جشنواره فریبورگ سوئیس در کنار جشنواره سه قاره نانت یکی از فستیوالهای سینمایی مهم با محوریت سینمای فراسوی اروپا و آمریکاست. این جشنواره به خاطر توانایی و موفقیتاش در کشف و معرفی آثار برجسته سینمای آسیا و شمال آفریقا به ویژه از حدود ۱۵ سال پیش اعتبار فراوانی پیدا کردهاست. اعتباری که اینک در پی دوره جدید مدیریت آن و در سال جاری، به طور جدی زیر سؤال رفتهاست.
امسال سینمای دو کشور در این جشنواره در قاب درشت قرار داده شده و به آنها به طور ویژه پرداخته میشود: سینمای ایران و سینمای روسیه. قاب بزرگتر از آن ایران است و عنواناش «جشن سینمای ایران» است و در قاب دیگری چند فیلم روسی در برنامهٔ «غربتنشینی: سینمای روسیه و اسلاوا بیکوف» مرور میشود.
از بازیکن مطرح هاکی روی یخ اهل شوروی سابق، اسلاوا بیکوف خواسته شده تا چند فیلم از سینمای روسیه را برای این برنامه انتخاب کند. ظاهرا این موضوع که اسلاوا پیش از فروپاشی دیوار برلین، چند روزی را در سفر به سوئیس در فریبورگ گذرانده و اکنون هم روزهای بازنشستگیاش را در این شهر میگذراند، تنها دلیل برای چنین دعوتی است. دعوتی که نتیجهاش این میشود که فیلمی مثل استالینگراد که آشکارا رویکردی «پوتینی» دارد و فاقد ارزشهای هنریِ «معیار» است هم در فهرست فیلمهای این بخش قرار بگیرد.
اما اکنون در میان صاحبنظران این پرسش مطرح است که آیا یک جشنواره سینمایی برجسته، میتواند برنامهریزی برای مرور آثار یک کشور صاحبنام در عرصه سینما را به عهده یک ورزشکار بینالمللی قرار دهد؟ و در این میان نقش مدیر هنری فستیوال چیست؟
این پرسش آخر، درباره بزرگداشت سینمای ایران نیز مطرح است: مدیر جشنواره از ۱۴ فیلمساز مهم ایرانی که به آنها دسترسی داشته درخواست کرده سه فیلم مهم ایرانی را به عنوان آثار برتر نام ببرند. (بر اساس آنچه که وی در گفتوگویی با روزنامه انزدزد آمزونتاگ بیان کرده، برخیها از جمله عباس کیارستمی و سمیرا مخملباف به او اصلا در این زمینه جواب ندادهاند.) بر این مبنا برنامه بزرگداشت سینمای ایران، صرفا با در کنار هم قرار دادن فیلمهای منتخب این ۱۴ فیلمساز شکل گرفته و از آن جا که هیچ رویکرد یا اندیشه کلی خاصی پشت این ایدهٔ پیش پا افتاده وجود نداشته نتیجهٔ کار، تصویری مغشوش، غیر منسجم و ناقص است که کار را بسیار پایینتر از حد و اندازههای واقعی کلیت سینمای ایران جلوه میدهد.
در چارچوب حرفهای جشنوارههای جهانی، مدیر هنری و برنامهریز فستیوال وظیفه دارد بر مبنای شناخت و تسلطاش بر سینمای کشورهای مختلف، یک مفهوم کلی را بر مبنای رویکردی خاص بپروراند تا به معیارهای مشخص برای «انتخاب» برسد. تنها در پس این معیارهای مشخص است که انتخابها به فهرستی منسجم، کامل، جامع و مانع و «معنیدار» تبدیل میشوند. اما آن چه در مورد برنامه سینمای ایران اتفاق افتاده، به خاطر نبود برنامهریزی هنری است: فهرست فیلمهای منتخب فیلمسازان ایرانی را منشی اداری جشنواره هم میتوانست جمعآوری کند. پس، نقش مدیر هنری جشنواره چیست؟
آن طور که در کاتالوگ رسمی جشنواره آمده «تلاش بر این بوده تا چهره کاملی از سینمای ایران ترسیم شود... و فیلمهایی که تا به حال امکان نمایش را نداشتهاند به نمایش در آیند و به نوع دیگری از سینمای ایران که تا به حال مورد توجه قرار نگرفته پرداخته شود» (نقل به مضمون)
اما فهرست فیلمها چیز دیگری به ما میگوید: اول این که حدود نیمی از فیلمها ساخته تنها ۵ کارگردان هستند و در حالی که از برخی فیلمسازها سه فیلم انتخاب شده، از بسیاری از کارگردانهای در همان سطح اهمیت، حتی یک فیلم هم وجود ندارد.
