پنجشنبه شب گذشته در جشنواره فیلم سالونیک (تسالونیکی) یونان فیلم «ماندوو» اثر ابراهیم سعیدی، کارگردان ایرانی بر روی پرده نشست. این جشنواره که امسال، ویژه نمایش فیلمهای ساخته جهان عرب است به این دلیل اولین فیلم بلند داستانی کارگردان ایرانی زادهٔ سنندج را برگزیدهاست که تهیهکننده و حامی فیلم ماندوو وزارت فرهنگ کردستان عراق است.
دوستداران سینما اولین بار فیلم ماندوو را تابستان امسال در جشنواره بینالمللی فیلم لوکارنو دیدند. در آغاز بابک سالاری، عکاس حرفهای ایرانیکانادایی و صاحب کتابهایی چون «اندامها، پیکرها و چهرهها»، «به یاد مردم افغانستان» و «داستانهای من از خیابانهای کوبا» از حاضران در جشنواره امسال و سالهای پیش سالونیک درباره ماهیت این جشنواره و فیلم ماندوو به پیک فرهنگ میگوید:
بابک سالاری: این جشنواره یکی از جشنوارههای مهم اروپا است و گرداننده بخش داستانیاش آقای دیمیتری اپیدیس یکی از فیلمشناسان معروف اروپا است که تقریبا شهرت جهانی دارد. تقریباً میشود گفت که اکثر فیلمسازانی که در یونان امروز از شهرت جهانی برخوردارند، از این جشنواره گذشتهاند. کارگردانان شهیر ایرانی هم از قبیل کیارستمی و کسان دیگری که در سینمای ایران صاحب ناماند نیز از این جشنواره گذشتهاند.
در فیلمی که آقای ابراهیم سعیدی ساخته، شما چه دیدید، چه نکات تازهای را دیدید؟
فیلم ماندوو دو یا سه داستان متفاوت را جلو میبرد و نقطه جالبش این بود که کسی که دوران بلوغش را تقریباً در خارج از کشور سپری کرده با آن تفکرات اروپایی برای نجات کسی که عضو خانوادهاش است به کردستان عراق برمیگردد.
او بعد از برگشت میخواسته تفکر اروپاییاش را به هر شکلی که ممکن است به کسی که ایرانی است و کرد است تلقین کند، به شخصی که قرار است به یک آرزوی ساده که آرزوی پدر در حال مرگش است، اعلام وفاداری کند.
او سعی میکند این فرد را عوض کند، فکرش را تغییر بدهد و به برگشتن به سوئد راضیاش کند اما خودش به این نتیجه میرسد که در کردستان بماند و در آن شرایط به مردمی کمک کند که دائم مشکلات فراوانی دارند.
به نظر من تا اینجا کارگردان موفق شده که این موضوع را به تفسیر بکشاند و این دو بخش موازی را جوری جلو ببرد که همه موفق شوند به نقطهای که میخواهند برسند.
یکی دیگر از مسائلی که در این فیلم دیده میشود این است که کردستان عراق، که خود من هم سالهای ۲۰۰۳ و ۲۰۰۴ آنجا بودم، از یک شرایط بهتری نسبت به دیگر نقاط عراق برخوردار است یا شرایط آزادی یک کمی بهتر است و زندگی نوع دیگری است چنانکه صحنههای عروسی در فیلم این موضوع را به تصویر میکشد.
ماندوو، نام فیلم، واژهای است کردی معادل «مانده» به معنای خسته و مانده. خستگی و ماندگی که اعضای یک خانواده کرد ایرانی که در سالهای جنگ به عراق مهاجرت کردهاند به جان میخرند.
ابراهیم سعیدی، کارگردان فیلم با کردستان غریبه نیست و معروفترین و بلندترین فیلم از میان پنج فیلم قبلی او مستندی است بلند به نام «همه مادران من» درباره ماجرای معروف به انفال و کشتار دستهجمعی کردهای عراق به دست حکومت صدام حسین که بیست سال پیش از این در پی عملیات توفان صحرا یعنی اولین حمله نظامی آمریکا به عراق صورت گرفت.
فیلم داستانی ماندوو هم بر روی جاده و روی مرز داستان و مستند جان میگیرد.
ابراهیم سعیدی، کارگردان ایرانی، میهمان دیگر این هفته پیک فرهنگ است:
آقای سعیدی، فیلم ماندوو از نظر شما مستند است یا داستانی یا مخلوطی از هر دو؟
ابراهیم سعیدی: فیلم به لحاظ ساخت، داستانی است ولی سعی شده بستری که قصه در آن پیش میرود یک بستر مستندی باشد یا حداقل حس و حالی که فیلم به بیننده منتقل میکند، یک حس و حال مستندی باشد ولی به لحاظ ساخت، فیلم کاملاً داستانی است.
