاق بالا می‌رود و حتی اگر هم ازدواج وجود دارد در همان یکی دو سال اول ازدواج می‌بینیم که با بیشترین مشکلات مواجه هستیم.

روند جهانی شدن

مهرداد درویش‌پور، جامعه‌شناس ساکن سوئد رشد اجتماعی زنان را نیز از عوامل موثر در رشد آمار طلاق می‌داند:

مهرداد درویش‌پور: مهم‌ترین عامل، مربوط به یک نوع تغییر رابطه قدرت در بین زنان و مردان است. در جامعه امروز ایران هنوز میزان اشتغال زنان خیلی پایین‌تر است و به دلیل ایدئولوژی ضد زن که حکومت مبلغ آن است و در قوانین هم وجود دارد زنان جامعه از قدرت خوبی برخوردار نیستند که بخواهند خواست‌های خود را پیش ببرند. با این همه آنچه که حکومت و قوانین معرف آنند و آن چیزی که در متن جامعه می‌گذرد یکی نیست. متن جامعه متاثر از روند جهانی شدن، متاثر از مهاجرت و نسل جدیدی که شکل گرفته با ارزش‌های کاملا متفاوتی سر و کار دارد. در این ارزش‌ها هم فردیت برجسته است و هم نوعی خودآگاهی زنانه. بنابراین بسیاری از زنان، دیگر مثل مادران خود به هر قیمتی به روابط خانوادگی تن نمی‌دهند.

برعکس اگر ببینند که خواست‌ها و توقعاتشان در زندگی خانوادگی تامین نمی‌شود، جدایی را در پیش می‌گیرند و طلاق دیگر آن درجه از مذموم خوانده شدن و مورد نکوهش قرار گرفتن و یا تابو بودنی که در گذشته و برای نسل مادران و پدران ما داشته ندارد و به این ترتیب خیلی از زنان به ویژه زنان جوان که احساس می‌کنند از زندگی ناخرسندند جدا می‌شوند و این به رغم ساختار خشن پدرسالاری در جامعه ماست. به گمان من این عامل سوم به یک معنی تعیین‌کننده‌ترین عاملی است که این جدایی‌ها را باید با آن توضیح داد.

مطابق با یک پژوهش جامعه‌شناختی در ایران که در نشریات ایران منتشر شده بیشترین طبقه مراجعه‌کننده به دادگاه خانواده طبقه اجتماعی و اقتصادی متوسط با حدود ۵۰ درصد مراجعه است. علت این موضوع را هم جامعه‌شناسان این‌گونه تفسیر می‌کنند که در این طبقه، زن هیچ‌گونه احساس ضعف و کمبودی در برابر مرد ندارد. بنا به این گزارش بیشترین علل طلاق در این طبقه مربوط به تفاوت‌های فرهنگی بین زن و مرد است و بعد از آن اعتیاد و بدرفتاری و سوءظن در رتبه‌های بعدی قرار دارد.

«عدم حمایت دولتی زنان مطلقه را به فقر می‌کشاند»

شادی صدر حقوقدان ساکن لندن طلاق را دارای دو جنبه مثبت و منفی برای زنان ایرانی می‌داند:

شادی صدر: جنبه مثبتش این است که تعداد زیادی از زنان هستند از زندگی که نمی‌خواهند به هر دلیل توی آن باقی بمانند بیرون می‌آیند و از همسرشان جدا می‌شوند و به هر حال این خواستی بوده که آنها داشتند و می‌توانند با استفاده از چارچوبی که طلاق توافقی به آنها می‌دهد آن را عملی کنند.

ولی جنبه منفی‌اش برای جامعه‌ای مثل جامعه ایران این است که از طرفی زنانی که طلاق می‌گیرند از هیچ حمایت دولتی برخوردار نیستند. حتی اگر مسئولیت بزرگ کردن بچه‌ها به عهده آنها باشد نمی‌توانند هیچ کمک دولتی بگیرند و اساسا هیچ نوع حمایت دولتی برایشان متصور نیست و بنابراین ما مشاهده می‌کنیم که در بین زنانی که طلاق می‌گیرند فقر بیشتر دیده می‌شود و همینطور افزایش پیدا می‌کند.