علاوه بر این، از نظر موضوع، رویکرد، دوره تاریخی، و سبک نیز این تعادل وجود ندارد و نادیدهگرفتهشدهها زیادند. این، یعنی تصویری که در آن تناسب رعایت نشده. نه از نظر کیفیت و نه از نظر طرح و اندازه و کمیت. تصویری که تناسب درش رعایت نشود، میشود تصویر مخدوش و کج و معوج، و نه تصویر کاملی که در بالا از کاتالوگ نقل قول شد.
دوم این که، از ۲۷ فیلمی که سینماگران ایرانی معرفی کردهاند، فقط سه فیلم نمایش موفقی در خارج از ایران نداشتهاند که مهمترینشان «مرگ یزدگرد» بیضایی است. بقیه فیلمها نه تنها به شکل گسترده در دنیا به نمایش در آمدهاند، که تعدادی از آنها از جمله رگبار و گاو در همین جشنواره فریبورگ نشان داده شدهاند. چند کیلو خرما برای مراسم تدفین و دونده، گاو، خانه دوست کجاست، گبه و طبیعت بیجان که در این فهرست قرار دارند بارها در سالهای گذشته در جشنوارههای لوکارنو و جشنواره فریبورگ روی پرده رفتهاند. بنابر این سوال این جاست که ترکیب تصادفی چند فیلم که بارها و بارها در بسیاری از کشورها به نمایش در آمدهاند با چه دستاورد تازهای همراه است؟
بر این اساس برنامه بزرگداشت سینمای ایران نه تنها انکار جشنوارههای بزرگ اروپا و دنیا، که انکار خود جشنواره فریبورگ نیز هست. چرا که دستاندرکارانش حتی تاریخچه جشنواره خودشان را هم به خاطر ندارند و مرور نکردهاند و متوجه نیستند که بر خلاف ادعایشان، تعداد زیادی از این فیلمهای ایرانی در دورههای قبلی جشنواره نشان داده شدهاند و درباره سینمای ایران، برنامههای مختلفی در سه دهه گذشته برگزار شده.
به جز این، دلیل دیگری که موجب ناخشنودی مدیران تعدادی از جشنوارهها و مراکز فرهنگی اروپایی، بهویژه در فرانسه و دستاندرکاران «فروم دز ایماژ» شده تاکید مدیر فریبوررگ بر «کشف تازه و جدید سینمای ایران» توسط وی برای نخستین بار است؛ ادعایی بی معنا و نادرست که در بهترین حالت نشان از ناآگاهی دستاندرکاران جشنواره درباره حقایق تاریخی سینمای ایران در عرصه بینالمللی است و ندانستن این نکته که از زمان کشف سینمای نوین ایران ۳۰ سال گذشته است.
تلاشهایی که در دست کم سه دهه گذشته برای معرفی و بزرگداشت سینمای ایران در بیش از ۱۱۰ شهر از کشورهای مختلف جهان صورت گرفته، عمدتا هم از نظر تعداد فیلمها و هم از نظر کیفیت و انسجام در برنامه و طراحی نمایش فیلمها، بسیار فراتر از سطح برنامه امسال فریبورگ بودهاند. رجوع به کتاب قطور «۲۵ سال سینمای ایران: جوایز و حضور بینالمللی» که در سال ۱۳۸۲ توسط انتشارات موزه سینما منتشر شد کافی است تا به عمق نادرستی و سطحینگری این جشنواره در برخورد با سینمای ایران پی برد.