جا و مکانی که فیلمبرداری شده کدام مناطق از مناطق کردنشین را در بر میگیرد؟
فیلمبرداری از اربیل شروع میشود و طی مسیری که دارند شخصیتهای فیلم به مرز ایران میرسند و در این مسیر از مناطقی مثل کرکوک، چمچمال و مناطق بین اینها میگذرند. کل فیلم در کردستان عراق فیلمبرداری شده و بخشهایی از آن هم در مناطق مرزی بین ایران و عراق که فیلم در نهایت در نقطه مرزی بین ایران وعراق تمام میشود.
خط داستانی فیلم در مورد پدری است که خانوادهاش بعد از انقلاب ایران به عراق مهاجرت میکند و این پیرمرد به خاطر بیماری در پی اینست که روزهای آخر زندگیاش را در ایران بگذراند و داستان فیلم در مرز ایران و عراق پایان مییابد. این داستان چقدر عمومیت دارد، چه بخشی از ایرانیهای کرد چنین سرنوشتی را داشتند و الان با آن روبهرو هستند؟
اشارهای به این بکنم بد نیست. جرقه اولیه فیلمنامه اصلاً از موضوع واقعی گرفته شد. در سال ۲۰۰۲ یک سری خبرهایی در اینترنت منتشر شد که اردوگاههایی در جنوب عراق وجود دارند و در آنها ایرانیها و به خصوص کردهایی که به صورت دستهجمعی از ایران کوچ کرده بودند و وارد خاک عراق شده بودند، نگاهداری میشدند.
یعنی کسانی که تقریباً از اوایل دهه هشتاد در عراق به سر میبردند و کسی از اینها خبر نداشت تا اینکه در جریانات جنگ آمریکا و نیروهای حکومت بعثی این مسئله هم خبرساز میشود و ما متوجه میشویم که عده بسیار زیادی قریب به ۴۰ هزار نفر از کردهای ایرانی و حتی ایرانیهای دیگر، از مناطق دیگر عراق، که تعدادشان کمتر بوده در این اردوگاهها زندگی میکردند که شاخص ترین آنها اردوگاه آلتاش بوده که شاید کسانی که پیگیر مسائل عراق باشند، این اسم برایشان آشنا است و تا حدی هم یادآور گذشته بسیار تلخی برای ساکنان آنجاست.
به همین دلیل هم این یک مقدار برای من مورد توجه بود و پیگیر این بودم که اینها واقعاً چه کسانی هستند. تا اینکه زمینهای برای سفرهای خود من هم به عراق به وجود آمد و توانستم از نزدیک با کسانی که در این اردوگاهها بودند، بنشینم و صحبت کنم و گذشته اینها را تاحدی بشناسم و وقایعی که بر سرشان آمده را درک کنم.
عده بسیار زیادشان منتقل شدهاند و الان در کردستان زندگی میکنند. تعدادی توانستند در سال ۹۱ به بعد با توجه به کمکهایی که سازمان ملل به آنها داشت و آنها را به عنوان پناهنده پذیرفته بود، توانستند مهاجرت بگیرند و خیلیهایشان الان در کشورهای اروپایی ساکناند.
در ابتدا قرار بود یک فیلم مستند در این مورد کار کنم بعد دیدم شرایط مهیاست و تصمیم گرفتیم یک کار سینمایی انجام دهیم.
برای نمایش این فیلم در ایران اقدامی کردهاید؟
چون کلیه مراحل فنی این فیلم، کارهای لابراتوار، مونتاژ و صداگذاری را در ایران انجام دادهام، بعد از اینکه خبر حضور فیلم در لوکارنو به ما رسید و باید سریعاً یک نسخه آماده میکردیم، سعی کردیم نسخههای زیرنویسدار فیلم که مستقیماً با وزارت ارشاد ایران ارتباط داشت آماده شود.
جلسهای را تشکیل دادند، فیلم را در جلسه خودشان دیده بودند و بعد از اینکه فیلم را دیدند، انصافاً به من کمک کردند که بتوانم نسخه را سریعتر آماده کنم و در زمان مناسب و یا در زمان کمی کار انجام شود و بتوانم نسخه را به جشنواره برسانم.
در نتیجه فکر میکنم آنها با کلیت فیلم مشکل نداشتند و آن قدر که با خود من هم صحبت کردند، موضع منفی نسبت به فیلم در صحبتهایشان ندیدم. برای نمایش عمومیاش هم صحبتهایی شده که اگر امکان داشته باشد بتوانیم مجوز داخل ایران را هم برای فیلم بگیریم.