از طرفی در جامعه‌ای مثل جامعه ایران که هنوز زن مطلقه به عنوان یک انسان که از تمامی حقوق برخوردار است دیده نمی‌شود و صرفا یک نوع ابزار جنسی ممکن است به شمار بیاید که ابزار خوبی برای صیغه شدن یا برای نزدیک شدن به او در روابط جنسی کسانی که در بالادست جامعه قرار دارند باشد و همینطور نگاهی که جامعه نسبت به زنان مطلقه دارد خب طبیعتا افزایش آمار زنانی که طلاق گرفته‌اند می‌تواند این بحران‌ها را بیشتر کند.

اما در مجموع من فکر می‌کنم امری مثبت است زیرا از یک طرف به هرحال جامعه باید تغییر کند و بخشی از تغییر جامعه هم این است که وقتی تعداد زنانی که طلاق گرفتند افزایش پیدا کند طبیعتا نگاه جامعه هم به آنها رفته‌رفته تغییر خواهد کرد و از شکل یک پدیده خارج خواهد شد و به شکل امری طبیعی پذیرفته خواهد شد. در وهله دوم وقتی تعداد گروه اجتماعی بیشتر شود قاعدتا می‌تواند حمایت‌های دولتی بیشتر را هم طلب کند.

کسانی که از نزدیک شاهد طلاق‌های به وقوع پیوسته در خانواده‌های متوسط ایرانی هستند معتقدند این بازی برای زنان بازی دو سر باخت است. در شرایطی که زن برای رها شدن از زندگی مشترکش باید بهای مالی و روحی زیادی بپردازد از بخشیدن مهریه تا جنگیدن بر سر حضانت فرزندان اما آن سوی زندگی مشترک نیز جز نابسامانی چیزی در انتظار زن نیست. در جامعه‌ای که حتی اگر درهای خانه پدری بر روی زن و فرزندانش باز باشد باز هم هستند مردانی که به زن به چشم ضعیفه مطلقه‌ای نگاه می‌کنند که حالا لابد می‌تواند تن به متعه و صیغه و هزار خواسته دیگر آنها بدهد.

مهرداد درویش‌پور به راه سومی چشم دوخته‌است:

«آنچه که می‌توانست مثبت باشد پدیده دیگری است... زنان اگر از موقعیت و اقتدار کافی برخوردار بودند و اگر مردان از سطحی از آگاهی فرهنگی و طرز تلقی برابری‌طلبی برخوردار بودند بی‌تردید ما شاهد شکل‌گیری پدیده‌هایی به نام خانواده‌های برابری‌طلب می‌بودیم که آن موقع این رقم‌های جدایی به شدت کاهش پیدا می‌کرد و یک خانواده برابرطلب و باثبات ایجاد می‌شد.

اما مشکل این جاست که خانواده‌ها عمدتا خانواده‌هایی هستند عمدتا سخت خشن و پدرسالار و در عین حال زنان دیگر حاضر نیستند نظیر گذشته تمکین کنند بنابراین با نوعی بی‌ثباتی در خانواده‌ها روبه‌رو هستیم. از منظر اجتماعی طبیعتا آنچه که می‌توانست نشانه سلامت جامعه باشد گسترش روابط برابری‌طلبانه است نه این که دولت و جامعه آنچنان از مردان پشتیبانی کند که زنان جانشان به لبشان برسد و از سر ناچاری جدا شوند در حالی که می‌دانند این جدایی عواقب بسیار سنگینی برایشان در بر خواهد داشت.»

آخرین اخبار رسیده از ایران حکایت دارد که روزانه ۵۰۰ طلاق توافقی در دادگاه‌های خانواده در تهران ثبت می‌شود.