علاوه بر این روشن نیست آن «چهره کاملی» که به گفته جشنواره قرار است از سینمای ایران ترسیم شود، چگونه میتواند با نمایش آثاری که شاید نماینده و نمایانگر یک دهم سینمای ایران هم نیستند شکل بگیرد.
به عنوان مثال میشود به موارد مشخصی اشاره کرد؛ از جمله: سینمای جنگ ایران که چند سال پیش در فریبورگ زیر ذرهبین قرار گرفت، سینمای عرفانی دهه شصت و فیلمهایی از جنس نار و نی، سینمای اجتماعی دهه هشتاد، سینمای زنان و بخصوص رخشان بنی اعتماد که گیلانهاش در فریبورگ و روسری آبیاش در لوکارنو جایزه گرفت، سینمای تریلر دهه چهل، فیلمفارسی و موج نو، تقوایی و فرمانآرا و قبادی و رسولاف و کیمیایی و بسیاری از فیلمهای مهمتر از آنچه در این فهرست است، نادیده گرفته شدهاند.
حالا، این لیست ۲۷ فیلم با همه ایرادهایی که به آنها وارد است میتوانست در پایینترین سطح ممکن دست کم محاسنی در بر داشته باشد. اما مدیریت و تیم جدید جشنواره، حتی از عهده تهیه کپی یازده فیلم از همین ۲۷ فیلم هم بر نیامد و در نتیجه مهمترین فیلمهای این برنامه- از نظر تاریخی و نمایشهای کمتر در سطح بینالمللی- از فهرست حذف شد: یک اتفاق ساده، شب قوزی، حاجی آقا اکتور سینما، جنوب شهر، سه قاپ، چشمه، تنگنا، کندو، باغ سنگی، آب باد خاک و نفس عمیق فیلمهایی بودند که جشنواره فریبورگ عاجز از تهیه کپی ۳۵ میلیمتری و یا حتی بلو-ری و دیویدی آنها بود و طبیعتا نمایششان از فهرست برنامه سینماهای جشنواره حذف شد.
در کنار همه این کاستیها، جشن سینمای ایران حتی یک کارگردان ایرانی صاحبنام بینالمللی را به عنوان میهمان با خود نداشت. مانیا اکبری، بازیگر فیلم ده کیارستمی و کارگردان چند فیلم از جمله بیست انگشت تنها میهمان این بزرگداشت بود که دعوت جشنواره را پذیرفت. این در حالی است که وبسایت جشنواره، نام محسن مخملباف، محسن عبدالوهاب، بهمن قبادی و محمد رسولاف- که همه دنیا میدانند ممنوعالخروج است- را تا ۵ روز پس از شروع جشنواره، همچنان به عنوان میهمانان قطعی معرفی کرده بود و سعی داشت تا نبود کارگردانان برجسته ایرانی تا لحظه آخر چندان به چشم نیاید.
در نهایت، میشود تصور کرد تماشاگر سوئیسی یا اروپایی که به جشن سینمای ایران آمده با تماشای این ۱۶ فیلم چه برداشت نادرست و ناقص و مبهم و پر اشتباهی از کلیت سینمای ایران پیدا میکند و نبود فیلمسازهای برجسته ایرانی در جمع میهمانان، تا چه حد میزان انتظار و درک او از جایگاه و شخصیت چنین بزرگانی پایین میآورد.
برگزاری چنین برنامههایی مصداق بارز دفاع یا تعریف بد از یک موجود است. تعریف بد و دفاع بد از سینمای ایران به این شیوه تصورات نادرستی از ماهیت این سینما به وجود میآورد که در چارچوب رسانههای غربیِ عمدتا ناآگاه درباره ایران، به راحتی در چرخه بازتولید و تکثیر قرار میگیرند. آسیب زیادی که از این راه به سینمای ایران وارد میشود، شاید بسیار فراتر از آن باشد که این سینما بتواند زیر بار سنگین ابهامها و برداشتهای نادرست، کمر راست کند.