دوستداران سینما اولین بار فیلم ماندوو را تابستان امسال در جشنواره بینالمللی فیلم لوکارنو دیدند. در آغاز بابک سالاری، عکاس حرفهای ایرانیکانادایی و صاحب کتابهایی چون «اندامها، پیکرها و چهرهها»، «به یاد مردم افغانستان» و «داستانهای من از خیابانهای کوبا» از حاضران در جشنواره امسال و سالهای پیش سالونیک درباره ماهیت این جشنواره و فیلم ماندوو به پیک فرهنگ میگوید:
بابک سالاری: این جشنواره یکی از جشنوارههای مهم اروپا است و گرداننده بخش داستانیاش آقای دیمیتری اپیدیس یکی از فیلمشناسان معروف اروپا است که تقریبا شهرت جهانی دارد. تقریباً میشود گفت که اکثر فیلمسازانی که در یونان امروز از شهرت جهانی برخوردارند، از این جشنواره گذشتهاند. کارگردانان شهیر ایرانی هم از قبیل کیارستمی و کسان دیگری که در سینمای ایران صاحب ناماند نیز از این جشنواره گذشتهاند.
در فیلمی که آقای ابراهیم سعیدی ساخته، شما چه دیدید، چه نکات تازهای را دیدید؟
فیلم ماندوو دو یا سه داستان متفاوت را جلو میبرد و نقطه جالبش این بود که کسی که دوران بلوغش را تقریباً در خارج از کشور سپری کرده با آن تفکرات اروپایی برای نجات کسی که عضو خانوادهاش است به کردستان عراق برمیگردد.
او بعد از برگشت میخواسته تفکر اروپاییاش را به هر شکلی که ممکن است به کسی که ایرانی است و کرد است تلقین کند، به شخصی که قرار است به یک آرزوی ساده که آرزوی پدر در حال مرگش است، اعلام وفاداری کند.
او سعی میکند این فرد را عوض کند، فکرش را تغییر بدهد و به برگشتن به سوئد راضیاش کند اما خودش به این نتیجه میرسد که در کردستان بماند و در آن شرایط به مردمی کمک کند که دائم مشکلات فراوانی دارند.
به نظر من تا اینجا کارگردان موفق شده که این موضوع را به تفسیر بکشاند و این دو بخش موازی را جوری جلو ببرد که همه موفق شوند به نقطهای که میخواهند برسند.
یکی دیگر از مسائلی که در این فیلم دیده میشود این است که کردستان عراق، که خود من هم سالهای ۲۰۰۳ و ۲۰۰۴ آنجا بودم، از یک شرایط بهتری نسبت به دیگر نقاط عراق برخوردار است یا شرایط آزادی یک کمی بهتر است و زندگی نوع دیگری است چنانکه صحنههای عروسی در فیلم این موضوع را به تصویر میکشد.
ماندوو، نام فیلم، واژهای است کردی معادل «مانده» به معنای خسته و مانده. خستگی و ماندگی که اعضای یک خانواده کرد ایرانی که در سالهای جنگ به عراق مهاجرت کردهاند به جان میخرند.
ابراهیم سعیدی، کارگردان فیلم با کردستان غریبه نیست و معروفترین و بلندترین فیلم از میان پنج فیلم قبلی او مستندی است بلند به نام «همه مادران من» درباره ماجرای معروف به انفال و کشتار دستهجمعی کردهای عراق به دست حکومت صدام حسین که بیست سال پیش از این در پی عملیات توفان صحرا یعنی اولین حمله نظامی آمریکا به عراق صورت گرفت.
فیلم داستانی ماندوو هم بر روی جاده و روی مرز داستان و مستند جان میگیرد.
ابراهیم سعیدی، کارگردان ایرانی، میهمان دیگر این هفته پیک فرهنگ است:
آقای سعیدی، فیلم ماندوو از نظر شما مستند است یا داستانی یا مخلوطی از هر دو؟
ابراهیم سعیدی: فیلم به لحاظ ساخت، داستانی است ولی سعی شده بستری که قصه در آن پیش میرود یک بستر مستندی باشد یا حداقل حس و حالی که فیلم به بیننده منتقل میکند، یک حس و حال مستندی باشد ولی به لحاظ ساخت، فیلم کاملاً داستانی است.
