در بیستم ماه مارس سال ۲۰۰۳ میلادی- نوروز سال ۱۳۸۱ خورشیدی با فرمان جورج دبلیو بوش، رئیسجمهور ایالات متحده، حمله علیه رژیم بعثی عراق به رهبری صدام حسین آغاز شد.
این حمله علیه یکی از دولتهایی بود که بسیاری آن را دیکتاتوری مخوف مینامیدند و رهبر آمریکا آن را در کنار دولتهای جمهوری اسلامی ایران و کره شمالی، یکی از سه محور شرارت خوانده بود.
برنامه برگی از تاریخ نگاهی است گذرا بر بخشهای مهم این رویداد تاریخی و بازتاب دیدگاه چندین کارشناس از اتاقهای فکر یا اندیشکدههای واشینگتن، استادان دانشگاهها و تحلیلگران امور خاورمیانه.
Your browser doesn’t support HTML5
در ماههای پیش از جنگ، مجموعهای از اتهامات علیه حکومت وقت عراق انباشته شده بود. جورج دبلیو بوش، رئیسجمهور وقت آمریکا، اتهامات رژیم صدام را چنین برشمرد:
«نادیده انگاشتن خواستهای عادلانه سازمان ملل و جامعه جهانی، تولید و استفاده از سلاحهای کشتار جمعی علیه مردم عراق و همسایه عراق، پشتیبانی از تروریسم و پناه دادن به آنها و زیر پا نهادن حقوق بشر.»
اینک یک دهه پس از تغییر رژیم در بغداد، کارشناسان و موافقان و مخالفان جنگ عراق به پرسشهایی چند درباره آن اتهامها پاسخ میدهند.
نخستین پرسشی که در برابر بسیاری از آمریکاییان، عراقیان و دیگران قرار دارد این است که آیا ایالات متحده به هدفهایی که اعلام کرده بود دست یافت؟
مایکل روبین، از کارشناسان ارشد امور خاورمیانه در مؤسسه امریکن اینترپرایز معتقد است که برای این پرسش پاسخ روشنی وجود ندارد ولی آمریکا به هدف اصلی جنگ دست یافته است.
«ایالات متحده به هدف نخستین خود در سرنگونی صدام دست پیدا کرد و تهدید ناشی از خطر سلاحهایی که آمریکا به وجود آنها باور داشت برطرف شد. البته صدام حسین این سلاحها را نداشت ولی از مدارکی که بعدها به دست آمد روشن شد که به محض لغو تحریمها او مصمم به تجدید تولید سلاحهای کشتار جمعی بود. به هر حال آمریکا یک تدبیر و طرح عالی را نه تنها در عرصه دموکراتیزه کردن عراق، بلکه در زمینه توسعه این کشور ارائه کرد.
اکنون روشن شده که در مورد طرح توسعه، آمریکا در عراق کوتاهی کرده ولی در عرصه دموکراتیزه کردن آن باید گفت که بهرغم انتقادهایی که به نخستوزیر عراق میشود، این کشور دیگر یک کشور دیکتاتوری نیست. در همین حال اگر کسی بگوید که عراق کاملاً یک کشور دموکراتیک است، بیتردید اشتباه میکند.
این یک روند طولانی خواهد بود و مایلم آن را موازی کره جنوبی قرار دهم. پس از جنگ کره سالها طول کشید تا کره جنوبی به یک دموکراسی سالم و اقتصاد توانمند دست یافت. امروزه هنگامی که دو کره شمالی و جنوبی را با هم مقایسه میکنیم کمتر کسی در ارزشمند بودن جنگ کره تردید میکند.»
اکنون روشن شده که در مورد طرح توسعه، آمریکا در عراق کوتاهی کرده ولی در عرصه دموکراتیزه کردن آن باید گفت که بهرغم انتقادهایی که به نخستوزیر عراق میشود، این کشور دیگر یک کشور دیکتاتوری نیست. در همین حال اگر کسی بگوید که عراق کاملاً یک کشور دموکراتیک است، بیتردید اشتباه میکند.
این یک روند طولانی خواهد بود و مایلم آن را موازی کره جنوبی قرار دهم. پس از جنگ کره سالها طول کشید تا کره جنوبی به یک دموکراسی سالم و اقتصاد توانمند دست یافت. امروزه هنگامی که دو کره شمالی و جنوبی را با هم مقایسه میکنیم کمتر کسی در ارزشمند بودن جنگ کره تردید میکند.»
دیوید نیوتن، از دیپلماتهای ارشد آمریکاست که سالها در خاورمیانه و از جمله در عراق، دولت متبوع خود را نمایندگی کرده است. آقای نیوتون در دوران ریاست جمهوری رونالد ریگان طی سالهای ۱۳۶۳ تا ۱۳۶۶ خورشیدی، سفیر ایالات متحده در بغداد بود و آگاهی دست اولی از صدام حسین و رژیم بعثی او دارد. این دیپلمات و استاد پیشین دانشگاه معتقد است که آمریکا تنها به هدف نخستین خود در عراق دست یافت:
«۱۰ سال پیش بی تردید ایالات متحده با سرنگونی صدام و رژیمش به هدف فوری و اولیه خود دست یافت. ولی به هدف غیر واقعی خود در تبدیل عراق به یک دموکراسی آرام و با ثبات نائل نشد.