امسال سینمای دو کشور در این جشنواره در قاب درشت قرار داده شده و به آنها به طور ویژه پرداخته میشود: سینمای ایران و سینمای روسیه. قاب بزرگتر از آن ایران است و عنواناش «جشن سینمای ایران» است و در قاب دیگری چند فیلم روسی در برنامهٔ «غربتنشینی: سینمای روسیه و اسلاوا بیکوف» مرور میشود.
از بازیکن مطرح هاکی روی یخ اهل شوروی سابق، اسلاوا بیکوف خواسته شده تا چند فیلم از سینمای روسیه را برای این برنامه انتخاب کند. ظاهرا این موضوع که اسلاوا پیش از فروپاشی دیوار برلین، چند روزی را در سفر به سوئیس در فریبورگ گذرانده و اکنون هم روزهای بازنشستگیاش را در این شهر میگذراند، تنها دلیل برای چنین دعوتی است. دعوتی که نتیجهاش این میشود که فیلمی مثل استالینگراد که آشکارا رویکردی «پوتینی» دارد و فاقد ارزشهای هنریِ «معیار» است هم در فهرست فیلمهای این بخش قرار بگیرد.
اما اکنون در میان صاحبنظران این پرسش مطرح است که آیا یک جشنواره سینمایی برجسته، میتواند برنامهریزی برای مرور آثار یک کشور صاحبنام در عرصه سینما را به عهده یک ورزشکار بینالمللی قرار دهد؟ و در این میان نقش مدیر هنری فستیوال چیست؟
این پرسش آخر، درباره بزرگداشت سینمای ایران نیز مطرح است: مدیر جشنواره از ۱۴ فیلمساز مهم ایرانی که به آنها دسترسی داشته درخواست کرده سه فیلم مهم ایرانی را به عنوان آثار برتر نام ببرند. (بر اساس آنچه که وی در گفتوگویی با روزنامه انزدزد آمزونتاگ بیان کرده، برخیها از جمله عباس کیارستمی و سمیرا مخملباف به او اصلا در این زمینه جواب ندادهاند.) بر این مبنا برنامه بزرگداشت سینمای ایران، صرفا با در کنار هم قرار دادن فیلمهای منتخب این ۱۴ فیلمساز شکل گرفته و از آن جا که هیچ رویکرد یا اندیشه کلی خاصی پشت این ایدهٔ پیش پا افتاده وجود نداشته نتیجهٔ کار، تصویری مغشوش، غیر منسجم و ناقص است که کار را بسیار پایینتر از حد و اندازههای واقعی کلیت سینمای ایران جلوه میدهد.
در چارچوب حرفهای جشنوارههای جهانی، مدیر هنری و برنامهریز فستیوال وظیفه دارد بر مبنای شناخت و تسلطاش بر سینمای کشورهای مختلف، یک مفهوم کلی را بر مبنای رویکردی خاص بپروراند تا به معیارهای مشخص برای «انتخاب» برسد. تنها در پس این معیارهای مشخص است که انتخابها به فهرستی منسجم، کامل، جامع و مانع و «معنیدار» تبدیل میشوند. اما آن چه در مورد برنامه سینمای ایران اتفاق افتاده، به خاطر نبود برنامهریزی هنری است: فهرست فیلمهای منتخب فیلمسازان ایرانی را منشی اداری جشنواره هم میتوانست جمعآوری کند. پس، نقش مدیر هنری جشنواره چیست؟
آن طور که در کاتالوگ رسمی جشنواره آمده «تلاش بر این بوده تا چهره کاملی از سینمای ایران ترسیم شود... و فیلمهایی که تا به حال امکان نمایش را نداشتهاند به نمایش در آیند و به نوع دیگری از سینمای ایران که تا به حال مورد توجه قرار نگرفته پرداخته شود» (نقل به مضمون)
اما فهرست فیلمها چیز دیگری به ما میگوید: اول این که حدود نیمی از فیلمها ساخته تنها ۵ کارگردان هستند و در حالی که از برخی فیلمسازها سه فیلم انتخاب شده، از بسیاری از کارگردانهای در همان سطح اهمیت، حتی یک فیلم هم وجود ندارد.