جا و مکانی که فیلمبرداری شده کدام مناطق از مناطق کردنشین را در بر میگیرد؟
فیلمبرداری از اربیل شروع میشود و طی مسیری که دارند شخصیتهای فیلم به مرز ایران میرسند و در این مسیر از مناطقی مثل کرکوک، چمچمال و مناطق بین اینها میگذرند. کل فیلم در کردستان عراق فیلمبرداری شده و بخشهایی از آن هم در مناطق مرزی بین ایران و عراق که فیلم در نهایت در نقطه مرزی بین ایران وعراق تمام میشود.
خط داستانی فیلم در مورد پدری است که خانوادهاش بعد از انقلاب ایران به عراق مهاجرت میکند و این پیرمرد به خاطر بیماری در پی اینست که روزهای آخر زندگیاش را در ایران بگذراند و داستان فیلم در مرز ایران و عراق پایان مییابد. این داستان چقدر عمومیت دارد، چه بخشی از ایرانیهای کرد چنین سرنوشتی را داشتند و الان با آن روبهرو هستند؟
اشارهای به این بکنم بد نیست. جرقه اولیه فیلمنامه اصلاً از موضوع واقعی گرفته شد. در سال ۲۰۰۲ یک سری خبرهایی در اینترنت منتشر شد که اردوگاههایی در جنوب عراق وجود دارند و در آنها ایرانیها و به خصوص کردهایی که به صورت دستهجمعی از ایران کوچ کرده بودند و وارد خاک عراق شده بودند، نگاهداری میشدند.
یعنی کسانی که تقریباً از اوایل دهه هشتاد در عراق به سر میبردند و کسی از اینها خبر نداشت تا اینکه در جریانات جنگ آمریکا و نیروهای حکومت بعثی این مسئله هم خبرساز میشود و ما متوجه میشویم که عده بسیار زیادی قریب به ۴۰ هزار نفر از کردهای ایرانی و حتی ایرانیهای دیگر، از مناطق دیگر عراق، که تعدادشان کمتر بوده در این اردوگاهها زندگی میکردند که شاخص ترین آنها اردوگاه آلتاش بوده که شاید کسانی که پیگیر مسائل عراق باشند، این اسم برایشان آشنا است و تا حدی هم یادآور گذشته بسیار تلخی برای ساکنان آنجاست.
عده بسیار زیادی قریب به ۴۰ هزار نفر از کردهای ایرانی و حتی ایرانیهای دیگر، از مناطق دیگر عراق، که تعدادشان کمتر بوده در این اردوگاهها زندگی میکردند ...
به همین دلیل هم این یک مقدار برای من مورد توجه بود و پیگیر این بودم که اینها واقعاً چه کسانی هستند. تا اینکه زمینهای برای سفرهای خود من هم به عراق به وجود آمد و توانستم از نزدیک با کسانی که در این اردوگاهها بودند، بنشینم و صحبت کنم و گذشته اینها را تاحدی بشناسم و وقایعی که بر سرشان آمده را درک کنم.
عده بسیار زیادشان منتقل شدهاند و الان در کردستان زندگی میکنند. تعدادی توانستند در سال ۹۱ به بعد با توجه به کمکهایی که سازمان ملل به آنها داشت و آنها را به عنوان پناهنده پذیرفته بود، توانستند مهاجرت بگیرند و خیلیهایشان الان در کشورهای اروپایی ساکناند.
در ابتدا قرار بود یک فیلم مستند در این مورد کار کنم بعد دیدم شرایط مهیاست و تصمیم گرفتیم یک کار سینمایی انجام دهیم.
برای نمایش این فیلم در ایران اقدامی کردهاید؟
چون کلیه مراحل فنی این فیلم، کارهای لابراتوار، مونتاژ و صداگذاری را در ایران انجام دادهام، بعد از اینکه خبر حضور فیلم در لوکارنو به ما رسید و باید سریعاً یک نسخه آماده میکردیم، سعی کردیم نسخههای زیرنویسدار فیلم که مستقیماً با وزارت ارشاد ایران ارتباط داشت آماده شود.
جلسهای را تشکیل دادند، فیلم را در جلسه خودشان دیده بودند و بعد از اینکه فیلم را دیدند، انصافاً به من کمک کردند که بتوانم نسخه را سریعتر آماده کنم و در زمان مناسب و یا در زمان کمی کار انجام شود و بتوانم نسخه را به جشنواره برسانم.
در نتیجه فکر میکنم آنها با کلیت فیلم مشکل نداشتند و آن قدر که با خود من هم صحبت کردند، موضع منفی نسبت به فیلم در صحبتهایشان ندیدم. برای نمایش عمومیاش هم صحبتهایی شده که اگر امکان داشته باشد بتوانیم مجوز داخل ایران را هم برای فیلم بگیریم.