قرار بود که عراق مدلی برای بقیه جهان باشد. اما آمریکا برای این کار نیروی کافی نداشت و فراتر از آن برای مدیریت چنین تغییر پیچیده ای از یک طرح هوشمندانه هم برخوردار نبود. همچنین متأسفم بگویم که ایالات متحده مسئولیت خود را در زمینه حفظ امنیت و ارائه خدمات اصلی به عنوان یک قدرت اشغالگر ادامه نداد.»
قرار بود که عراق مدلی برای بقیه جهان باشد. اما آمریکا برای این کار نیروی کافی نداشت و فراتر از آن برای مدیریت چنین تغییر پیچیده ای از یک طرح هوشمندانه هم برخوردار نبود. همچنین متأسفم بگویم که ایالات متحده مسئولیت خود را در زمینه حفظ امنیت و ارائه خدمات اصلی به عنوان یک قدرت اشغالگر ادامه نداد.»
مارینا اوتاوی عضو «مرکز جهانی وودرو ویلسون برای پژوهشگران» از محدود کارشناسان امور خاورمیانه است که سالها در کشورهای عرب حوزه خلیج فارس زیسته و پژوهش کرده و مدتی نیز استاد دانشگاه آمریکایی قاهره بوده است. خانم اوتاوی مانند دیوید نیوتن میگوید که آمریکا تنها به بخشی از هدفهای خود در عراق دست یافته است.
«آمریکا به هدف برکنار کردن صدام حسین دست پیدا کرد. این بی تردید بخشی از هدف آمریکا در عراق بود. ولی به بقیه هدفهای خودش نرسید. به طور کلی آمریکا در از بین بردن رژیم صدام موفق شد و کسی از این بابت متاسف نیست. اما در مورد ایجاد یک عراق نوین موفق نبود.»
کریستوفر پروبل، معاون بخش مطالعات دفاعی و سیاست خارجی در مؤسسه کیتو در واشینگتن است. آقای پروبل نویسنده چندین کتاب در زمینه سیاست های نظامی آمریکا و از جمله کتابی با عنوان «دشواری قدرت، چگونه چیرگی نظامی آمریکا موجب امنیت کم، رونق و آزادی کم میشود».
آقای پروبل به گفته خود از مخالفان جنگ عراق بود و یک سال پس از آغاز جنگ با انتشار کتابی بر لزوم پایان دادن جنگ در عراق و چگونگی این پایان دادن و تجدید نبرد علیه القاعده تأکید کرد. تفکری که در سال ۲۰۰۸ میلادی به صورت شعار انتخاباتی باراک اوباما تجلی نمود.
آقای پروبل به گفته خود از مخالفان جنگ عراق بود و یک سال پس از آغاز جنگ با انتشار کتابی بر لزوم پایان دادن جنگ در عراق و چگونگی این پایان دادن و تجدید نبرد علیه القاعده تأکید کرد. تفکری که در سال ۲۰۰۸ میلادی به صورت شعار انتخاباتی باراک اوباما تجلی نمود.
کریستوفر پروبل در پاسخ مربوط به میزان وصول هدفهای آمریکا در عراق، دیدگاه متفاوتی ارائه میکرد:
«بیش از هر چیزی باید بپذیریم آن دلیلی که برای رفتن به عراق ارائه کردیم در مدت کوتاهی پس از اشغال نادرست از آب درآمد و آن استنباط غلط در مورد تولید سلاح های کشتار جمعی توسط صدام حسین بود.
صدام حسین در واقع این گونه سلاحها را پس از جنگ اول خلیج فارس کنار گذاشته بود. در هر حال ماموریتی که دولت آمریکا برای خود معین کرده بود، دگرگون شد و فکر نمی کنم این گفته درست باشد که عراق امروز یک دموکراسی است. دموکراسی لیبرال که دیگر جای خود دارد.»
صدام حسین در واقع این گونه سلاحها را پس از جنگ اول خلیج فارس کنار گذاشته بود. در هر حال ماموریتی که دولت آمریکا برای خود معین کرده بود، دگرگون شد و فکر نمی کنم این گفته درست باشد که عراق امروز یک دموکراسی است. دموکراسی لیبرال که دیگر جای خود دارد.»
مرکز پژوهشهای راهبردی و بینالمللی آمریکا در مقاله تحلیلی مشروحی به قلم چهار تن از پژوهشگران خود، هدفهای اصلی آمریکا در جنگ عراق را چنین برشمرد: «ایجاد یک کشور دموکراتیک و با ثبات در عراق که بتواند از خود در برابر تهدیدهای بیگانگان دفاع کند. با ایجاد جامعه ای توانا و قانونگرا به نگاهداری آن همت گمارد، به عنوان یک قدرت منطقهای ظهور کند و دوستی باثبات برای آمریکا و متحدانش در خلیج فارس باشد».
در این مقاله اضافه شده بود که توانایی ایالات متحده برای رسیدن به چنین هدفی هنوز هم بسیار بعید به نظر میرسد.