علاوه بر این، از نظر موضوع، رویکرد، دوره تاریخی، و سبک نیز این تعادل وجود ندارد و نادیدهگرفتهشدهها زیادند. این، یعنی تصویری که در آن تناسب رعایت نشده. نه از نظر کیفیت و نه از نظر طرح و اندازه و کمیت. تصویری که تناسب درش رعایت نشود، میشود تصویر مخدوش و کج و معوج، و نه تصویر کاملی که در بالا از کاتالوگ نقل قول شد.
دوم این که، از ۲۷ فیلمی که سینماگران ایرانی معرفی کردهاند، فقط سه فیلم نمایش موفقی در خارج از ایران نداشتهاند که مهمترینشان «مرگ یزدگرد» بیضایی است. بقیه فیلمها نه تنها به شکل گسترده در دنیا به نمایش در آمدهاند، که تعدادی از آنها از جمله رگبار و گاو در همین جشنواره فریبورگ نشان داده شدهاند. چند کیلو خرما برای مراسم تدفین و دونده، گاو، خانه دوست کجاست، گبه و طبیعت بیجان که در این فهرست قرار دارند بارها در سالهای گذشته در جشنوارههای لوکارنو و جشنواره فریبورگ روی پرده رفتهاند. بنابر این سوال این جاست که ترکیب تصادفی چند فیلم که بارها و بارها در بسیاری از کشورها به نمایش در آمدهاند با چه دستاورد تازهای همراه است؟
بر این اساس برنامه بزرگداشت سینمای ایران نه تنها انکار جشنوارههای بزرگ اروپا و دنیا، که انکار خود جشنواره فریبورگ نیز هست. چرا که دستاندرکارانش حتی تاریخچه جشنواره خودشان را هم به خاطر ندارند و مرور نکردهاند و متوجه نیستند که بر خلاف ادعایشان، تعداد زیادی از این فیلمهای ایرانی در دورههای قبلی جشنواره نشان داده شدهاند و درباره سینمای ایران، برنامههای مختلفی در سه دهه گذشته برگزار شده.
به جز این، دلیل دیگری که موجب ناخشنودی مدیران تعدادی از جشنوارهها و مراکز فرهنگی اروپایی، بهویژه در فرانسه و دستاندرکاران «فروم دز ایماژ» شده تاکید مدیر فریبوررگ بر «کشف تازه و جدید سینمای ایران» توسط وی برای نخستین بار است؛ ادعایی بی معنا و نادرست که در بهترین حالت نشان از ناآگاهی دستاندرکاران جشنواره درباره حقایق تاریخی سینمای ایران در عرصه بینالمللی است و ندانستن این نکته که از زمان کشف سینمای نوین ایران ۳۰ سال گذشته است.
تلاشهایی که در دست کم سه دهه گذشته برای معرفی و بزرگداشت سینمای ایران در بیش از ۱۱۰ شهر از کشورهای مختلف جهان صورت گرفته، عمدتا هم از نظر تعداد فیلمها و هم از نظر کیفیت و انسجام در برنامه و طراحی نمایش فیلمها، بسیار فراتر از سطح برنامه امسال فریبورگ بودهاند. رجوع به کتاب قطور «۲۵ سال سینمای ایران: جوایز و حضور بینالمللی» که در سال ۱۳۸۲ توسط انتشارات موزه سینما منتشر شد کافی است تا به عمق نادرستی و سطحینگری این جشنواره در برخورد با سینمای ایران پی برد.
علاوه بر این روشن نیست آن «چهره کاملی» که به گفته جشنواره قرار است از سینمای ایران ترسیم شود، چگونه میتواند با نمایش آثاری که شاید نماینده و نمایانگر یک دهم سینمای ایران هم نیستند شکل بگیرد.
به عنوان مثال میشود به موارد مشخصی اشاره کرد؛ از جمله: سینمای جنگ ایران که چند سال پیش در فریبورگ زیر ذرهبین قرار گرفت، سینمای عرفانی دهه شصت و فیلمهایی از جنس نار و نی، سینمای اجتماعی دهه هشتاد، سینمای زنان و بخصوص رخشان بنی اعتماد که گیلانهاش در فریبورگ و روسری آبیاش در لوکارنو جایزه گرفت، سینمای تریلر دهه چهل، فیلمفارسی و موج نو، تقوایی و فرمانآرا و قبادی و رسولاف و کیمیایی و بسیاری از فیلمهای مهمتر از آنچه در این فهرست است، نادیده گرفته شدهاند.
حالا، این لیست ۲۷ فیلم با همه ایرادهایی که به آنها وارد است میتوانست در پایینترین سطح ممکن دست کم محاسنی در بر داشته باشد. اما مدیریت و تیم جدید جشنواره، حتی از عهده تهیه کپی یازده فیلم از همین ۲۷ فیلم هم بر نیامد و در نتیجه مهمترین فیلمهای این برنامه- از نظر تاریخی و نمایشهای کمتر در سطح بینالمللی- از فهرست حذف شد: یک اتفاق ساده، شب قوزی، حاجی آقا اکتور سینما، جنوب شهر، سه قاپ، چشمه، تنگنا، کندو، باغ سنگی، آب باد خاک و نفس عمیق فیلمهایی بودند که جشنواره فریبورگ عاجز از تهیه کپی ۳۵ میلیمتری و یا حتی بلو-ری و دیویدی آنها بود و طبیعتا نمایششان از فهرست برنامه سینماهای جشنواره حذف شد.
در کنار همه این کاستیها، جشن سینمای ایران حتی یک کارگردان ایرانی صاحبنام بینالمللی را به عنوان میهمان با خود نداشت. مانیا اکبری، بازیگر فیلم ده کیارستمی و کارگردان چند فیلم از جمله بیست انگشت تنها میهمان این بزرگداشت بود که دعوت جشنواره را پذیرفت. این در حالی است که وبسایت جشنواره، نام محسن مخملباف، محسن عبدالوهاب، بهمن قبادی و محمد رسولاف- که همه دنیا میدانند ممنوعالخروج است- را تا ۵ روز پس از شروع جشنواره، همچنان به عنوان میهمانان قطعی معرفی کرده بود و سعی داشت تا نبود کارگردانان برجسته ایرانی تا لحظه آخر چندان به چشم نیاید.
در نهایت، میشود تصور کرد تماشاگر سوئیسی یا اروپایی که به جشن سینمای ایران آمده با تماشای این ۱۶ فیلم چه برداشت نادرست و ناقص و مبهم و پر اشتباهی از کلیت سینمای ایران پیدا میکند و نبود فیلمسازهای برجسته ایرانی در جمع میهمانان، تا چه حد میزان انتظار و درک او از جایگاه و شخصیت چنین بزرگانی پایین میآورد.
برگزاری چنین برنامههایی مصداق بارز دفاع یا تعریف بد از یک موجود است. تعریف بد و دفاع بد از سینمای ایران به این شیوه تصورات نادرستی از ماهیت این سینما به وجود میآورد که در چارچوب رسانههای غربیِ عمدتا ناآگاه درباره ایران، به راحتی در چرخه بازتولید و تکثیر قرار میگیرند. آسیب زیادی که از این راه به سینمای ایران وارد میشود، شاید بسیار فراتر از آن باشد که این سینما بتواند زیر بار سنگین ابهامها و برداشتهای نادرست، کمر راست کند.